eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
4.6هزار دنبال‌کننده
23.1هزار عکس
14.6هزار ویدیو
182 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
الهی دل‌های گرفته را شاد ڪن دست‌های نیازمند را بی‌نیاز ڪن قلبی نورانی تنی سالم زندگی آرام و خیالی راحت نصیب همه گردان . . . http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
(يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ) (اى انسان، تو در راه پروردگارت رنج فراوان مى‌كشى؛ پس پاداش آن را خواهى ديد.) انشقاق/۶ مااستراحت نخواهیم کرد این انقلاب و این جامعه آنقدر کار درش هست که دیگراستراحت بی استراحت. آنقدرکار هست که میتوان انجام داد بی آنکه هیچ پست وسمت وحکم وابلاغی درکارباشد. شهید بهشتی 1400/9/2 @shahid__mostafa_sadrzadeh1 https://www.instagram.com/p/CWnGi7doH7W/?utm_medium=share_sheet
🟤⚫🟣🔵🟢🟡🟠 *🇮🇷 آیت‌الله رئیسی طرح سقوط آزاد کشور را خنثی کرد / کشور وارد یک طرح پروازی جدید و مطلوب مردم شده است.* ✍ _دکتر حسن بیارجمندی فارغ التحصیل دانشگاه وزارت خارجه روسیه_ 🍏 مقطع زمانی سال ۱۳۹۲ تا نیمه مرداد ماه ۱۴۰۰ را براساس جمیع هشدارهای رهبر معظم انقلاب اسلامی می بایست مقطع نفوذ فردی و جمعی گسترده در دولت برای اجرای پروژه *آمریکایی_اروپایی* تغییر و یا همان براندازی نرم جمهوری اسلامی دانست . 🍏 سرآغاز پروژه تغییر عملی ، تغییر از طریق صندوق آرای انتخابات در سال ۱۳۹۲ براساس سند پاریس و سپس آغاز گفتگوهای هدفمند و ساختار شکن با آمریکا تحت نسخه کتاب پیروزی بدون جنگ ریچارد نیکسون بود که منتهی به شبیه سازی مولد از *SALT1* (1972) و تولد نامشروع برجام در ایران برای *شورویزه* کردن آن گردید . 🍏 در بخشی از این پروژه آمریکایی و اروپایی خروج از برجام براساس مدل *SALT* از سوی ایالات متحده پیش بینی شده بود تا راه را برای فتح دیگر سنگرهای استراتژیک جمهوری اسلامی در داخل و خارج فراهم نمایند و این در سال ۱۳۹۶ با کلید خوردن پروژه اندونزی کردن ایران (1997) وارد فاز عملیاتی آن شد تا با تصویر کشیدن یک سقوط آزاد اقتصادی و اجتماعی حداکثر فشار ممکن را برای تحمیل یک مذاکره جدید (نفوذ) و شبیه سازی های مولد دیگر برای برجام های داخلی و منطقه‌ای و موشکی فراهم نمایند . 🍎 در آغازین روزهای بهار ۱۳۹۷ مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست جمهوری تحت هدایت و راهبری چهره شناخته شده امنیتی *حسام‌الدین آشنا* ؛ کلیپی با عنوان *داری اشتباه می کنی کاپیتان* که براساس فصل هفتم کتاب تافته های جدابافته ( نظریه قومی سقوط هواپیماها ) تهیه و تدوین شده بود بر روی سایت خود بارگذاری نمود که به سرعت در فضای سیاسی ملتهب کشور بازتاب یافت . 🍎 در ثانیه های آخر این کلیپ گوینده می گوید : " *من در مورد سقوط حرف می زنم* ؛هر سقوطی که به صراحت گفته نمی شود داری اشتباه می کنی کاپیتان !" کاملاً مشخص است که طراحان این پروژه همچون تهیه کنندگان هالیوودی با زبان چنین کلیپی علاوه بر مخابره پیام تهدید برای این سقوط مهندسی شده ، بدنبال تغییر در محاسبات راس نظام برای پذیرش تحمیلی مذاکرات برجامی جدید هستند . 