✅ برخورد خداوند با انسان های #خوب و #بد!
✍️ #روایت شده از امام صادق علیه السلام که رسول خدا فرمودند:
خدای تبارک و تعالی میفرمایند:
🔰هیچ بنده #گنهکاری را وارد #بهشت نمیکنم، مگر اینکه: او را به #مرض و بیماری #مبتلا میکنم تا #کفاره گناهانش باشد و اگر گناهانش با آن بیماری پاک نشد و زیادتر از آن بود، کسی را بر او #مسلط میکنم که بر او ظلم کند تا کفاره گناهانش باشد. یا رزق و روزی اش را #کم میکنم تا کفاره گناهانش باشد و اگر این نیز برای کفاره گناهانش کافی نبود جان گرفتن او را #سخت میکنم و یا در #قبر بر او سخت میگیرم تا وقتی که بدون #هیچ_گناهی نزد من آید و اورا وارد #بهشت کنم...
🔰 اما کسی را که میخواهم وارد #جهنم کنم: او را صحیح و #سالم میگذارم، رزق و روزی اش را #زیاد مى کنم و جان دادن او را #آسان می گردانم تا وقتیکه نزد من آید، هیچ حسنه ای نداشته باشد (و حقی بر من نداشته باشد)و در همان وقت او را وارد #جهنم کنم...
📚 سندالرسول ج۱ برگرفته شده از بحارالانوار
#رزق_محرم
#محرم
#شهید_ابراهیم_هآدی
💫💫💫💫
@ebrahimh
💫💫💫💫💫
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
سعی نکن متفاوت باشی ، فقط #خوب باش!
این روزها خوب بودن به اندازہ ی کافی #متفاوت است ...
🖤🖤🖤🖤
@rafiq_shahidam96
🖤🖤🖤🖤🖤
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
.
ما هم شهید می شویم !
آری
وقتی که در #قتلگاه_دنیا ...
لذت گناهانش را
حراممان کنیم...
#شهید مےشویم وقتی به جرم حزب اللهی بودن
سرزنش شویم !
این چنین است که
جهاد اکبر ، بیش از ...
جهاد اصغر ... #شهید دارد ...
شهدایی از جنس ذوب شدن های ...
چندین ساله ...
ذره ذره ...
.
.
اما امان از #قتلگاه_مجازی ...
چه #خوب هایی آمدند و غرق شدند!
و آنها هم ، ذره ذره ...
غرق شدند
اینجا
هم مےتواند سکوی پرش باشد
و هم مرداب شیطان ...
#بنگر_که_چگونه_ایی؟
.
#مراقب_دل_هایمان_باشیم ...
#با_خودت_رو_راست_باش
🍃🌹🍃🌹
🌈 #قسمت_پنجاهم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
تا درو بست روی زانو هام افتادم...😣😭
دلم میخواست بلند گریه کنم.ولی جلوی دهانم رو محکم گرفتم که صدایی ازش در نیاد.🤐😭
به ساعت نگاه کردم...
نه 🕘و پنج دقیقه بود.کی اینقدر زود گذشت.سریع بلند شدم.اشکهامو پاک کردم. روسری و چادرمو مرتب کردم.تو آینه نگاهی به خودم کردم.چشمهام قرمز بود ولی لبخند زورکی زدم و رفتم تو هال.😣😊
امین داشت با مردهای خانواده ش خداحافظی میکرد.تا چشمش به من افتاد لبخند زد... 😍
فهمیدم منتظرم بوده.خداحافظی با عمه ها و خاله ش و حانیه خیلی طول کشید.
ساعت ده شد.صدای زنگ در اومد.همه فکر کردن اومدن دنبال امین،ناراحت تر شدن.امین به من نگاه کرد.گفتم:
_پدرومادرم هستن.😊
امین خوشحال شد.😃سریع رفت درو باز کرد. علی و محمد و اسماء و مریم هم بودن...
امین،علی و محمد رو هم در آغوش گرفت و نزدیک گوششون چیزهایی گفت...🤗😊
بعد رفت سراغ مامان.مثل پسری که با مادرش خداحافظی میکنه از مامان خداحافظی کرد و دست مامان رو بوسید.😘☺️افراد خانواده ی امین از این رفتارش تعجب کردن.😟😳😕بعد مامان رفت پیش بابا.
با بابا هم مثل پسری که با پدرش خداحافظی میکنه،خداحافظی کرد و دستشو بوسید😘 و نزدیک گوش بابا چیزی گفت.
برگشت سمت من که صدای ماشین اومد...
بازهم شوخی خدا.. تا به من رسید. ماشین هم اومد.وقتی به من نزدیک شد،خانواده ی من رفتن پیش خانواده ی امین که با هم سلام و احوالپرسی کنن. بخاطر همین تا حدی بقیه حواسشون به من و امین نبود.
امین به چشمهای من نگاه کرد و آروم گفت:😍😊
_زهرا، وقتی میخواستم با تو ازدواج کنم حتی فکرشم نمیکردم زندگی با تو اینقدر #خوب و #شیرین باشه.تمام لحظه هایی که با تو بودم برام شیرین و دلپذیر بود.ازت ممنونم برای همه چی.
