eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
5هزار دنبال‌کننده
25.2هزار عکس
16.1هزار ویدیو
190 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
9.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
〰🍃✨〰 〰✨🍃〰                ﷽ در شلوغی دنیا ما دنبال تو ایم . در شلوغی محشر تو بیا به دنبال ما ...💔 ✾‌✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam96 ✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌✾
امروز ( ) داریم از مزار از کانال رسمی شهید در حوالی ساعت ۱۶ تا ۱۷ حتما عضو بشید و به‌ دوستانتون معرفی کنید 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
❤️پیکر مطهر شهیده معصومه کرباسی ظهر امروز وارد تهران می شود 🔹مراسم وداع با شهیده کرباسی امشب بعد از نماز مغرب و عشا در معراج شهدای تهران برگزار و پیکر برای تشییع به شیراز منتقل می‌شود. کانال رسمی شهید ابراهیم هادی @rafiq_shahidam96 https://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
〰🍃✨〰 〰✨🍃〰                ﷽ شکستن دل و اجابت دعا علی نقی، كاسب مؤمن و خیری بود كه هیچ گاه وقت نماز در مغازه پیدایش نمی كردند. در عوض این معلم قرآن در صف اول نماز جماعت مسجد دیده می شد. یك عمر جلسات مذهبی در خانه ها و تكیه ها به راه انداخته و كلی مسجد مخروبه را آباد كرده بود ولی از نعمت فرزند محروم بود. آنهایی كه حسودی شان می شد و چشم دیدنش را نداشتند، دنبال بهانه می گشتند تا نمكی به زخمش بپاشند؛ آخر بعضی ها عقده پدر او را هم به دل داشتند؛ پیرمردی كه رضاخان قلدر هم نتوانسته بود جلسات قرآن خانگی او را تعطیل كند. علی نقی راه پدر را ادامه داده بود اماالان پسری نداشت كه او هم به راه پدری برود. به خاطر همین همسایه كینه توز، بهانه خوبی پیدا كرده بود تا آتش حسادتش را بیرون بپاشد؛ در زد. علی نقی آمد دم در. مردك به او یك گونی داد و گفت: «حالا كه تو بچه نداری، بیا اینها مال تو، شاید به كارت بیاید». علی نقی در گونی را باز كرد، 11 تا بچه گربه از توی آن ریختند بیرون. قهقهه مردك و صدای گریه علینقی قاطی شد. كنار در نشست و دستانش به دعا بلند و گفت «ای كه گفتی بخوانیدم تا اجابتتان كنم! اگر به من فرزندی بدهی، نذر می كنم كه به لطف و هدایت خودت او را مبلغ قرآن و دینت كنم». خدایی كه دعای زكریای سالخورده را در اوج ناامیدی اجابت كرده بود، 11 فرزند به علی نقی داد كه یکی از آنها حاج آقا محسن قرائتی است. ✾‌✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌✾   @rafiq_shahidam96 ✾✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐✾‌✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹ازشیخ بهایی نقل است: برای رفع گرفتاری ومشکلی که نداندچاره آن چیست شب جمعه بعدازنمازعشاءبدون صحبت باکسی۱۰۰۰ بار " "بگوید البته آن مشکل حل شود 📚حاشیه خلاصة الاذکارنسخه خطی ━━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━ لطفا عضو بشید  @rafiq_shahidam96
کنترل شهوت 03.mp3
10.8M
۳ 🔻هیجانات و التهابات جنسی... در اثر یک تمنا و خواسته درونی، اوج می گیرد. 🔻این تمناها.. منشا و ریشه های مختلفی دارند! باید ریشه ها را پیدا کنیم اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج ╲\╭┓🦋 ╭‌🌺🍂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 . ▫️شهیدان محمد علی، قاسم و حجت الله عبوری سه برادر بودند اهل ساری از لشکر ویژه ۲۵ کربلا که در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیدند. این سه برادر مازنی از تاریخ ۲۹ فروردین ۱۳۶۵ تا ۲۱ خرداد ۱۳۶۵ خون مبارک‌شان در راه حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی جاری می‌شود. . ▫️اول برادر بزرگتر محمدعلی عبوری ( ۲۴ ساله) در فاو بشهادت می‌رسد و خبرش را برای مادر می آوردند.هفت روز بعد ابوالقاسم عبوری (۲۲ساله) در فاو بشهادت می‌رسد.یک ماه بعد برادر کوچکتر حجت اله عبوری (۲۱ ساله) در همان ساری توسط منافقین ترور می‌شود.و این مادر طی ۴۰ روز می‌شود مادر شهید. . مادر در بستر .برای کنید...🌷 . کانال رسمی شهید ابراهیم هادی @rafiq_shahidam96 https://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
«با حسین برای شناسایی رفتیم. وقت نماز شد. اوّل، عالی نماز را با صوتی حزین و دلی شکسته خواند. بعد به نگهبانی ایستاد و من به نماز. من در قنوت از خدا خواستم یقینم را زیاد کند و نمازم را تا به آخر خواندم. پس از نماز دیدم حسین می‌خندد. به من گفت:« می‌خواهی یقینت زیاد بشه؟»با تعجّب گفتم: «بله،اما تو از کجا فهمیدی؟» خندید و گفت: «چه‌قدر؟» گفتم: «زیاد.» ادامه داد: «گوشت رو بذار روی زمین و گوش کن.» من همان کار را کردم. شنیدم که زمین با من حرف می‌زد و من را نصیحت می‌کرد و می‌گفت: «مرتضی! نترس.عالم عبث نیست و کار شما بیهوده نیست. من و تو هر دو عبد خداییم، اما در دو لباس و دو شکل. سعی کن با رفتار ناپسندت خدا را ناراضی نکنی و...» زمین مدام برایم حرف می‌زد. سپس حسین گفت: «مرتضی! یقینت زیاد شد؟ راوی:شهید مرتضی بشارتی ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╭┅─────────┅╮ @rafiq_shahidam96 ╰┅─────────┅╯