『#عاشقانه_شهدا 』
یڪ بار با عصبانیت ایستادم بالاے سر منصور و نمازش ڪہ تمام شد، گفتم:
منصورجان، مگه جا قحطیہ ڪه میاۍ مۍایستی وسط بچهها نماز میخونے؟
خُب برو یه اتاق دیگه ڪه منم مجبور نشم ڪارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم
تسبیح را برداشت و همانطورڪہ مۍچرخاندش،گفت:
این ڪار فلسفه داره، من جلوی اینها نماز مۍایستم ڪه از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن مهر رو دست بگیرن و لمس ڪنند،
من اگه برم اتاق دیگه و اینها نماز خوندن من رو نبینن، چه طور بعداً بهشون بگم بیاین نماز بخونین؟!
قرآن هم ڪه مۍخواست بخواند، همینطور بود، ماه رمضانها بعد از سحر ڪنار بچهها مۍنشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن مۍخواند، همه دورش جمع مۍشدیم.من هم قرآن دستم مۍگرفتم و خط به خط با او مۍخواندم
اصلاً اهل نصیحت ڪردن نبود. مۍگفت به جاۍ این ڪه چیزی را با حرف زدن به بچه یاد
بدهیم، باید با عمل خودمان نشان بدهیم
-بهنقلازهمسرشهید
#شهید_منصور_ستاری
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
#عاشقانه_شهدا
قهربودیم... عباس درحال نمازخوندن بود...
نمازش که تموم شد هنوز پشت به اون نشسته بودم...
کتاب شعرش رو برداشت و با یه لحن دلنشین شروع کرد به خوندن...
ولی من بازباهاش قهربودم!!!!!
کتابو گذاشت کنار...
بهم نگاه کرد و گفت:
"غزل تمام...نماز تمام...دنیا مات
بازهم بهش نگاه نکردم....!!!
اینبارپرسید : عاشقمی؟؟؟
سکوت کردم....
. "گفت : عاشقم گرنیستی لطفی بکن نفرت بورز
بی تفاوت بودنت هرلحظه آبم می کند. .."
دوباره با لبخند پرسید: عاشقمــــــی مگه نه؟؟؟؟؟😊
گفتم:نـــــــه!!!!! 😳
گفت:"لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری...
که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری..."😏
زدم زیرخنده..😂..و روبروش نشستم....
دیگه نتونستم بهش نگم که وجودش چقد آرامش بخشه...
بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم... خدا رو شکر که هستی....
به نقل از همسر شهید عباس بابایی
#سیره_ستاره_ها
💕 مذهبی ها عاشق ترند 💕
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگے_مجازے_هادے_دلہـا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_ابراهیم_هادی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے.
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهبچههاگفتمباباتونشهیدشده!
.
•
#عاشقانه_شهدا
-شهیدمالامیری-
╔━━━━๑ღ❤ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے پرستوی گمنام کمیل
@rafiq_shahidam
@rafiq_shahidam
🕊️🕊️🕊️
#عاشقانه_شهدا💕
عجب آدمی هستی دختر !😕
چرا مگه چمه؟😐
تو اینهمه خواستگار داشتی، پسر وزیر وکیل یا فلان تاجر... اون وقت اومدی زن این مصطفای کچل شدی؟😒
برو بابا! کجای مصطفی من کچله؟🤨
..آن روز همین كه رسید خانه (دو ماه از ازدواج شان گذشته بود) در را باز كرد و چشمش افتاد به مصطفی شروع كرد به خندیدن😂😂
مصطفی پرسید «چرا میخندی» ؟😐
و غاده كه چشمهایش از خنده به اشك نشسته بود گفت «مصطفی تو كچلی ... من نمیدانستم!»😄😂😂
مصطفی هم شروع كرد به خندیدن...😐😂
بعدها امام موسی صدر به مصطفی گفته بود: "تو" چه کردی که غادة "تو" را ندید؟😊❤️
#شهید_مصطفی_چمران🍃
🌷یادش با ذکر صلوات
#عشق_خوب_است_اگر_یار_خدایی_باشد🍃
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
تلوزیون میدیدم
مصاحبہ شهردار شهرمون رو نشون میداد
سرش رو انداختہ بود پایین و آروم آروم حرف میزد
با خودم گفتم: این دیگہ چہ جور شهرداریہ؟!😒
حرف زدن هم بلد نیست😕
پا شدم و تلوزیون رو خاموش ڪردم
چند وقت بعد همین آقاے شهردار شد شریڪ زندگیم😊💕
روزے ڪہ اومد خواستگارے
راستش...
نہ من درست و حسابے دیدمش!
نہ اون منو!🙃
بس ڪہ هر دومون سر بہ زیر نشستہ بودیم🙂
بعد اون روز
دیگہ دیدارے نبود،تا
روز عقدمون💍
روزهاے قبل از عقد
خواهرهاش با تعجب و اعتراض بهش میگفتن: آخہ داداش من،
شما ڪہ دخترہ رو نگاشم نڪردے چرا و چطور پسندیدیش آخہ؟
بابا نمیگے شاید كور باشہ...؟!
كچل باشہ؟!
تو جوابشون گفتہ بود: ازدواج من
محض رضاے خداست،معیارایے كہ مدّ نظرم بود ایشون داشت
مطمئنم همراہ و همسفر زندگیمہ
روز عقد
زن هاے فامیل
منتظر رؤيت روے ماہ آقا داماد بودن
وقتے اومد گفتم:بفرماييد،اینم شادوماد دارہ میاد...
ڪت و شلوار پوشیدہ و ڪراواتشم زدہ!
همہ با تعجب نگاہ میڪردن!😳
مرتب بود و تر و تمیز
با همون لباس سپاه
فقط پوتینایش یہ ذرہ خاڪے بود😍
همسر#شهیدمهدےباڪرے
🇮🇷
@rafiq_shahidam
#عاشقانه_شهدا
قهر بودیم ، در حال نماز خواندن بود ،
نشسته بودم و توجھی به همسرم نداشتم ..
کتاب شعرش را برداشت و با یک لحن دلنشین شروع کرد به خواندن .
ولی من باز باهاش قهر بودم؛
کتاب را گذاشت کنار و به من
نگاه کرد و گفت : غزل تمام ،
نمازش تمام ، دنیا مات سکوت بین من
و واژه ها سکونت کرد .
باز هم بھش نگاه نکردم!
اینبار پرسید : عاشقمۍ؟
سکوت کردم؛
گفت:
عاشقم گرنیستی لطفیبکن نفرت بورز
بیتفاوت بودنت هرلحظه آبم میکند!
دوباره با لبخند پرسید :
عاشقمۍ مگه نه؟ گفتم : نه!
گفت : تو نه میگویی و پیداست
میگوید دلت آری ،
ك این سان دشمنی یعنۍ ك
خیلی دوستم داری :)!
زدم زیر خنده و روبروش نشستم
دیگر نتوانستم به ایشان نگویم ك
وجودش چقدر آرامش بخشہ ..
بهش نگاه کردم و از تہ دل گفتم:
خداروشکر کہ هستۍ ♥️:)
روایت ِ : شھید عباس بابایی
┏━━━°❀•°:🕊:°•❀°━━━┓
@rafiq_shahidam
┗━━━°❀•°:🕊:°•❀°━━━┛
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
همیشہ سر اینکہ
اصرار داشت حلقہ ازدواج
حتماً دستش باشد
اذیتش مےکردم مےگفتم:
حالا چہ قید و بندے دارے؟!
مےگفت: حلقہ سایهیِ
یك مرد یا زن در زندگے است
من دوست دارم
سایه تو همیـشہ دنبال من باشد
من از خدا خواستہام
تو جفتِ دنیا و آخرت من باشے!😍❤️
همسر#شهیدمحمدابراهیمهمت
#عاشقانه_شهدا💞💍
بیست و دوم محرم مهدی به دنیا آمد.
تا خواستند به ابراهیم خبر بدهند سه روز طول کشید.
روز چهارم ساعت سه صبح ابراهیم از منطقه برگشت.
عوض این که برود سراغ بچه، یا احوالش را بپرسد، آمد پیش من گفت: تو حالت خوبه ژیلا؟ چیزی کم و کسر نداری برم برات بخرم؟
گفتم: احوال بچه را نمیپرسی؟
گفت: تا خیالم از تو راحت نشه نه.
مذهبی ها عاشق ترند 🤍
#شهیدمحمدابراهیمهمت🕊🌱
@rafiq_shahidam