eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
4.6هزار دنبال‌کننده
23.8هزار عکس
15هزار ویدیو
183 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌗🍉 ▫️چند روز مانده بود آذر ماه تمام بشه که دسر انار دادند. (البته خود این دسر هم داستانی دارد. فکر نکنید بهترین میوه را می‌دادند، حرف حرف می‌آورد، همین جا فقط با ذکر یک خاطره کوچک بگویم که دسر اسرا چه کیفیتی داشت. یک روز که دسر سیب دادند، سرباز مادر مرده و عقب افتاده عراقی که فکر می‌کرد به ما خیلی خوش می‌گذرد و انگار ما از آفریقا آمدیم و چیزی به خودمان ندیدیم، از پشت پنجره با لحنی تحقیرآمیز به ارشد آسایشگاه ۳ گفت: «مرتضی تو ایران از این سیب‌ها هست؟» ▫️....مرتضی که هر جاست خدا نگهدارش باشد، گفت: «نه سیدی!» سرباز عراقی با خوشحالی پرسید: «نیست؟ تو ایران سیب نیست؟» مرتضی گفت: «سیدی تو ایران از این سیب‌ها نیست، آخه ما این سیب‌ها رو می‌دیم خر بخوره و اصلاً کسی این‌ها رو از زیر درخت جمع نمی‌کنه.» سرباز عراقی که فهمید چقدر بدبخت هستند، با عصبانیت گفت: «قرشمال یالا امشی امشی!» حال متوجه شدید دسر چه کیفیتی داشت؟!) ▫️بله گفتم به ما انار دسر دادند که به هر دو نفر یک انار می‌رسید و معمولاً هر کس که با کسی بیشتر جفت و جور بود، دسرشان را با هم تقسیم می‌کردند.» آن روز شاید کمتر کسی فکر می‌کرد که چند شب دیگر شب یلدا است، به همین خاطر چون امکانات نگهداری نداشتیم، تقریباً همه بچه‌های آسایشگاه انارشون را خوردند، بجز دو تا از بچه‌های یزد به نام‌های محمدرضا میرجلیلی و محمدرضا جعفری، که میرجلیلی سرما خورده بود و بدحال بود و میلش نمی‌کشید. به همین خاطر جعفری هم معرفت نشان داد و انار را نگه داشت تا محمدرضا خوب بشود. ▫️این قضیه گذشت تا این‌که شب یلدا بچه‌ها یادشان افتاد که کاش انارها را نخورده بودند. در همین لحظه جعفری رو کرد به ارشد آسایشگاه، حجت‌الله تیموری و گفت: «ما انارمون رو نخوردیم.» در این لحظه، شالچی، معاون تیموری که فردی خوش‌فکر و منظم بود، سریع انار را گرفت و آن را دان کرد و به بچه‌ها گفت همه لیوان‌هاشان را آماده کنند، بچه‌ها که اصلاً انتظارش را نداشتند، دیدند که شالچی به هر نفر فکر کنم دو یا سه دانه انار داد و گفت: «بچه‌ها خدا رسوند؛ اینم میوه شب یلدا!» ▫️انگار دنیا را به ما دادند. همین که مزه دهان بچه‌ها عوض شد خیلی خوشحال شدن و همه با هم می‌گفتند: «فردا به بقیه آسایشگاه‌ها می‌گیم که ما شب یلدا گرفتیم و قسم‌مون راسته که میوه خوردیم.» یادش به خیر تا چند روز از این اتفاق به خوشی یاد می‌کردیم و فکر کنم این خاطره از یاد کمتر کسی از بچه‌های آسایشگاه ۲، قاطع ۲، کمپ ۹ رمادیه رفته باشد. البته آن شب بچه‌ها نهایت استفاده را هم کردند و نمازهای قضا بجا آوردند، قرآن ختم کردند و فال حافظ گرفتند.... راوی: آزاده سرافراز محمود نانکلی