eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
4.9هزار دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
19.5هزار ویدیو
277 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
⭐ سه شنبه روز عرفه است 🌙پيامبر اڪرم "ص" فرمودند : 🌙خداوند در هيــچ روز به اندازه روز *عـرفـه* بندگان را از *آتش دوزخ* نمى‌رهاند! 📔صحيح مسلم، جلد۴، صفحه۱۰۷ ⭐ همانا در *شب عرفه،* *هر دعای خیری مستجاب می‌شود. *پاداش* *کسی که در این شب به عبادت خداوند متعال بپردازد معادل پاداش عبادت *صد وهفتاد* سال است. ⭐و در این شب، خداوند *توبهٔ* توبه کننده را می‌پذیرد. 📔اقبال الاعمال، صفحه ۶۳۴ 🌙امام صادق علیه‌السلام فرموند : اگر ماه مبارك رمضان بر كسى گذشت و او *آمرزيده* نشد تا ماه رمضان سال بعد، به آمرزش او اميدى نيست! مگر آنكه روز *عـرفـه* را درک كند. 📔اصول كافى، جلد۴، صفحه۶۶ ❤️❤️❤️❤️ @rafiq_shahidam96 ❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
دست_ما_را_به_محرم_برسانید_فقط تا بنده‌ی آن پادشه بنده نوازم نازم به دو عالم به دو عالم چه نیازم تا ماه محرم اگر او خواست بسوزم با این نود و سه شب مانده بسازم آروم_آروم_بوی_سیب_حرمش_میاد💔 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انتظار فرج یعنے: ڪمر بستن؛ آماده بودن؛ خود را از همـه جهٺ برای آن هدفے ڪه امام زمان برای آن هدف قیام خواهد ڪرد ؛ آماده ڪردن آن انقلاب بزرگ تاریخے مقام‌معظم‌رهبری
*روز عرفه*👆..یا کریم العفو یا جمیل الستر ؛ اللهم اغفر للمومنین و المومنات و المسلیمن و المسلمات بجاه محمد و آله الاطهار ( صلوات الله علیه و آله)🤲🏻🤲🏻🤲🏻
شب عرفه (امشب): شب نهم ذیحجه از شبهای مبارک و بافضیلت است. عبادت و توبه درآن بسیار سفارش شده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله : شب عرفه شبى است که دعاها در آن مستجاب است و کسى که این شب را به عبادت بپردازد، پاداش سالها عبادت را دارد. -خواندن دعاهای واردشده(مفاتیح) -زیارت امام حسین علیه السلام - دو رکعت نماز دهه اول ذیحجه بین مغرب و عشا فراموش نشود) روز عرفه(فردا): 1-روزه گرفتن درصورتی که خللی در انجام اعمال نشود مستحب است. 2-غسل (روز عرفه + زیارت امام حسین-ع) 3-دو رکعت نماز مخصوص روز عرفه قبل از خواندن دعای عرفه(رکعت اول حمد + توحید و رکعت دوم حمد + کافرون) 4-زیارت امام حسین علیه السلام از نزدیک یا دور (بهترین عمل در روز عرفه زیارت امام حسین-ع است) 5- خواندن دعای مخصوص … التماس دعا مخصوصا دوستانی که در جوار حضرت صفا میکنند http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
می طَپَد دل با محرم با حسین با کربلا بیست و دو منزل تا محرم تا حسین تا کربلا گر بپرسی کی بمیرم با چه ذکری در کجا ↪️
@Maddahionlinمداحی آنلاین - شکر خدا که بال و پری داده ای مرا - حاج حیدر خمسه.mp3
زمان: حجم: 12.07M
🔳 (ع) 🌴شکر خدا که بال و پری داده ای مرا 🌴نام و نشان معتبری داده ای مرا 🌴غریب گیر آوردنت 🌴تو کوچه ها می کشیدنت 🎤حاج 🤲از دوستان شدیدا التماس دعا دارم😭😭😭😭😭😭😭😭😭 🌹@rafiq_shahidam96
