🕊🌹🕊
خواندم تو را که نگاهی کنی مرا
پاک از گناه و تباهی کنی مرا
دلبسته ام که تو مولا ز راه لطف
سوی حسین فاطمه راهی کنی مرا
#العجل_مولاےمن💚
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
✨شبت بخیر سرورم✨
آیا اگر دو نامحرم همدیگه رو خیلی دوست داشته باشند و هردو هم متأهل باشند آیا می توان برای جلوگیری ازگناه صیغه خواهر وبرادری بخوانند؟.
تشکر
پاسخ :
در شرع مقدس اسلام دوستی با نامحرم به هیچ شکلی و عنوانی جایز قرار داده نشده است و بلکه بر عکس ارتباط و دوستی با نامحرم حرام و ممنوع شده است تحت هر عنوانی که باشد خواهر برادری، دوستی پاک و غیره . الله تعالی در قرآن کریم فرموده است نزدیک زنا نروید و یا فرموده است نزدیک فحشا نروید, نزدیک شدن به زنا و فحشا همان ارتباط و دوستی با نامحرم است . چنین دوستی هایی انگیزه شهوانی و هوس های شیطانی دارد و شیطان افراد را با فریب عنوان خواهر و برادری شکار می کند این عنوان تنها اقناع نفس است ولی در ادامه تبدیل به فساد و فتنه می گردد و قبل از رسیدن به مرحله فساد و فتنه نیز حرام می باشد. برای مسلمان جایز نیست با نا محرم با محبت و نرم صحبت کند حرف های عاشقانه بزند و یا مزاح و تبسم نماید، پیام رد و بدل کند اگر چنین کرده است بایستی توبه کند..
🖤🖤🖤🖤
*🖤ترک گناه با هادی دلها*🖤
https://chat.whatsapp.com/JcAuwX0butj5EANmYMJjEC
•°🌱
سلام امام زمانم✋
با هرنفسی
سلام کردن عشق است
آقا به تو
احترام کردن عشق است
اسم قشنگت
به میان چون آید
از روی ادب
قیام کردن عشق است
#السلامعلیکیابقیةالله
سلام رفقا👋
در رابطه با #رمان❤️او-را❤️ که دوستای عزیز کانالمون سوال کرده بودن که رمان از کلمات درست استفاده نمی کنه و سبک زندگی دختر خیلی بده
باید بگم که این رمان واقعا محشرِ😍
ببینید اوایلش به این صورت هست
چون دقیقا نویسنده بزرگوار می خواد بی حجابی خانمه رو واضح نشون بده و بگه که سبک زندگیش از کجا به کجا تغییر می کنه🙂و اینکه انسان می تونه در بدترین شرایط هم که هست خودش رو تغییر بده ویکی از بهترین بنده های خدا بشه
در ادامهی رمان نکات فوق العاده زیبا و آموزنده اي در پیرامون رسیدن به خدا و آرامش می گه🙃
که به نظرم ازهمه ی اینا باید یادداشت برداری کنیم و داخل زندگیمون به کار ببریم😉💫
ان شاءالله تا آخر که رمانروخوندید متوجه می شید که چه رمان زیبا و آموزنده اي هست🌱😉
#امیدوارمکهاینرمانزیباآموزندهروازدستندین😇😉✋
*🕊️_زیارت نامه شهدا* 🕊️
*💞 بِسمِ رب الشهداء*
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم.
*شـــادی روح شـــــهــداصــلــوات🌹🌹*
🏴🥀🏴
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
@rafiq_shahidam96
🥀🥀🥀🥀🥀
@rafiq_shahidam
🖤🖤🖤🖤
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌎❓جایگاهِ من در حکومت امام زمان علیهالسلام کجاست؟
🎤استاد شجاعی
#محرم
#پروفایل_محرم
#پروفایل
#واکسن
#رئیسی
#پروفایل_شهدایی
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
هرروز یک صفحه
صفحه1
#قرآن
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
#محرم
#پروفایل_محرم
#پروفایل
#واکسن
#رئیسی
#پروفایل_شهدایی
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
یه اهل دلے میگفت
بچه ها؟!