🍓 خروج پیش‌بینی و طراحی شده ایالات متحده آمریکا از برجام در اردیبهشت ۱۳۹۷ سرآغاز این اکران عمومی و همگانی سقوط مهندسی شده با یک پیوست جنگ شناختی و ادراکی بی سابقه و طولانی مدت است که تک تک ملت را در یک فضای سقوط آزاد قرار می دهند . همه در این ۳ سال اخیر این فضای ادراکی سقوط را با تمام وجود لمس کرده اند . 🍓 اما این سناریو و پروژه امنیتی سقوط برخلاف پیش بینی‌ها نتوانست محاسبات نظام را تغییر بدهد و با تدبیر و هدایت حکیمانه رهبری از جمله با دو گام مهم و سرنوشت ساز ؛ مردم در انتخابات های اسفند ۱۳۹۸ و خرداد ۱۴۰۰ تصمیم سازان ، *کادر و خدمه و کمک خلبان گروگان‌گیر این پرواز را تغییر دادند .* اکنون که در آستانه ۱۰۰ روز اول کاری آیت‌الله رئیسی قرار داریم ؛تحرکات تبلیغاتی از خارج و داخل کشور بشدت بدنبال انحراف افکار عمومی از دستاوردهای راهبردی این دولت و طرح شبهات گسترده ای با این شاه بیت هستند که رئیسی چه کرد !!؟ 🍇 اما آنان هدفمند نمی گویند که شما از این مجموعه کادر ، خدمه و کمک خلبان جدیدی که یک هواپیمای در حال سقوط هدفمند و در یک مسیر طولانی با آن همه خسارات مادی و معنوی به مسافران آن (مردم) راتحویل گرفته است دقیقا چه انتظاری داشته و دارید ؟ آیت‌الله دکتر رئیسی در یک مدت کوتاه و کمتر از ۱۰۰ روز به این سقوط آزاد مهندسی شده کشور پایان داد و با بدست گرفتن کنترل این پرواز و وارد نمودن به طرح پروازی جدید و مطلوب مردم ، در حال کاهش آسیب‌های وارد شده و رفع تهدیداتِ بوجود‌آمده ، است و هر انسان منصفی و مطلعی این عملکرد راهبردی واجد اولویت را تایید می کند که نتیجه آن آرامش جامعه و بازگشت نسبی نشاط و امید واقع بینانه به یک زندگی رو به بهبودی است و نتایج بیش از ۷۰ درصد رضایتمندی ایرانی‌ها از عملکرد آیت‌الله رئیسی براساس نظرسنجی موسسه آمریکایی گالوب موید آن است . *اما نباید از این غفلت نمود که هنوز در این هواپیما کسانی با نفوذ در حال کارشکنی در مسیر طرح پروازی جدید رو به افق ایران قوی هستند .* والعاقبه للمتقین 🟢🔵🔵⚫🟠🟡🟤 ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
همسایـھ‌هایِ‌حمایت‌مشتـےکنید رندشـھ‌کانال‌داش‌ابرام (:😅♥️ 🌱'
┄═❁๑🍃๑💗๑🍃๑❁═┄ 🙏 🔹بعضی انسانها به زمین آمده اند تا زمین قابل تماشا شود. 😥🥺 @rafiq_shahidam96 🔹 آمده اند که تاریخ؛ شکوه شرافت و آزادگی نفس شان را به نظاره بنشیند. 🌷 🔹 آمده اند تا آبرو و اعتبار دنیا باشند.. اصلا زمین.....🌍 از آمدن بعضی انسان ها به خود می بالد. 😌 🔹و قهرمان همیشه سرفراز ما 🌷 که یکی از این بهترین ها شناخته شده است. 🍃 فرمانده قلبها شهید ابراهیم هادی 🔸کسی که زندگی الهی پیدا کند وجودش خیر می شود...🌿 لحظه لحظه حضور او .... انسان ها را متحول می‌کند 👌👌 همنشینی با ابراهیم..... 😊 این را به همه اثبات کرد...👌 1400/9/2 @rafiq_shahidam96 https://www.instagram.com/p/CWnlsdWohyc/?utm_medium=share_sheet
«♦️صاحب قبر بی نشون سلام مادر»🥀 برا زیارتت کجاه بیام مادر 😭🤲🏻 🥀«بر گلستان ولایت تاختن، غنچه را با لاله پرپر ساختن،» 🥀غنچه زیر خار و خس افتاده بود،😔 🥀 باغبان هم از نفس افتاده بود، کاش از قلبم به قبرش راه داشت،😭 «کاش زهرا هم زیارتگاه داشت.» 🤲🏻😭 🗒️1400/9/2 @abalfazleeaam @asheghe__karbala https://www.instagram.com/p/CWnkH25o8Gg/?utm_medium=share_sheet