✅ عاشقانه شهدایی🌹 ♥️🍃 ... 🍃♥️ 🌹🍃شهید سیاهکالی به روایت همسر🍃🌹 🍃قسمت62 حمیدازباشگاه تماس گرفت که دیرترمی آید.برای اینکه ازتنهایی حوصله ام سرنروددوباره رفتم سراغ بوفه. حمیدکه آمد،پرسیدم:"داخل خونه چی عوض شده؟"نگاه کردوگفت:"بازهم چیدمان وسایل بوفه!توی این خونه به جزاین کمدوتغییروسایل بوفه کار دیگه ای نمیشه کرد."هردوخندیدیم.حواسش به این چیزهابود. خانه به حدی کوچک بودکه نمیشدتغییرآنچنانی درچیدمان وسایل آن ایجادکنیم.برایم خیلی جالب بود.کوچکترین تغییری درخانه میدادم متوجه میشد. گفتم:"حمیدجان!تاتوبری زباله هاروببری سرکوچه،من سفره ی شام روانداختم."داشت توی آشپزخانه زباله هاراجمع میکردکه دوستم تماس گرفت.مشغول صحبت بادوستم شدم.ازهمه جامیگفتیم ومیشنیدیم.حمیدآشغال به دست جلوی من ایستاده بود.باصدای آرام گفت:"حواست باشه تواین حرف هایه وقت غیبت نکنین. "باایماواشاره خیالش راراحت کردم که:"حواسم هست عزیزم."ازغیبت خیلی بدش می آمدومتنفربود.به کوچکترین حرفی که بوی غیبت داشت واکنش نشان میداد.سریع بحث راعوض میکرد.دوست نداشت درموردکسی حرف بزنیم که الان درجمع مانبود. میگفت:"بایدچندتاحدیث درباره ی غیبت پرینت بگیرم،بزنم به درودیوارخونه تاهروقت می بینیم یادمون باشه یه وقت ازروی حواس پرتی غیبت نکنیم." تلفن راکه قطع کردم،سفره راانداختم.حمیدخیلی دیرکرد.قبلاهم برای بیرون بردن زباله هاچندباری دیرکرده بود. درذهنم سوال شدکه علت این دیرآمدن هاچه میتواندباشد،ولی نپرسیده بودم،امااین بارتاخیرش خیلی زیادشده بود. وقتی برگشت،پرسیدم:"حمید!آشغالهارومیبری مرکزبازیافت سرخیابون این همه دیرمیای؟!" زیادمایل نبودحرف بزند.اصرارمن راکه دیدگفت:"راستش یه مستمندی معمولاسرکوچه می ایسته. من هربارازکنارش ردبشم سعی میکنم بهش کمک کنم،اماامشب چون پول همراهم نبودخجالت کشیدم که اون آقاروببینم ونتونم بهش کمک کنم.برای همین کل کوچه رودورزدم تاازسمت دیگه برگردم خونه که این مستمندرونبینم وشرمنده نشم!" ازاین کارهایش فیوزمی پراندم.این رفتارهاهم حس خوبی به من میداد،هم دروجودم ترس ودلهره ایجادمیکرد.احساس خوب ازاینکه همسرم تااین حدبه چنین جزییاتی دقت نظرداردودلهره ازاینکه حس میکردم شبیه دونده هایی هستیم که داخل یک مسابقه شرکت کرده ایم. من افتان وخیزان مسیررامیروم،ولی حمیدباسرعت ازکنارمن ردمیشود.ترس داشتم که هیچوقت نتوانم به همین سرعتی که حمیدداردپیش میرودحرکت کنم. داشتیم شام میخوردیم،ولی تمام حواسم به حرفهایی بودکه بادوستم زده بودیم.سرموضوعی برای یک بنده خدایی سوءتفاهم به وجودآمده بود.ازوقتی که دوستم پشت تلفن این مسیله رامطرح کرد،نمیتوانستم جلوی ناراحتی خودم رابگیرم. وسط غذاحمیدمتوجه شد.نگاهی به من کردوگفت:"چیزی شده فرزانه؟سرحال نیستی."گفتم:"نه عزیزم،چیزمهمی نیست.شامت روبخور."بامهربانی دست ازغذاخوردن کشیدوگفت:"دوست داری بریم تپه ی نورالشهدا؟" هروقت اتفاقی پیش می آمدکه من ازحرف یارفتارکسی ناراحت میشدم،حمیدمتوجه دلخوری من میشد،ولی اصراری نداشت که برایش کل ماجراراتعریف کنم. اعتقادداشت اگریک طرفه تعریف کنم غیبت محسوب میشود،چون طرف مقابل نیست که ازخودش دفاع کند.برای این که من راازاین فضادورکندباهم به تپه ی نورالشهدامیرفتیم. سوارموتورراهی فدک شدیم.کنارمزارشهدای گمنام نشستیم.کمی گریه کردم تاآرام بشوم.حمیدبدون این که من راسوال پیچ کند،کنارم نشست.گفت:"توروبه صبردعوت نمیکنم،بلکه به رشددعوتت میکنم. نمیشه که کسی مومن رواذیت نکنه.اگرهم توی این ناراحتی حق باخودته سعی کن ازته دل و بی منت ببخشی تانگاهت نسبت به اشخاص عوض نشه واحساس بدی بهشون نداشته باشی اگه تونستی این مدلی ببخشی،باعث میشه رشدکنی. "بعدهم باهمان صدای دلنشینش شروع کردبه خواندن زیارت عاشورا.حال وهوایم که عوض شددوری زدیم،بستنی خوردیم،کلی شوخی کردیم وبعدهم به خانه برگشتیم. اواخردی ماه حمیدبه ماموریتی ده روزه رفته بود.کارهای خانه راانجام دادم وحوالی غروب راهی خانه ی پدرم شدم.حال وحوصله ی خانه ی بدون حمیدرانداشتم. هنوزچای تازه دمی که مادرم ریخته بودرانخورده بودم که برف شروع به باریدن کرد.