eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
5هزار دنبال‌کننده
25.2هزار عکس
16.1هزار ویدیو
190 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
✍معجزه ی حقیقی دعای شهدا قسمت سوم ✅ارجاع به شهدا 🔹تا اینکه یک روز ظهر که خوابیده بودم تلویزیون همیشه خاموش بود چون بچه هام علاقه ای به دیدن برنامه های اون ساعت نداشتن و واقعا نمیدونم چه کسی تلویزیون رو روشن کرده بود و روی برنامه ی آفتاب شرقی بود که خانم دباغ داشتن صحبت میکردن و در مورد برآورده شدن حاجات میگفتن. 🔸ایشون گفتن که خیلی زمانها پیش میاد که بیماری یا مشکل خاصی براتون پیش میاد ولی هر چه توسل به ائمه اطهار دارید باز هم مشکل برطرف نمیشه. ⭕️اینجاست که ائمه دارن شما رو ارجاع میدن به دعای شهدا. 🔹باید چله ی شهدا بگیرید به این شکل که اسم چهل شهید رو روی کاغذی بنویسید و نیت کنید برای سلامتی و فرج امام زمان عج صلوات بفرستید و صوابش رو هدیه کنید به روح پاک و مطهر شهید همانروز 🌹روز اول شهید اول 🔸روز دوم شهید دوم و الی آخر تا روز چهلم برای شهید چهلم صد صلوات بفرستید. 🔹توان بلند شدن نداشتم ولی واقعا گویا کسی کمکم کرد که بلند شوم و کاغذ و خودکاری دستم گرفتم و گوشی تلفن رو برداشتم و از پدر و خواهرم کمک گرفتم و اسم چهل شهید رو نوشتم. 🔸و شروع کردم به صلوات فرستادن. ✾‌✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam96 ✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌✾
این قمقمه اخر مسیر کانال کمیل با ادم حرف میزد انگار میخواست تشنگی شهدای کانالو پررنگ تر بهمون نشون بده ✾‌✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam96 ✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرکسی‌که‌امنیت‌کشوررودوست‌داره حل شدن مشکلات رو دوست داره.. باید در انتخابات شرکت کنه! ✾‌✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam96 ✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سهم شما به نیابت از شهید ابراهیم هادی 😍 🌸🍃از صفحه گوشیت اسکرین شات بگیر بین چه برات میاد👆 (( هدیه به حضرت زهرا سلام الله علیه به نیابت از شهید ابراهیم هادی )) ✾‌✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam96 ✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌✾
ساعت عاشقی ⏱ 🕌به وقت امام رضا(ع)🕌 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏.
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ «هر کاری می تونی برای بنده های خدا انجام بده» برادرشهیدم🌷 ✾‌✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam96 ✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌✾
❤️ قࢪائت دعاے فرج ... به‌نیّٺ برادࢪشهیدمان‌مےخوانیم 🌱 💐💚
✅ بارها گفته ایم الگوی بسیاری از جوانان بوده و هست. 🔹مصطفی علیدادی دانشجو بود، اما یکباره درس را رها کرد و در نیروی انتظامی استخدام و ازدواج کرد! ‼️ بعدها فهمیدیم در دانشگاه، برخی از دختران دانشجو به سراغش آمده بودند، برای رهایی از وسوسه شیطانی تلاش های بسیاری کرد اما در نهایت درس را رها کرد و مشغول فعالیت شد. 🔻 مصطفی زمانی که کار جهادی انجام میداد متوجه شد که یک خانم در محل آنها به خاطر گرفتاری مالی به کارهای خلاف شرع رو آورده! از طریق شخص دیگری پیگیری کرد و متوجه شد این خانم هر ماه باید چند میلیون بابت تهیه دارو پرداخت نماید و به همین دلیل آلوده به فساد شده. 🔸از طریق خیرین مبلغ داروی او را فراهم کرد و جلوی فساد یک انسان را گرفت... 📙برگرفته از کتاب آقای ایرانی. خاطرات مدافع سلامت . اثر گروه شهید هادی. اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ✾‌✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam96 ✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌✾
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از 🔹فصل : اول 🔸صفحه: ۴۲-۴۱ 🔻 شب که بچه ها رفتند، گفتم خدایا، حسین ام، برای رسیدن به آرزوش، به هر غریبه و خودی ای که می رسه، می گه دعا کنید که من هم شهید بشم. چرا من که مادرش ام، متوجه زخم دل پسرم نشده ام؟! پا شدم رفتم وضو گرفتم. سجاده ام را پهن کردم و شروع کردم به گریه کردن. تا صبح با خدا درد دل کردم. گفتم خدایا، حیف بچمه که بعد از این همه جراحت، مزدش رو نگیره. همان جا روی سجاده خوابم برده بود. وقتی از خواب پاشدم، نزدیک اذان بود. نمازم را خواندم. دوباره برای شهادت حسینم دعا کردم و اشک ریختم. دعا کردم و دل کندم. ساعت نه و ده صبح بود. اصلا حال و حوصله نداشتم. بی تاب و بی قرار بودم. از حیاط بغلی، خانه پسرم، سر و صدای گریه می آمد. رفتم بیرون. دیدم صدای مصطفی و خانمش است. رفتم توی حیاط. همین که مصطفی مرا دید، پشتش را کرد به من، و اشک هاش را پاک کرد. گفتم مصطفی، چی شده؟! مصطفی، سرم را گرفت توی بغلش، زد زیر گریه. گفت: برادرم به آرزوش رسید. ننه خدا دعات رو قبول کرد! ادامه دارد...... ✾‌✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam96 ✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌✾ ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از 🔹فصل :اول 🔸صفحه: ۴۲-۴۳ 🔻 هنوز پیش خودم می گفتم «چون پیکر حسین رو نیاورده اند، شاید زخمی شده باشه؛ شایدشهید نشده باشه…». خواب دیدم جایی شبیه حسینیه هستم. یک ساختمان چند طبقه داشت. عده ی زیادی از خانم ها، توی آن طبقات نشسته بودند. یکی مرا صدا کرد. گفت «مادر شهید حسین بادپا!». به طرف صدا برگشتم. خوشحال شدم که الآن پسرم را می بینم. دیدم یک نفر ،مرا برد جایی که از بقیه ی خانم ها جدا بود. بعد، چهارنفر، سر یک تابوت را گرفتند و جلوم گذاشتند. با یک پارچه ی نخی سفید، سرتاسر این تابوت را پوشیده بودند. از توی تابوت، صدای حسین را شنیدم. فقط یه کلمه گفت «آخ…». پیکری که توی آن پارچه ی سفید پیچیده شده بود، هم قد پسرم حسین بود. کمی جلوتر رفتم. دست کشیدم به پیکرش! شروع کردم به درد دل کردن: «ننه، قربون قد بلندت برم! ننه، تنهام! ننه، چرا تنهام گذاشتی؟! چرا یادم نمی‌کنی؟! چرا نیومدی؟! چرا فراموشم کردی؟! حسین، ننه، خسته شدم. چرا جوابم رو نمیدی…». تابوت رو از جلوم برداشتند. نگاهم به تابوت بود. جیغ زدم «پسرم، حسین…». از خواب پاشدم. دیدم تنهام و کسی کنارم نیست! پاشدم، عکسش را بغل کردم و بوسیدم. ✾‌✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam96 ✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌✾ ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