نگید #حضرتزهرا حرم نداره...
یِه بَرگِه بِگیرین روش بِنِویسین بِیت الزَهرا{س}بِزنین سَر دَر اُتاق یا خونَتون!
بگید #مادر من میخوام😌♥️
ازاین به بعد اینجا #حرمت باشه
اونوقت هرکارے میکنید نیت کنید...
ظرف هم مے شورید به نیت
ظرفاے حرمش، هیئتش بشورید..
.
دیگہ ناخودآگاه خودبه خود مراقب رفتارمونم هستیم که
مبادا تو حرم هر #حرفے ...
#گناهی...! ❌
#حواسموݩباشھ
#تلنگرانہ
#بصیرتانقلابی
همیشه آیه ی ، «وَ جَعَلْنا...» را زمزمه می کرد
گفتم :
آقا ابراهیم ! این آیه برای محافظت در مقابل دشمنه ، اینجا که دشمن نیسٺ !
نگاه معنا داری کرد و گفٺ :
🌹دشمنی بزرگتر از شیطان هم وجود داره!
"شهید ابراهیم هادی"
➕#محرم
#پروفایل_محرم
#پروفایل
#واکسن
#رئیسی
#پروفایل_شهدایی
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
🌹🌹🌹
@rafiq_shahidam
❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
*📛 اساتید اخلاق، اولین سفارشی که میکنند این است که چشم و زبان خودت را کنترل کن. اگر این دو را کنترل کردی همهی اعضا و جوارحت کنترل شدہ است..*
استاد ناصری
🖤🖤🖤🖤
*🖤ترک گناه با هادی دلها*🖤
https://chat.whatsapp.com/JcAuwX0butj5EANmYMJjEC
مواظبدلتباش🚶🏻♂
وقتۍازخداگرفتیشپاڪِپاڪبود ..👼
مراقبباشباگناهسیاهشنکنے
آلودهاشنکنی!!💣
حواستباشهبهخاطریهچت
یهلذتزودگذر ..
یهلکہےِسیاهزشتنندازےرودلت
کہدیگہنتونےپاکشکنی💔!
#تلنگرانه
[[بچہها!
داغ گناه ڪردن رو بہ دل شیطان بذارید..]]
#حاجحسینیکتا]🌱
آره
به قول یه بنده خدایی اینقد صلوات بفرستید تا دق کنه 😄🙃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نشانه های ظهور امام زمان (عج)👆
#تلنگر
میدونستۍ
یہ ایموجی تو
میتونہ درون قݪب یہ آدم حس ایجاد کنہ؟😧😓
آره شاید بہ نظر خیݪیامون مسخره و خنده دار بیاد
وݪۍ اینطور نیست رفیق
خیلۍ ها هستن
با یہ دونہ ایموجۍ لبخند[☺️]
ایموجۍ قݪب[♥️] و.... درونشون حسۍ ایجاد میشہ
طرف داره با نامحرمش صحبت میکنہ
یہو با این ایموجی [☺️] از طرف مقابݪش رو بہ رو میشہ
دݪش میݪرزه
میدونۍ چرا؟چون اون داره تصورت میکنہ با این ݪبخند🚶🏻♀
یا وقتۍ براش [♥️] میفرستۍ
ممکنہ هزاااااار جور فکر بیاد تو سرش
💭نکنہ دوستم داره؟
💭نکنہ عاشقم شده؟
💭شاید براش مہمم کہ قݪب فرستاده
و...
و...
و...
شهیدابراهیمهادی
https://chat.whatsapp.com/GpDB9aU80kpEUd8B525boN
یهموقعهستدلتیهچیزۍروخیلۍ
میخواد ؛🙂
ولۍنمیشه .هرکارۍکنۍبازم
نمیشه .😢
اینجافقطیهنگاهبهبالابنداز ؛ بگو"
خدایاشکرت .🙂 توصلاحموبیشترازهرکسۍ
میدونۍراضیمبهرضاۍتو . . .🌹
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
🔹 #او_را ... 6 از این دخترای چادری خیلی بدم میومد. احساس میکردم یه مشت عقده ای عصر حجری عقب مونده
🔹 #او_را ... 7
اینقدر مشغول حرف شدیم که اصلا یادمون رفت میخواستیم بریم بیرون!!