🍃🌺 مولای غریبم مهدی جان ای کاش یک سه‌شنبه شبی قسمتم شود در راه جمکران سر راهی ببینمت ... ▪️به حقِّ چادرِ خاکیّ فاطمه برگرد ▫️که مستجاب بگردد دعای مادرتان ╔━━━━๑ღ💛ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ💛ღ๑━━━━╝
🌹حاج حسن همیشه نوجوانان و جوان ها را با خودش جمع می کرد می برد کوه نوردی. بودند در بین بچه ها کسانی که حرمت ایشان را آن طور که لازم بود ادا نمی کردند. حتی یکی از بچه ها بود که ایشان را با اسم کوچک صدا می کرد. این فضا خیلی اذیتم می کرد. یک بار بهش گفتم: حاج حسن! اگه اجازه دهی می خواهم به این شخصی که شما را با اسم کوچک صدا می کند، تذکری دهم. 🌹ایشان ممانعت کرد و گفت: این بچه ها الان با فضای اینترنتی و مجازی سر و کار دارند. کوچه و خیابان هم که پر از گناه است. همین که ما بتوانیم یک ساعت این ها را از آن محیط گناه دور کنیم، این یعنی چکیده و حاصل تمام کار کوهنوردی ما. ❤️شهید حسن طهرانی مقدم❤️ ✍کتاب با دست های خالی ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹در زمانی که چروک بودن لباس ها و نامرتب بودن موها نشانه بی اعتنایی به ظواهر دنیا بود، حمید خیلی خوشگل و تمیز بود. پوتین هایش واکس زده و موهایش مرتب و شانه کرده بود. به چشمم خوشگل ترین پاسدار روی زمین می آمد. 🌹روح و جسمش تمیز بود. وقتی می خواست برود بیرون، می ایستاد جلوی آینه و با موهایش ور می رفت. به شوخی می گفتم: ول کن حمید! خودت را زحمت نده، پسندیده ام رفته. می گفت: فرقی نمی کند، آدم باید مرتب باشد. 🌹شهید حمید باکری🌹 ✍کتاب نیمه پنهان ماه ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃حاج اسماعیل دولابی؛ ✅اگر خواستار زیارت امام زمان هستیم باید به عجز و ناتوانی خود اقرار کنیم، تا وقتی گمان کنیم با همت و تلاش و هنر خود می‌توان خوبان را دید راه به جایی نخواهیم برد 👌 اما به محض مایوس شدن از قدرت خود، خدا پرده را کنار می‌زند...... 😔یا صاحب العصر و الزمان :متی ترانا و نراک... ╔━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے. @rafiq_shahidam96 @rafiq_shahidam96 🕊️🕊️🕊️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
💓✨ يہ مذهبـے باید بدونہ که رفیق شهـید داشتـن فقـط واسـہ ۍ خوشگلے پروفـایل نیـس! باید یـاد بگیـره حـرف شـهید رو تـو زنـدگیش پیاده کـنه وگرنـه از رفـاقت چیـزی نفهمیـده‼️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژا
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 🌻 [[[[ از زبان آراد ]]]] پتو رو بیشتر روی خودم کشیدم تب و لرز خیلی شدیدی گرفته بودم، امروز صبح هم موقع تعویض لباس هام متوجه لکه های قرمز رنگی روی سطح پوستم شده بودم. هر روز علائمم بیشتر از قبل می شد ، نمی دونم با چه جرئتی به بابا گفتم که با پدر خانم فرهمند تماس بگیره و راجب خواستگاری باهاش صحبت کنه انگار امید زیادی به درمان داشتم. به گفته دکترم از چند روز دیگه باید شیمی درمانی رو شروع می کردم، از تمامی عوارض شیمی درمانی مطلع بودم اما باز با این وجود درخواست خواستگاری دادم، بابا که خیلی از شنیدن این خبر خوشحال شد ولی مامان همه نگرانیش آینده مروا خانوم بود