🕊🌹#زیارتنامه_شهدا🌹🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🕊🌷
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
#یادشان_باصلوات🌹
❤❤❤❤
@rafiq_shahidam96
❤❤❤❤❤
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💐معرفت مهدوی💐
◀️ وقتی انسان یک مهمان در خانه دارد چقدر اعمال او راست و بهتر میشود؟!
◀️انسان وقتی حس کند در خانه تنهاست هر عملی ممکن است از او سر بزند ولی وقتی مهمان آمد، خودش را نگه میدارد، حتّی داد نمیزند.
◀️اگر با خانمش دعوایش بشود خودش را کنترل میکند، خیلی کارها را نمیکند، سر بچّهاش داد نمیزند، هر کاری نمیکند، میگوید زشت است.
◀️این احساس که شخصی در خانهی ما ناظر اعمال ماست، ترمزی به انسان میزند که خیلی از اعمال او را تحت الشّعاع قرار میدهد لذا هر کاری را انجام نمیدهد.
◀️حالا هرچه شخصیّتِ شخص مهمان بالاتر برود، ادب، توجّه و کنترل انسان بیشتر میشود.
◀️روحیه ی انتظار، آن حالتی است که انسان هر لحظه خودش را با امام زمانش ببیند، با امام زمانش زندگی کند و حدّاقل خودش را تحت نظارت امام زمان ارواحنافداه ببیند.
#استاد_زعفری_زاده
#معرفت_امام
#انتظار_حقیقی
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱
🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹
📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋
🖌 به قلم : #بهناز_ضرابی_زاده🌱🌸
📌 قسمت: #سی_چهارم
#فصل_پنجم
صبح زود پدرم رفت و شناسنامه ام را عکس دار کرد و آمد دنبال ما تا برویم محضر.
عاقد شناسنامه هایمان را گرفت و مبلغ مهریه را از پدرم پرسید و
بعد گفت: «خانم قدم خیر محمدی کنعان! وکیلم شما را با یک جلد کلام الله مجید و مبلغ ده هزار تومان پول به عقد آقای...» بقیه جمله عاقد را نشنیدم. دلم شور می زد.
به پدرم نگاه کردم. لبخندی روی لب هایش نشسته بود. سرش را چند بار به علامت تأیید تکان داد.گفتم: «با اجازه پدرم، بله.»
محضردار دفتر بزرگی را جلوی من و صمد گذاشت تا امضا کنیم.
من که مدرسه نرفته بودم و سواد نداشتم، به جای امضا جاهایی را که محضردار نشانم می داد، انگشت می زدم. اما صمد امضا می کرد.
از محضر که بیرون آمدیم، حال دیگری داشتم. حس می کردم چیزی و کسی دارد من را از پدرم جدا می کند.
به همین خاطر تمام مدت بغض کرده بودم و کنار پدرم ایستاده بودم و یک لحظه از او جدا نمی شدم.
ظهر بود و موقع ناهار.
به قهوه خانه ای رفتیم و پدر صمد سفارش دیزی داد. من و پدرم کنار هم نشستیم.
صمد طوری که کسی متوجه نشود، اشاره کرد بروم پیش او بنشینم.
خودم را به آن راه زدم که یعنی نفهمیدم. صمد روی پایش بند نبود.
مدام از این طرف به آن طرف می رفت و می آمد کنار میز می ایستاد و می گفت: «چیزی کم و کسر ندارید.»
🌱 &ادامه دارد....
🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋
🌻|پیج اینستاگرام شهید ابراهیـم هادی :
https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/
🌻|ڪانال شهیـد ابـراهیـم هادی ایـتا:
*@rafiq_shahidam96*
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱
🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹
📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋
🖌 به قلم : #بهناز_ضرابی_زاده🌱🌸
📌 قسمت: #سی_پنجم
#فصل_پنجم
عاقبت پدرش از دستش عصبانی شد و گفت: «چرا. بیا بنشین. تو را کم داریم.»
دیزی ها را که آوردند، مانده بودم چطور پیش صمد و پدرش غذا بخورم.
از طرفی هم، خیلی گرسنه بودم. چاره ای نداشتم.
وقتی همه مشغول غذا خوردن شدند، چادرم را روی صورتم کشیدم و بدون اینکه سرم را بالا بگیرم، غذا را تا آخر خوردم.
آبگوشت خوشمزه ای بود. بعد از ناهار سوار مینی بوس شدیم تا به روستا برگردیم.
صمد به من اشاره کرد بروم کنارش بنشینم.
آهسته به پدرم گفتم: «حاج آقا من می خواهم پیش شما بنشینم.»
رفتم کنار پنجره نشستم.
پدرم هم کنارم نشست.
می دانستم صمد از دستم ناراحت شده، به همین خاطر تا به روستا برسیم، یک بار هم برنگشتم به او، که هم ردیف ما نشسته بود، نگاه کنم.
به قایش که رسیدیم، همه منتظرمان بودند.
خواهرها، زن برادرها و فامیل به خانه ما آمده بودند.
تا من را دیدند، به طرفم دویدند.
تبریک می گفتند و دیده بوسی می کردند.
صمد و پدرش تا جلوی در خانه با ما آمدند. از آنجا خداحافظی کردند و رفتند.
با رفتن صمد، تازه فهمیدم در این یک روزی که با هم بودیم چقدر به او دل بسته ام.
دوست داشتم بود و کنارم می ماند.
تا شب چشمم به در بود.
منتظر بودم تا هر لحظه در باز شود و او به خانه ما بیاید، اما نیامد
🌱 &ادامه دارد....
🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋
🌻|پیج اینستاگرام شهید ابراهیـم هادی :
https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/
🌻|ڪانال شهیـد ابـراهیـم هادی ایـتا:
*@rafiq_shahidam96 *
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
#حاجقـاسم یهجـاتو
وصیـتنامشـونمیـگن؛
خدایـاوحشـتهمـهی
وجـودمرافـراگرفتهاست'
منقـادربهمھـارِ
نفـسِخـودنیسـتم
رسـوایمنڪن!
+حقیقـتاحاجـیڪه
اینـجـوریمیگـن
آدمخیلـیزیادشـرمندهمیشھ :)💔
🌷 شهید علی چیت سازیان میگه
اگر می خواهید از سیم خاردار دشمن عبور کنید، باید از سیم خاردار نفس عبور کنید
#خدایا
مدت هاست
عملیات #انتحاری گناه
در قلبم
ریشه های ایمانم را
منفجر کرده است!!
#سیم_خاردار_نفس
#الهی_العفو😭😭😭
❤❤❤❤
@rafiq_shahidam96
•°🌸🍃°•
شکوفه در شکوفه پیچیده ست
و این آغاز فصل بهار است ...🌱
کافی ست دلت بهار باشد ،از اشک تو سبز می شود خار از خنده ات آب می شود برف ، در دشت تو لانه می کند سار ...🕊
#بهار_شهید_ابراهیم_هادے 🌸💚۰
روضه مادرمون حضرت ام البنین س
#السلام_علیک_یا_ام_البنین #السلام_علی_الحسین_و_علی_علی_ابن_الحسین_و_علی_اولاد_الحسین_و_علی_اصحاب_الحسین_و_علی_أخیک_المظلوم_ابالفضل_العباس #قمر_بني_هاشم #کربلاء #بین_الحرمین #اللهم_صل_على_محمد_وال_محمد #یا_ابالفضل_العباس #ساقي_العطاشى #الامام_العباس #یا_ابوالفضل #حضرت_اباالفضل #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #یا_قمر_بنی_هاشم #کربلا #امام_حسين #امام_علی #حضرت_ام_البنین #حضرت_رقية #حضرت_زینب #حضرت_علی_اصغر #حضرت_علی_اکبر #حضرت_ابوالفضل_العباس #حاج_حیدر_خمسه
#حاج_محمود_کریمی #حاج_مهدی_رسولی #شهید_ابراهیم_هادی #حاج_حسین_یکتا #حاج_نریمان_پناهی #رفیق_شهیدم #شهید_مهدی_زین_الدین
https://www.instagram.com/tv/CM4DcD5l1-T/?igshid=167qkb4swj059
روضه حضرت ام البنین س
⤵️⤵️⤵️
https://www.instagram.com/tv/CM4DcD5l1-T/?igshid=167qkb4swj059