eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
4.9هزار دنبال‌کننده
29.2هزار عکس
19.4هزار ویدیو
274 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
📔 | 📚 عنوان کتاب:زندگی با کد مهران 🔻نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی شهید سیدمهران حریرچیان. ✍ نویسنده:هاجر صفائیه http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
📔 | 📚 عنوان کتاب:برای خدا مخلص بود 🔻کتاب حاضر جلد هفتم از مجموعة «یاران ناب» است که در آن در قالب خاطره های بازنویسی شده به روایت زندگانی شهید «محمدابراهیم همت» (1334-1362هـ.ش) پرداخته شده است. در این روایت تولد؛ کودکی و نوجوانی؛ نحوة ورود به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ نحوة شرکت در عملیات «روح الله کردستان»؛ ازدواج؛ نحوة شرکت و فرماندهی عملیات های فتح المبین؛ بیت المقدس، رمضان، مسلم بن عقیل، خیبر، و شهادت ایشان مورد توجه قرار گرفته است. خاطره های کتاب به روایت خانواده، دوستان و هم رزمان شهید بازگو شده است. همچنین کتاب با تصاویری از دوران زندگی شهید همت همراه است. ✍ نویسنده:علی اکبری 🕊🥀 @rafiq_shahidam _⚘______ @sadrzadeh1 ♥️💬 @ghomnam133abbas
💢 واقعا فرق ما با اونا چیه؟ ما خیلی بخودمون مغروریم، اونا...؟ ما دنیا رو خونه امن خودمون میدونیم، اونا...؟ ما مواظبیم لباسامون ذره ای خاکی نشه، اونا...؟ ما بگذشته پررنگ و خدماتمون مینازیم، اونا...؟ ما بدنبال گسترش دنیای خویشیم،اونا...؟ ما اصلا و لحظه ای بزیر خاک فکر نمی کنیم، اونا...؟ ما خودمون رو بافته میدونیم،اونا...؟ ما خودمون رو انسانهای اصیل و بافرهنگ میدونیم،اونا...؟ ما سیطره زندگی دنیاییمون رو هرروز گسترده تر میکنیم،اونا...؟ ما خدا رو یادمون که میره دنیا رو مالکیم، اونا...؟ ما غرق گذشته خویشیم و سرمستش، اونا...؟ ما بخاطر سابقه جبهه وجانبازی محق همه چیز هستیم،اونا...؟ ما سردار و دکتریم ومهندسی پس بهتر و بیشتر حق حیات داریم،اونا...؟ ما خدا را بنده نیستیم،اونا...؟ ما خودهستیم ودیگران هیچند،اونا...؟ ما خدای خود هستیم وهمه بندگانمان، اونا...؟ ما بفکر بزرگ کردن خانه خویشیم،اونا...؟ ما بنگاه معاملات ملکی هستیم،اونا...؟ اگرخیلی شانس داشته باشیم خانه ای تنگ وتاریک بدون آب وگاز وبرق وتلفن همراه و وات ساپ و اینستاگرام درعمق سرد زمین برایمان میکنند سنگ لحد بر رویمان می نهند وخروارها خاک برهمه آنچه بودیم ونبودیم خواهند ریخت درست موقعی که با خیال راحت،شادمان بفکر برگشت بخانه امن خویشیم! حالا کی برنده است در دو روزه دنیا؟ ما یا اونا...؟ که هیچگاه ندیدیمشان و چه بسا آنها فقط یکبار ما رو خواهند دید آنهم روز تشییع و تدفین! آنهم اگر شود یا نشود ای دل که در این جهان بیخبری روزانه و شبان در پی سیم و زری سرمایه تو از این جهان یک کفن است آن هم گمان نیست بری،یا نبری! (حمید داودآبادی)
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
〰🍃✨〰 〰✨🍃〰                ﷽ 🌱 به یاد سالک گمنام و بی ریا 🌷 شهید بهمن کاشانی آر.پی.جی زن دلیر گردان