می گفت نباید آینده یه دختر رو اینجوری به بازی بگیریم و در پاسخ تمامی نگرانی های مامان بابا جمله ای که همیشه می گفت رو تکرار می کرد. " که داند به جز ذات پروردگار که فردا چه بازی کند روزگار " اگر به عشق مروا خانوم شک داشتم و قدمی برای خواستگاری بر نمی داشتم با گفتن اون حرف هاش به آیه دیگه جای شکی برام نموند و متوجه شدم که عاشقمه‌، از حسی که خودم هم راجبش داشتم مطلع بودم ، هوس نبود عشق بود ... این رو همون موقع که گم شد متوجه شدم. برای اینکه هر دوتامون به گناه کشیده نشیم باید خیلی زودتر از ایناها اقدام می کردم اما اتفاقات اخیر الخصوص سرطانم باعث شده که کمی به تاخیر بندازمش. اگر عشقش واقعی باشه حاضره با سرطانی بودنم کنار بیاد و جواب مثبت بده. هرچی خدا میخواد ، امیدم به اونه و از وقتی بحث خواستگاری رو پیش کشیدم انگیزه بیشتری برای شروع شیمی درمانی دارم &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 🌻 [[[[ از زبان مروا ]]]] شومیز سفید رنگی با آستین های پف و دامن بلند مشکی به تن کردم. چادر حریر صورتی رو هم از روی تخت خواب برداشتم و به سر کردم، به خودم نگاهی انداختم بدک نبودم میشه گفت تا حدودی خوب بودم البته بدون در نظر گرفتن جوش های پیشونی و سیاهی خیلی کم زیر چشم هام. از این مراسم به جز مامان و بابا هیچ کس قرار نبود مطلع بشه حتی کاوه! اگر بابا اینا متوجه بشدند که حجتی سرطان داره خدا میدونه که چه بلبشوای بر پا میشه. روی تخت خواب نشستم، چند تا نفس عمیق کشیدم و آیت الکرسی رو زیر لب خوندم امشب اصلا آرامش نداشتم. علتش نامعلوم بود فقط می دونستم دلم گرفته از کی رو نمی دونم ولی خیلی ناراحت بودم، به خودم که نمی تونستم دروغ بگم مدام حرف های حجتی توی ذهنم تداعی میشد. اون یک درصد هم به فکر من نیست پس این مراسم خواستگاری دیگه چه صیغه ایه! گریم گرفته بود از رفتار های سرد حجتی، یعنی بعد از عقد هم قراره اینجوری باشه! نمیشه که! خدایا تا اینجاش رو به خودت سپردم درستش کردی بقیه راه رو هم میسپارم دست خودت. اصلا غمی نیست وقتی تو هستی، آره خدا جونم این بنده گناهکارت غیر از خودت هیچ کس دیگه ای رو نداره. وقتی با خدا صحبت می کردم عجیب آروم میشدم، آرامش واقعی پیش خود خودشه، این آرامش رو هیچ جای دیگه تجربه نکرده بودم خیلی عجیب بود مواقعی که با خدا صحبت می کردم و بعدش بدون اراده خودم حسابی آروم میشدم. توی صحیفه سجادیه یه متن بود که خیلی به دلم مینشست. " يامُنْتَهي‌مَطْلَبِ‌الحاجات ای‌تنهاشنوای‌حرف‌های‌دلم." چشمام رو بستم و خیلی آروم زمزمه کردم. &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 🌻 سرم رو از روی میز برداشتم و فلاسک رو کمی جلوتر هل دادم، رو به مامان که داشت با میوه های روی میز ور می رفت گفتم: - مامان نیم ساعت گذشت ولی هنوز نیومدن! نکنه پشیمون شدن؟! همزمان با اتمام جمله ام آیفون به صدا در اومد که یک خط لبخند محو روی صورتم نقش بست، روسریم رو مرتب کردم و چادر رو جمع و جور کردم. همراه مامان به سمت در حرکت کردم، دستام میلرزید و توان کنترل دست و پام هام رو نداشتم، چند باری هم آب دهنم رو با صدا قورت دادم و با بسم الهی از هال خارج شدم. برای چند ثانیه نگاهم رو بهشون دوختم و وقتی