eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
5هزار دنبال‌کننده
25.2هزار عکس
16.1هزار ویدیو
190 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 از بهار فاصله گرفتم... به اطرافم نگاه کردم تا چشم کار میکرد فقط خاک بود و خاک ... حالم خراب بود ، خیلی خراب... اما سعی میکردم به روی خودم نیارم ... هرقدمی که روی اون خاک ها برمی داشتم حال و هوام بیشتر تغییر میکرد ... چند نفری رو دیدم که دارن از خاک ها برمیدارن و میریزن توی شیشه اولش خندم گرفت ... اما بعد رفتم یه گوشه نشستم و مقداری خاک رو در دستم گرفتم و ریختم روی زمین ... چند بار این کار رو تکرار کردم ... بعد از چند دقیقه صدای زیبای اذان باعث شد از اونجا بلند بشم و به طرف نمازخونه حرکت کنم ... بیخیال داشتم به طرف نماز خونه میرفتم که صدایی مانعم شد... شبیه صدای آیه بود... اطراف رو نگاه کردم همه درحال تکوندن لباساشون بودن بعضی ها هم به طرف نمازخونه و وضو خونه میرفتن... یه دفعه چشمم خورد به دو نفر که یه گوشه کنار تانک ایستاده بودن و با هم حرف میزدن کمی دقت کردم... عه اینکه حجتیه اونم که آیه اس صداهاشون واضح نبود... حس کنجکاویم بدجور تحریک شده بود در جدل بین عقل و حسم بودم که حس کنجکاویم بر عقلم غلبه کرد خیلی آروم و بدون جلب توجه رفتم پشت تانک قایم شدم و گوشامو تیز کردم _آراد من نمیتونم ×ای بابا کاری نداره که باور کن اگر مجبور نبودم بهت نمیگفتم _آراد میدونی از من چی میخوای؟ من تاحالا سابقه همچین کاری رو نداشتم ×آیه تمام کار ها و هماهنگی ها با منه فقط تو و یه نفر دیگه باید موارد مورد نیاز خواهران رو به من انتقال بدید همین! _هووووف از دست تو شکایتت رو پیش بابا و مامان میکنما ×میخوای زیر آب منو بزنی شوهر ندیده؟ آیه با جیغ گفت _آراااااااد آراد خنده ای سر داد و در همون حال گفت _برو برو دختر مزاحم کارای منم نشو الان یکی میاد میبینه دردسر میشه ×چه دردسری بابا؟ فوقش اینه که شناسنامه هامونو نشون میدیم هر دو به خنده افتادن. _خب آراد برو . من ببینم چه کاری میتونم انجام بدم ×باشه عا راستی _بله؟ ×یه نفر که قابل اعتماد باشه رو هم پیدا کن تا دوتایی کار ها رو انجام بدید _ای بابا آخه من کیو پیدا کنم؟ اصلا کیو میشناسم؟ ×از همین رفیقات یکیو انتخاب کن دیگه _رفیقام فقط بهاره و مژده ان که دوتاشونم کار دارن و سرشون شلوغه... عه راستی نظرت چیه مروا رو انتخاب کنیم؟ ×کیه؟ _کی کیه؟ ×همین اسمی که گفتی آیه به زور جلو خندشو گرفت منم خندم گرفته بود آیه با صدایی که خنده توش موج میزد گفت _اسمش مروا فرهمنده قابل اعتماد بهاره و مژده اس ×اوه اوه اوه خانم فرهمند شره یکی دیگه رو انتخاب کن _وااااا یعنی چی شره؟ عیب نذار رو دختر مردم دختر به این ماهی خیلی به دل من نشسته همونو انتخاب می کنیم ×آخه.... _آخه بی آخه... میرم بهش بگم ببینم قبول میکنه یا نه ×چی بگم والا تو که آخر سر کار خودتو میکنی _فعلا یاعلی ×یاعلی &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌱🌱🌱 زندگی نامه طلبه جوان شهید محمد هادی زلفقاری #پسرک_فلافل_فروش #قسمت_شصتم دوست حاج باقر شيرا
🌱🌱🌱 زندگی نامه طلبه جوان شهید محمد هادی زلفقاری من هم مثل شما ايراني هستم، اهل شيراز و پدرم از علماي اين شهر بوده، ميخواستم با شما كه هموطن من هستي آشنا بشم. لبخندي زد و گفت: من رو ابراهيم صدا كنيد. تو اين شهر هم مشغول درس هستم. بعد خداحافظي كرد و رفت. اين اولين ديدار ما بود. شايد خيلي برخورد جالبي نبود اما بعدها آنقدر رابطه ي ما نزديك شد كه آقا هادي رازهايش را به من ميگفت. مدتي بعد به مغازه ي ما رفت و آمد پيدا كرد. دوستانش ميگفتند اين جوان طلبه ي سختكوشي است، اما شهريه نميگيرد. يك بار گفتم: آخه براي چي شهريه نميگيري؟ گفت: من هنوز به اون درجه نرسيدم كه از پول امام زمان (عج)استفاده ُ كنم. گفتم: خب خرجي چي كار ميكني؟ خنديد و گفت: ميگذرونيم... يك روز هادي آمد و گفت: اگه كسي كار لوله كشي داشت بگو من انجام ميدم، بدون هزينه. فقط تو روزهاي آخر هفته. گفتم: مگه بلدي!؟ گفت: ياد گرفتم، وسايل لازم براي اين كار رو هم تهيه كردم. فقط پول لوله را بايد بپردازند. گفتم: خيلي خوبه، براي اولين كار بيا خونه ي ما! ساعتي بعد هادي با يك گاري آمد! وسايل لوله كشي را با خودش آورده بود. خوب يادم هست كه چهار شب در منزل ما كار كرد و كار لوله كشي براي آشپزخانه و حمام را به پايان رساند. در اين مدت جز چند ليوان آب هيچ چيزي نخورد. هر چه به او اصرار كرديم بي فايده بود. البته بيشتر مواقع روزه بود. اما هادي يا همان كه ما او را به اسم ابراهيم ميشناختيم هيچ مزدي براي لوله كشي خانه ي مردم نجف نميگرفت و هيچ چيزي هم در منزل آنها نميخورد! رفاقت ما با ايشان بعد از ماجراي لوله كشي بيشتر شد ... @rafiq_shahidam96