🌿 از زندگی در ... تا پرواز از 🕊🕊 🌷شهید بهمن کاشانی ❇️ به نقل از همرزم شهید:👇👇 بهمن در خانواده ای بی نیاز از نظر مالی بزرگ شد. در زمان شکل گیری انقلاب در کانادا مشغول به تحصیل بود. با پایان یافتن تحصیلات در رشته راه و ساختمان، در همانجا مشغول به کار می شود. غیر از بهمن ،دو برادر و سه خواهرش نیز در کانادا زندگی می‌کردند. بعد از پیروزی انقلاب و با شروع جنگ تحمیلی، او به شرکت محل کارش رفته و استعفا می دهد, وقتی که مدیریت شرکت علت را جویا می شود بهمن در جواب می‌گوید در سرزمین مادری ام جنگی رخ داده و من باید بروم و از سرزمین آبا و اجدادی خود دفاع کنم . خانواده و خواهران و برادرانش وقتی متوجه تصمیم او می‌شوند، هرچه سعی میکنند نمی‌توانند خللی در عزم او ایجاد کنند. او به اتفاق خانواده‌اش به ایران می آید. در این ایام، بنا بر عللی همسرش از او جدا می شود و تنها دختر کوچکشان را نیز با خود می‌برد و بدنبال آن، با مردی، ازدواج مجدد می‌کند. در این مدت، بهمن هربار که به دیدن فرزند خردسالش می رفت، خود را دوست پدرش معرفی می‌کرد! چون به کودک گفته بودند: پدرت مرده است!! بهمن سپس راهی جبهه های جنگ می‌شود و در زمان حضورش در آنجا چند بار زخمی می‌شود. پدر بهمن از ملاکان تجریش تهران بود و وضع مالی خوبی داشت. هربار که بهمن مجروح می‌شد از او می‌خواست جبهه را رها کرده و به کانادا برگردد، هزینه سفرش را نیز متقبل می‌شود، حتی یکبار که فرزندش از ناحیه چشم مجروح شده بود، به او می‌گوید: «برگرد کانادا که در آنجا مداوا هم بشوی... خرج عملت را هرچه باشد پرداخت می‌کنم» ... ولی باز او قبول نکرد!! اصرار پدر به جایی نرسید و دست آخر به او گفت: اگر بازنگردی از ارث پدری محرومت می‌کنم و هیچ مال و املاکی به تو نخواهد رسید!!! ... اما بهمن می‌گوید: من اینبار بروم، دیگر باز نخواهم گشت و شهید می شوم🌷 او با یک ندای امام و رهبر، بی آنکه چیز زیادی از او بداند، راهی نبرد حق علیه باطل شد. غیرت ملی و مذهبی‌اش کاری کرد که به تمام ثروت، مقام و امکانات رفاهی و دنیوی و ویزای خارج پشت پا زده و به سادگی از تمامی آنها بگذرد. او یک‌شبه ره صد ساله را پیمود، ... سیر و سلوکی که بسیاری از علما و بزرگان آرزویش را داشتند. او به جبهه آمد، گردان عمار، دسته ی ویژه آر.پی.جی زن ها، ... در مقطعی هم تیربارچی بود. رزمنده مخلص و سالک گمنام، سرانجام در نبرد والفجر ۸ در آسمانی شد. ما پس از اتمام عملیات، وقتی برای مرخصی، به تهران آمدیم، به دنبال مزار وی گلزار شهدا می‌گشتیم که تازه متوجه شدیم خانواده‌اش مراسمی برای او نگرفته بودند و با اینکه چندین بار به آنها یادآوری شده بود نیامده بودند و پیکر مطهر مدت ۲۰ روز در معراج شهدا باقی مانده بود!!! در آن موقع، خودمان دست بکار شدیم تا تشییع و تدفین شهید را انجام دهیم. مراسم شهید با خیل انبوه جمعیت برگزار شد ... تشییع کنندگان در خیابان فرصت، کارگر شمالی تجمع کرده بودند تا برای انجام مراسم تدفین به گلزار شهدا بروند. اصلا برای ما معلوم نشد آنها از کجا و چطور متوجه شده بودند که خودشان را سراسیمه به آنجا رسانده بودند!! چقدر دسته گل آورده بودند!!! گروه ارکست، موزیک مارش عزا می‌نواخت... بچه‌های کمیته آمده بودند... خیلی‌ها می‌گفتند نمی‌دانیم چطور به تشییع جنازه شهید دعوت شدیم!!؟؟ بله!! معامله با خداست، ... و خودش هم جوابگو و پذیرای میهمان خود است مهمانی که با اخلاص و فقط به نیت رسیدن به ذات مقدس ربوبی، تمام داشته و نداشته‌هایش را فدای محبوب کرده ... ... و به حق، جاودانگی از آن چنین ‌پرستوهایی‌ست که جملگی غریبانه و عاشقانه به دیار دوست کوچ کردند🕊🕊🕊 @rafiq_shahidam96
. امشب دعای امیرالمؤمنین علی(عليه السلام) در مذکور در مفاتیح الجنان👇 🌐 www.erfan.ir/mafatih158