متوجه موقعیتی که در اون قرار داشتم شدم خیلی سریع نگاهم رو دزدیدم. فقط حجتی با پدر و مادرش اومده بودن و این کمی استرس رو کمتر می کرد، اینجوری تعداد استکان های چایی هم کمتر بود. همین جور داشتم با خودم محاسبه می کردم که سبد گلی روبروی چشمام قرار گرفت لبخندی زدم و سبد گل رو از دست مادر آقای حجتی گرفتم و با مهربونی در آغوشش گرفتم. با پدر و مادرش خیلی گرم سلام و علیک کردم اما وقتی به خودش رسیدم سر به زیر سلامی کردم که خیلی آروم جوابم رو داد. از آشپزخونه به بیرون خیره شدم، مامان کنار فلاسک چایی حبسم کرد و گفت تا دم نکرده حق خروج از آشپزخونه رو ندارم، مدام تکونش می دادم تا هرچه سریعتر دم کنه. صدای خنده بابا و پدر حجتی روی مخم رژه می رفت آخه اینجا مراسم خواستگاریه یا ... لا اله الا الله، الان یه چیزی می گفتم که ... + خل شدی؟! چرا با خودت حرف میزنی؟! یالا چایی ها رو بیار دیگه! با شنیدن صدای مامان هینی کشیدم و با تته پتته گفتم: - چرا مثل جن ظاهر میشی مادر من! نزدیک بود سکته کنم! باشه، خب الان میارم تو برو خودم میارم اینجا باشی استرس میگیرم! باشه ای گفت و با سرعت از آشپزخونه خارج شد، صلواتی فرستادم و چایی رو ریختم. عجب چایی شده بود! لبخند گله گشادی زدم که خیلی سریع جمعش کردم و با برداشتن سینی از آشپرخونه خارج شدم. &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 🌻 نگاهم رو از سینی چایی گرفتم و به چشمای بابا دوختم، به سینی نگاه نکن مروا! به سینی نگاه نکن که الان همشون میریزن! نفسم رو حبس کردم و سینی رو نزدیک آقای حجتی کمی پایین تر گرفتم، به قند های توی قندون چشم دوختم تا مبدا با حجتی چشم تو چشم بشم. استکان چایی رو برداشت و سر به زیر تشکری کرد، به سمت پدر و مادرش رفتم و به اون ها هم چایی تعارف کردم. در آخر هم استکان بابا رو کنار دستش گذاشتم و روی مبل کنار مامان نشستم. زیر چشمی به حجتی نگاه کردم، یالا بخور دیگه! چقدر لفتش میدی تو! استکان رو برداشت و کمی از چایی خورد، گذاشتن استکان در زیر استکانی همانا و چشم تو چشم شدنمون همانا، وقتی متوجه شد که من هم به اون نگاه میکنم چایی توی گلوش پرید و چند تا سرفه کرد، خجالت زدم لبه‌ی چادر رو گرفتم و سرم رو پایین انداختم. بالاخره بعد از ربع ساعت چایی خوردن حجتی تمام شد و نگاهی به پدرش کرد. پدرش چاقویی که در دست داشت رو کنار پرتقال گذاشت و رو به بابا گفت: + آقای فرهمند اگر اجازه بدید بچه ها برن و کمی راجب خودشون صحبت کنند. بابا لبخند خیلی گرمی زد و رو به من کرد. × بله حتما، مروا جان آقای حجتی رو راهنمایی کنید. لبخند محوی روی لبم نشوندم و بلند شدم که همراه با من حجتی هم بلند شد، پیش قدم شدم به سمت راه پله رفتم. خیلی آروم پله ها رو بالا می رفتم، حدود بیست تا پله رو طی کردیم که متوجه شدم حجتی به سختی نفس میکشه. بدون اینکه به سمتش برگردم گفتم: - حالتون خوبه؟! سرفه ای کرد. + ب ... بله. سه پله دیگه بالا رفتیم، در اتاقم رو باز کردم و سر به زیر گفتم: - بفرمایید. &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 🌻 هنوز چند ثانیه از نشستن‌ِمون نگذشته بود که حجتی شروع کرد به صحبت کردن. + ‌بااجازه اول بنده شروع میکنم. زیاد اهل مقدمه چینی نیستم