ترجیح دادیم همین یکی دوساعت باقیمونده رو هم خونه بمونیم.
-دیگه چه خبر؟
-هیچی،کلاس،سعید،سعید،کلاس😊
-میگم تو خسته نشدی از این سعید؟😒
باورکن من بیشتر از یکی دو ماه نمیتونم این پسرا رو تحمل کنم!
دوست دارم آدمای مختلفو امتحان کنم.
-من...نمیدونم...من میترسم از زندگی بدون سعید.
من جز اون کسیو ندارم.😢
اصلا هیچکس نمیتونه مثل سعید باشه.
-فکر میکنی...
اینقدر باحال تر و بهتر از سعید هست که فکرشم نمیتونی بکنی.
بعدم از کجا معلوم سعیدم تو رو اینقدر دوست داره؟؟
اصلاً از کجا میدونی چندنفر دیگه نداره؟ 😏
-سعید و خیانت😳
عمرا...
سعید عاشق منه😌...
-هه.تو این پسرا رو نمیشناسی...
یه مارمولکی هستن که دومی نداره...😒
-اه...ول کن مرجان،سعید فقط با منه...
-ولی اون موقع که من با سپهر بودم،یه حرفایی از سعید میزد.....
-چه حرفایی؟؟🙁
-راجع به اخلاقای خاص سعید و تنوع طلبیش و رفیقای آبجیش و....
-حرف بیخود نزن مرجان.
من دیگه میرم،
میترسم دیرم شه.
خداحافظ...
بلند شدم و اومدم بیرون.
تمام طول راهو به حرفای مرجان و بعضی کارای مشکوک سعید فکر میکردم...😥
خیلی حالم خراب شده بود
چنددقیقه بود رسیده بودم جلوی باشگاه.
اما احساس میکردم پاهام حس نداره از ماشین پیاده شم...
حوصله هیچ کاریو نداشتم.
دور زدم و راه افتادم سمت بام تهران...
جایی که بارها با سعید رفته بودم...👫
حس میکردم روزای خوبی جلو روم نیست،باید یه چیزایی رو میفهمیدم...
شماره های مشکوک توی گوشی سعید،
گالری گوشیش که قفل بود،
آنلاین بودنش تا نصف شب،درحالیکه چندساعت قبلش به من شب بخیر گفته بود....
داشتم دیوونه میشدم😔
من بیشتر از دو سال بود که با سعید بودم!💕
من دیوونه سعید بودم...
اینقدر دوستش داشتم که هربار حس میکردم داره یه شیطنت هایی میکنه هم خودمو میزدم به اون راه که مبادا باعث جداییمون شه...
گوشیمو از کیفم درآوردم بهش زنگ زدم.
-الو سعید...
-سلام خانومم...سلام عشقم...خوبی؟
-سلام نفسم.تو خوبی؟
-ممنون. تو خوب باشی منم خوبم...
بعد از اینکه حرفامون تموم شد و قطع کردم، به خودم بابت تمام شک هام فحش دادم و تو دلم از سعید عذرخواهی کردم...
امکان نداشت سعید کسی جز منو دوست داشته باشه... 💕
"محدثه افشاری"
@aah3noghte
@RomaneAramesh
#انتشارحتماباذکرلینک
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
🔹 #او_را ... 8
تا برگردم خونه دیر شد،
وقتی رسیدم مامان و بابا سر میز شام بودن.
غذامو خوردم، چندجمله ای باهاشون صحبت کردم و رفتم تو اتاقم.
کتابی که تازه خریده بودم رو آوردم و نشستم به خوندن...📖
حجمش کم بود و تو سه چهار ساعت تونستم تمومش کنم،
طبق عادتی که داشتم یه برگه برداشتم
و چکیده ای از اونچه که خونده بودم رو توش نوشتم و گذاشتم لای کتاب📄
تا هروقت خواستم فقط همون برگه رو بخونم
تا مجبور نشم بازم کل کتاب رو بخونم و دوباره کاری بشه😉
داشت دیر میشد، صبح باید میرفتم دانشگاه.
