امام حسين (ع) فرمود:👇🏻
«مرگ با عزت برتر از زندگى با ذلّت است».
(بحار الانوار، ج ۴۴ ص ۱۹۲ ح۴ )
هدایت شده از ❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
_____-_-_-_-🏴.
#شب_پنجم_محرم_۱۴۰۰
#وهب_نصرانی
اربابم ؛
فکر کن منم مسیحی ام
دستم بگیر مثل وهب
_____-_-_-_-_-_-_🏴
یه زن با سر بچه اش تو میدون
فراری میده یل های عرب رو
#عرض_تسلیت و #التماس_دعا🙏
@abalfazleeaam
1400/5/23
#اربعین_پای_پیاده_حرم_ثارالله
#ابوالفضلیم_افتخارمه #ابوالفضلی_ها #حضرت_ابوالفضل_العباس #حضرت_زهرا #حضرت_ام_البنین #حضرت_اباالفضل #قمر_بنی_هاشم #کربلا #نجف #حاج_مهدی_رسولی
#یجمعنا_حب_الحسین_ع
#امان_از_دل_زینب
#وهب_نصرانی_یار_باوفای_امام_حسین_ع
#اُمِّ_وَهَب
#لبیک_یا_حسین_ع
#محرم_الحرام
#روضه #سینه_زنی #لطمه_زنی #مهدویت #جمکران #امام_حسین #امام_زمان_عج #رفیق_شهیدم #الهم_عجل_لولیک_الفرج
https://www.instagram.com/p/CSh_OMIIz2s/?utm_medium=share_sheet
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
پنجمین زیارت عاشورا به نیت 🖤شهیـد حاج قاسـم سلیمانـی🖤
کسانی که زیارت عاشورا را قرائت کردند در لینک ناشناس زیر👇🏻
https://harfeto.timefriend.net/16289195714595
ثبت کنند
یا در شخصی(پیوی) بنده قرائت زیارت عاشورا خود را اعلام کنید👇🏻
https://wa.me/989336409752
*🌷سردار بی سر🌷*
*🔵همیشه آرزو میکردمانند امام حسین(ع)شهید بشود....*
*و چه زیبا به آرزویش رسید، خمپاره سرش را از بدنش جدا ڪرد.*
*🥀شهید ابراهیم همت🕊️*
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#یاسید_الشهدا❤️
#یا_حسین (ع)🏴
#مُحرم
#هٰآدےٓدِلْھاٰ
#رئیسی
#روز_خبرنگار
#واکسن
#پروفایل_مُحرم
#پروفایل_شهدایی
#امام_حسین
#شهیدابراهیمهادے
#محرم
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
Mehdi Rasooli ~ Music-Fa.ComMehdi Rasooli - Delbar Delesh Gerefte (128).mp3
زمان:
حجم:
4.71M
# به وقت مداحی 🥀
# یا حسین 🌿🌹
# مداح حاج مهدی رسولی
دلبر دلش گرفته 💔 دلدار گریه کرده عاشق همیشه
وقت دیدار گریه کرده 💔
💥 ۵ داستان از شهید حسین یوسف الهی
🔹شهید محمد حسین یوسف الهی، فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان بود و حاج قاسم وصیت کرده بود که در کنار او دفن شود.
1⃣ همرزم شهید: حسین به من گفته بود در کنار اروند بمان و درجه جذر و مدّ آب که روی میله ثبت میشود را بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد.
نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط 25 دقیقه. بعداً برای این فاصله زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم تا کسی کسی متوجه خوابیدن من نشود.
وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: "تو شهید نمیشوی".
با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و باز به من گفت: چرا آن 25 دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر مینوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود.
خدا گواه است که در آن شب و در آن جا، هیچ کس جز خدا همراه من نبود!!! او از کجا میدانست!؟
2⃣مادر شهید: با مجروح شدن پسرم محمّدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق بستری است. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا.
وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند!
بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟
امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد!
3⃣برادر شهید: برای پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال 62 بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم.از کرمان. ساعت 10:00 شب به بیمارستان رسیدیم. با اِصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم. نمیدانستیم کجا برویم.
جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمّدحسین یوسف الهی هستید؟ با تعجّب گفتیم: بله!
جوان ادامه داد: حسین گفته: برادران من الآن وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا!
وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین تمام سوخته ولی میتواند صحبت کند.
اوّلین سؤال ما این بود: از کجا میدانستی که ما آمدیم؟
لبخندی زد و گفت: چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم!
محمّدحسین حتّی رنگ ماشین و ساعت حرکت و... را گفت!
4⃣همرزم شهید: دو تا از بچّه های واحد شناسایی از ما جدا شدند. آنهم با لباس غوّاصی در آبها فرو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ برگشتیم.
محمّدحسین که مسؤول اطّلاعات لشکر41 ثارالله کرمان بود، موضوع را با شهید حاج قاسم سلیمانی- فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت.
حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر میشود.
امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص میکنم.
صبح روز بعد حسین را دیدم. خوشحال بود. گفتم: چه شده؟ به قرارگاه خبر دادید؟
گفت: نه. پرسیدم: چرا؟!
حسین مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را.
با خوشحالی گفتم: الآن کجا هستند؟
گفت: در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهره اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟
اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمیشد. در ثانی اکبر نامزد هم داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود.
اکبر در خواب گفت: که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر میگردیم.
پرسیدم: چه طور؟!
گفت: شهید شده اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل.
من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست.
وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد!
5⃣همرزم شهید: زمستان سال 64 بود. با بچّه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد سنگر شد و بعد از کلّی خنده و شوخی گفت: در این عملیّات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند.
بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید. من هم شیمیایی می شوم.
حسین به همه اشاره کرد به جز من!
چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیّات والفجر 8 محقّق شد!
از این ماجراها در سینه بچّه های اطّلاعات لشکر ثارالله بسیار نهفته است. رازهایی که هیچ جا بازگو نشد...
منبع: کتاب نسل سوخته
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#یاسید_الشهدا❤️
#یا_حسین (ع)🏴
#مُحرم
#هٰآدےٓدِلْھاٰ
#رئیسی
#روز_خبرنگار
#واکسن
#پروفایل_مُحرم
#پروفایل_شهدایی
#امام_حسین
#شهیدابراهیمهادے
#محرم
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
سلام علیکم
دوستانی که تمایل دارند در مدیریت کانال کمک کنند اطلاع بدن
⤵️⤵️⤵️
@ebrahim36
انتقاد یا پیشنهادی باشه حتما بگین
خادم کانال
⤵️⤵️⤵️⤵️
@ebrahim36
ڪربلا نرفتن سخت است ؛
ڪربلا رفتن سخت تر !
تا نرفتھ اے شوق رفتن داری . .
تا رفتی شوق مردن :)
کربلا رفته ها می دانند ، بعد از کربلا
روضھ ے حسین حکم زهر دارد ؛
برای دل اوراق شده ے زائر !
آخر اینجا ، دیگر عباس نیست
تا آرام شوی در حریم امنش :))💔
#یاحسۍن