و یک راست میرم سراغ اصل مطلب. ببینید خانم فرهمند بنده از وقتی که شما بر اثر گرما راهی بیمارستان شدید و حالتون بد بود متوجه شدم که به شما علاقه مند هستم. تا قبل از اون حتی به شما فکر هم نمی کردم، اما اون روز متوجه شدم که حسی که نسبت به شما دارم عشقه. دلیل اینکه از شما دوری می کردم و یا خیلی سرد با شما برخورد می کردم بخاطر خودم و شما بود که خدایی نکرده نمی خواستم از راه دیگه ای وارد بشم و گناه محسوب بشه. بعد از مرخص شدنتون از بیمارستان تصمیم گرفتم از راه شرعی و قانونی پیش برم و پس از اومدنمون به تهران شما رو از خانوادتون خواستگاری کنم. اما شما غیبتون زد و تمامی محاسبات بنده بهم ریخت‌، حالا این موضوعات به کنار مهم اینه که شما الان اینجا هستید. اون زمان که بنده از شما خوشم اومده بود شما چادری نبودید واقعیتش خیلی برای بنده مهمه که همسر آیندم چادری باشه و از همه مهمتر اینکه با چادر تبرج نکنه. اما اون زمان شما چادری نبودید و میتونستم حدس بزنم به برکت وجود شهدا قطعا چادری میشید چون شما خیلی دل پاکی دارید و حداقلش خودم میتونستم پس از ازدواج شما رو چادری کنم. اینقدر قشنگ صحبت کرد که غرق حرف هاش شدم، دیگه از دستش ناراحت نبودم چون خیلی واضح دلیل کارهاش رو برام توضیح داد. با صداش به خودم اومدم و دست از فکر کردن برداشتم. + شما سوالی ندارید؟! دستای خیس عرقم رو باز کردم که کمی هوا بخورن ‌و لب زدم. - برای ازدواج با شما مشکلی ندارم اما چند تا شرط دارم. اولا اینکه همسر آیندم باید با ایمان باشه که در با ایمان بودن شما هیچ شکی نیست چون این بهم اثبات شده. دوم اینکه خوش اخلاق باشه و حتی برای اینکه به خودت بیای هم بهت سیلی نزنه. خیلی با لحن جدی این جمله رو گفتم که خجالت زده سرش رو پایین انداخت. - سوم اینکه مادیات اصلا برام مهم نیست و همین که با عشق زیر یک سقف زندگی کنیم کافیه حتی اگر نون شب هم نداشته باشیم بخوریم. همین ها ... حجتی لبخند پیروزمندانه ای زد و کمی صاف تر نشست. + یک موضوع دیگه هم باید مطرح کنم، که بسیار مهم هست. حتی به پدر هم گفتم که با خانوادتون در میان بزاره. &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رهبر انقلاب: افتخار خودِ من این است که یک بسیجی باشم آیت‌الله خامنه‌ای: افتخار خودِ من این است که یک باشم؛ سعی کرده‌ام این‌جوری عمل کنم. سال آخر ریاست جمهوری -دو، سه ماه مانده بود به آخر ریاست جمهوری من- در یکی از دانشگاهها برای یک جمع دانشجو صحبت میکردم و به سؤالات پاسخ میدادم؛ یکی از سؤالات این بود که شما بعد از ریاست جمهوری قصد دارید چه کار کنید و شغلتان چه باشد؟ گفتم: اگر امام به من بگوید برو بشو رئیس عقیدتی سیاسی فلان پاسگاهِ مرزىِ منتهاالیه جنوب شرقی کشور، من با افتخار میروم آن‌جا و مشغول خدمت میشوم! اگر این کار از من برمی‌آید و این کار را از من میخواهند، من حاضرم و به آن‌جا میروم؛ توطین نفس کردم. این را از باب اینکه شما فرزندان من هستید، به شما دارم میگویم. صحبت پدرفرزندی است؛ نمیخواهم راجع به خودم صحبت بکنم. هر جا و در هر زمانی به شما نیاز هست، آن‌جا حاضر باشید. این میشود بسیجی؛ بسیج یعنی این. ۸۶/۲/۳۱ 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا