eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
1.4هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
8.7هزار ویدیو
88 فایل
🌻مشڪݪ ڪارهاے ما اینست ڪہ بـراے رضاے همہ ڪار میڪنم اݪا رضاے خدا . @rafiq_shahidam #شهید_ابراهیم_هادی #رفیق_شهیدم ارتباط با خادم کانال 👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 کل خونه رو گشتم ... یه ساک کوچیک برداشتم و چند دست لباس تمیز توش گذاشتم . زیپ ساک رو کشیدم و به سمت روشویی گوشه حیاط رفتم و آبی به دست و صورتم زدم . از خونه بیرون اومدم و به سمت ماشین حرکت کردم . آنالی صندلی جلو نشسته بود و هنوز چشماش قرمز بود ، سرم رو به علامت تاسف تکون دادم و توی ماشین نشستم . در ماشین رو محکم بستم که آنالی تکونی خورد . خیلی سریع ماشین رو ، روشن کردم و با سرعت زیاد شروع کردم به حرکت ... بعد از چند دقیقه آنالی زبون باز کرد و گفت : + کجا داری میری ؟! - کمپ . با ترس به سمتم برگشت . + ک ... جا ؟ با داد گفتم : - مگه کری ؟! کمپ ، کمپ ! پام رو بیشتر روی پدال گاز فشار دادم که آنالی بیشتر به صندلی چسبید . بزار بترسه . آزادی بیش از حدش داره نابودش میکنه ! وقتش شده به خودش بیاد مثل من . بعد از نیم ساعت رانندگی کنار یه موبایل فروشی ایستادم . کارت کاوه رو برداشتم و بدون توجه به صداهای آنالی از ماشین پیاده شدم و درهاش رو قفل کردم . رفتم داخل موبایل فروشی ، فروشنده یه پسر جوون بود برای همین دستی به لباسام کشیدم و مرتبشون کردم . - سلام ،خسته نباشید . یه موبایل میخواستم . قیمتش حدودا هفت الی هشت میلیون باشه . + سلام . چشم. دستش رو به سمت طبقه ای از موبایل ها برد و گفت : + اینا همشون هفت تا هشت میلیون هستند . کدومش مد نظرتونه ؟ اینقدر فکرم درگیر آنالی بود که گفتم : - نمی دونم یه خوبش رو بدید . + بسیار خب . جعبه یکی از موبایل ها رو باز کرد و گفت : + این چطوره ؟ بدون اینکه بهش نگاهی بندازم گفتم : - همین رو بدید ، خوبه . فروشنده با تعجب بهم خیره شد که کارت رو به سمتش گرفتم و رمزش رو هم گفتم . فروشنده با یه مبارکتون باشه ، کارت رو بهم داد و منم با یه خداحافظی موبایل رو خیلی سریع برداشتم و به سمت ماشین حرکت کردم . &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c