تمام مدتی که حرف میزد من عاشقانه نگاهش میکردم.☺️😍دستشو گرفتم و گفتم:
_امین...من دوست دارم.😍😢
لبخند زد و گفت:
_ما بیشتر.🕊😍
صدای بوق ماشین اومد.همه نگاه ها برگشت سمت ما.امین گفت:
_زهرا جان مراقب خودت باش.😊💞
-هستم.خیالت راحت.منم خیالم راحت باشه؟☺️
سؤالی نگاهم کرد.بالبخند گفتم:
_خیالم راحت باشه که تو هم مراقب خودت هستی؟که خودتو نمی اندازی جلو گلوله؟😜😁
بلند خندید.گفت:
_خیالت راحت...خداحافظ😂🕊
دلم نمیخواست خداحافظی کنم.هیچی نگفتم.امین منتظر خداحافظی من بود. ماشین دوباره بوق زد.امین گفت:
_خداحافظ😍🕊
گفتم:
_...خداحافظ😍😣
لبخند زد.بعد به بقیه نگاه کرد. رضا،برادرش،از زیر قرآن✨ ردش کرد.امین رفت سمت در و برگشت گفت:
_کسی تو کوچه نیاد.به من نگاه کرد و گفت:هیچکس.😍👀☝️
وقتی به من نگاه کرد و گفت هیچکس بقیه هم حساب کار دستشون اومد و سر جاشون ایستادن.رفتم سمتش و گفتم:
_برو..خدا پشت و پناهت.☺️😢
به من نگاه کرد و رفت.درو پشت سرش بستم و سرمو روی در گذاشتم.
وقتی ماشین رفت دیگه نتونستم روی پاهام بایستم و افتادم.دیگه هیچی نفهمیدم.😖😣
وقتی چشمهامو باز کردم......😭🕊
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییارمنتظر قائم
#رفیق_شهیدم_ابراهیم_هادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #شانزدهم
مامان #جهیزیه_ام را توی یکی از دو اتاق خانه جا داد. دیگر #چادر از سر زهرا و شهیده نیفتاد...
ایوب خیلی #مراعات می کرد.
وقتی می فهمید از این اتاق می خواهند بروند آن اتاق، #چشم_هایش را می بست و می گفت:
_ "بیایید رد شوید نگاهتان نمی کنم."
حالا غیر از آقا جون و مامان، رضا و زهرا و شهیده هم شیفته اش شده بودند و حتی او را از من بیشتر دوست داشتند.
صدایش می کردند:
"داداش ایوب"
خواستم ساکتشان کنم که دیدم ایوب نشسته کنار دیوار و بچه ها دورش نشسته اند.
ایوب می خواند:
_ "یک حاجی بود، یک گربه داشت."
بچه ها دست می زدند و از خنده ریسه می رفتند.
و ایوب باز می خواند..
کار مامان شده بود گوش تیز کردن،.. صدای بق بق #یا_کریم را که می شنید، بلند می شد و بی سر و صدا از روی پنجره #پرشان_میداد.
#وانتی_ها که می رسیدند سر کوچه، قبل از اینکه توی بلندگو هایشان داد بکشند:
"آهن پاره، لوازم برقی...."
مامان خودش را به آنها می رساند می گفت:
_مریض داریم و آنها را چند کوچه بالاتر می فرستاد.
برای بچه های محله هم #علامت گذاشته بود.
همیشه توی کوچه #شلوغ بود.
وقتی مامان دستمالی را از پنجره آویزان می کرد، بچه ها #می_فهمیدند حال ایوب #خوب است و می توانند سر و صدا کنند.
#دستمال را که برمی داشت، یعنی ایوب خوابیده یا حالش خوب نیست
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
آیت الله العظمی جوادی آملی:
انسان از فرصتی که برای او دست میدهد و میتواند با خدای خود راز و نیاز کند و در پیشگاه او به نماز بایستد باید از این موقعیت خوب استفاده کند زیرا دنیا مسافرخانه ای است که هرگز نباید آن را منزلگاه دائمی پنداشت و روزگار جوی روانی است که هر کسی از آن سهم مشخصی دارد: تلك الآيَامُ نُداوِلُها بَينَ النَّاسِ.[۱]
...بایستی از این مدت کوتاه #توشه زندگی ابدی را فراهم سازیم به طوری که #خوب زندگی كنيم، #نيك بميريم و #سعادتمندانه وارد صحنه قیامت شویم.
وجود مبارك امام موسی کاظم سلام الله علیه با مشاهده قبـری فرمـود عـالمـی کـه پایانش قبر است سزاوار است در آغاز آن ترسید و آخرتی که آغازش قبر است شایسته است که از آخرتش ترسید: إِنّ شيئاً هذا آخره لحقيق أن يزهد في أوله و إن شيئاً هذا أوله الحقيق أن يخاف آخره،[۲] بنابراین انسان باید از آغاز با احتیاط به راه خود ادامه دهد و #عاقلانه زندگی کند.
[۱]آل عمران آیه ۱۴۰
[۲]معانی الاخبار ص۳۴۳
کوثر کربلا ص۱۸۹
کانال رسمی شهید ابراهیم هادی
#رفیق_شهیدم
@rafiq_shahidam96
https://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c