خیلی زود خوابم برد...😴
صبح بعد از کلاس اول،فهمیدیم استاد ساعت بعدمون نیومده و تا بعداز ظهر کلاسی نداریم.
پس چندساعت بیکار بودم.
👱♂سعید تمام برنامه های کلاسیم رو حفظ بود،
میدونست الان باید سرکلاس باشم،
پس اگر زنگ میزدم و باهاش قرار میذاشتم حسابی ذوق میکرد و میومد دنبالم
گوشیمو از کیفم بیرون آوردم و شمارشو گرفتم...📱
-الو سعید...
-الو سلام.خوبید؟
-خوبید؟؟مگه من چندنفرم؟؟؟😂
چرا اینجوری حرف میزنی؟؟
-ببخشید من جایی هستم،بعداً باهاتون تماس میگیرم.
😳
تا اومدم چیزی بگم،
یدفعه شنیدم یه دختر با صدای آرومی گفت سعید زود قطع کن دیگه،کارت دارم...
سعیدم هول شد و سریع قطع کرد...
هاج و واج به گوشی نگاه میکردم😥
یعنی چی؟؟
اون کی بود؟؟
سعید چرا اینجوری حرف میزد؟؟😠
چندبار شمارشو گرفتم ولی خاموش بود😡
داشتم دیوونه میشدم...
نمیدونستم چیکار کنم.
زنگ زدم به مرجان و همه چیزو تعریف کردم...
-دیدی دیروز بهت گفتم!!
بعد جنابعالی فکر میکردی من به رابطه مسخرتون حسودی میکنم😒
چندبار گفتم این پسره رو ول کن؟؟
-مرجان من دارم دیوونه میشم.
حالم خوب نیست...
چیکار کنم؟؟
-پاشو بیا اینجا،
بیا پیشم آرومت میکنم...
تا رسیدم پیش مرجان بغضم ترکید...
خودمو انداختم بغلش و گریه کردم...😭😭
باورم نمیشه سعید به من خیانت کرده...
ما عاشق هم بودیم،
حتی خانواده هامون در جریان بودن...
اینقدر گریه کردم که چشام سرخ سرخ شده بود و صدام گرفته بود.😣
تو همین حال بودم که سعید زنگ زد...
گوشیو برداشتم و هرچی از دهنم درومد بهش گفتم...
-ترنممممم....یه لحظه ساکت شو ببین چی میگم...
-چجوری دلت اومد با من این کارو بکنی؟؟😠
-کدوم کار؟
تو داری اشتباه میکنی...
عشقم بیا ببینمت همه چیو برات توضیح میدم...
-خفه شوووووو...
من عشق تو نیستم....
دیگه هم نمیخوام ریختتو ببینم....😡😭
-ترنم
-سعید دیگه به من زنگ نزن...
قطع کردم و چند دقیقه فقط جیغ زدم و گریه کردم.
-ترنم بسه دیگه، ولش کن، بذار بره به جهنم.
اصلاً از اولشم نباید اینقدر بهش وابسته میشدی...
-مرجان تو نمیفهمی عشق یعنی چی..
-هه...عشق اینه؟؟😒
اگه اینه تا آخر عمرمم نمیخوام بفهمم...
بیا اینو بگیر...
آرومت میکنه...
-این چیه؟😳
-بهش میگن سیگار!!
نمیدونستی؟
-مسخره بازی درنیار...
من لب به این نمیزنم...
-نزن😏
ولی دیگه صدای گریتو نشنوم...
سرم رفت...
-این میخواد چیکار کنه مثلا؟؟
-آرومت میکنه...امتحان کن...
-نمیخوام...
-باشه پس یه بسته میذارم تو کیفت.
اگر خواستی امتحانش کن😊
شب شده بود و مامان چندبار بهم زنگ زده بود.
مرجان خیلی اصرار کرد بمونم ولی اجازه نداشتم شب جایی باشم...
برگشتم خونه و مامان و بابا با دیدن سر و وضعم با تعجب نگام کردن😳
"محدثه افشاری"
@aah3noghte
@RomaneAramesh
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c