#پارت29
شرط بندی
🥀مهدی فریدونوند، سعید صالح تاش🥀
دوستش می گفت:با اینکه بعد از آن ابراهیم به ما بسیار توصیه کرد که شرط بندی نکنید. اما یکبار با بچه های محله نازی آباد بازی کردیم ومبلغ سنگینی راباختیم! آخرای بازی بود که ابراهیم آمد. به خاطر شرط بندی خیلی از دست ما عصبانی شد.
ازطرفی چنین مبلغی نداشتیم که پرداخت کنیم. وقتی بازی تمام شد ابراهیم جلو آمد توپ را گرفت. وبعد گفت:کسی هست بیاد تک به تک بزنیم؟
از بچه های نازی اباد کسی بود به نام ح.ق که عضو تیم ملی وکاپیتان تیم برق بود. باغرور خاصی جلو آمد وگفت:سرچی!؟ ابراهیم گفت:اگر باختی از این بچه ها پول نگیری. او هم قبول کرد.
ابراهیم به قدری خوب بازی کرد که همه ماهم تعجب کردیم. او با اختلاف زیاد حریفش را شکست داد.اما بعد از آن حسابی مارا دعوا کرد!
🌷🌷🌷