یادخانه ی خودمان افتادم.سقف خانه نم داده بودوموقع بارندگی آب چکه چکه داخل اتاق می آمد. کمی که گذشت،حسابی نگران شدم. به پدرم گفتم:"بایدبرم خونه.میترسم بااین بارندگی آب کل زندگی روببره."باباگفت:"حاضرشوخودم میرسونمت."سوارماشین شدیم وسریع راه افتادیم.به خاطربارش برف همه ی خیابان هاازشدت ترافیک قفل شده بود. &ادامه دارد... رفیق شهیدم ابراهیم هادی http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
✅ عاشقانه شهدایی🌹 ♥️🍃 ... 🍃♥️ 🌹🍃شهید سیاهکالی به روایت همسر🍃🌹 🍃قسمت63 نزدیکی های خانه که رسیدیم ازماشین پیاده شدم.بااین وضع ترافیک بهتربودخودم رازودتربه خانه برسانم.به سمت خانه دویدم. وقتی رسیدم تقریباکل فرش اتاق خیس آب شده بود.ازسقف خانه مثل شیرسماورآب می آمد.تمام آن شب مرتب ظرف میگذاشتم ووقتی که ظرف پرمیشددرحیاط خالی میکردم. دست تنهاخیلی اذیت شدم.ته دلم گفتم:"کاش حمیدبود.کاش آنقدرتنهانبودم."اشکم حسابی درآمده بود.ولی آن چندروزخانه راترک نکردم. حمیدوقتی ازماموریت آمدووضعیت رادید،خیلی ناراحت شد.سرش راپایین انداخته بودوخجالت میکشید.دوست نداشتم حمیدرادرحال شرمندگی ببینم. به شوخی گفتم:"من تازه دارم توی این خونه مردمیشم،اونوقت توناراحتی؟"فردای روزی که ازماموریت آمدبه کمک صاحب خانه سقف راایزوگام کردندتاخیالمان ازبرف وباران راحت باشد. کارایزوگام که تمام شد،حمیدپیشنهاددادبرویم چهارانبیاء؛پاتوق همیشگی باهمان حیاط باصفاوضریح چشم نواز.نیم ساعتی زیارت کردیم وبعدباهم ازآن جابیرون آمدیم. هوابه شدت سردبودوسوززمستانی هوای قزوین خودنمایی میکرد. تازه میخواستم سوارموتوربشوم که کمی جلوترازمایک زن وشوهرباموتورزمین خوردند.سریع دویدم تابه آن خانم کمک کنم.صحنه ی ناراحت کننده ای بود.مسیرچهارانبیاءتاگلزارشهداراحمیدلام تاکام حرف نزد.پرسیدم:"آقاچیزی شده؟چراساکتی؟ "کمی سکوت کردوبعدآه سردی کشیدوگفت:"وقتی اون خانم جلوی چشم مازمین خوردوتورفتی کمکش یادحضرت رقیه سلام ا...علیهاافتادم.اون لحظه ای که ازناقه بدون جهاززمین افتادکسی نبودبه کمکش بیاد."درجوابش حرفی نداشتم بزنم.به حال خوش حمیدغبطه میخوردم. من درگیرمسایل روزمره وغذای شام وناهارومهمانی وخانه داری وکلاس ودانشگاه بودم،ولی حمیدباخوش سلیقگی ازهراتفاقی برای رشدوبالابردن معرفتش استفاده میکرد. بهمن ماه همراه بچه های دانشگاه به دوره ی تربیتی مهدویت درقم رفتم.حمیدهم به عنوان همراه باماآمده بود.دوره ی خیلی خوبی بود.تنهاکسی که یادداشت برداری میکردحمیدبود.بقیه یاخواب بودندیاحواسشان پرت بود،ولی حمیدمرتب باسوال هایش بحث راچالشی میکرد. انگارنه انگارکه دوره برای ماست وحمیدفقط به عنوان همراه آمده است. روزدوم بعدازناهارصدایم کردکه یک حدیث ازحضرت زهراسلام ا...علیهاانتخاب کنم.وقتی علت راجویاشدم،به خطاطی که انتهای راهروبوداشاره کرد وگفت:"من خواسته ام نام حضرت فاطمه سلام ا...علیهاراداخل یک برگه خطاطی کند.توهم یک حدیث بگوکه هردوراکنارهم قاب کنیم. "وقتی نمونه کارهای آن خطاط رادیدم بسیارلذت بردم.حدیث"الصلوه تنزیهاعلی الکبر"راانتخاب کردم.آن آقاحدیث رابه زیبایی بارنگ سبزبرایمان نوشت. بعدازچهارروزدوره تمام شدوبرگشتیم.همین که رسیدیم قزوین،حمیدآه بلندی کشیدو گفت:"آخیش!راحت شدیم.دلم برات تنگ شده بودخانومم!"باتعجب پرسیدم:"ماازهم جدانبودیم که؟"گفت:"جلوی بقیه نمیتونستم راحت بهت نگاه کنم.اماالان راحت شدم.میدونی چه قدردلتنگی کشیدم."اعتقادداشت این طور جاهاچون افرادمجردبین ماهستند،ماکه متاهلیم بایدخیلی رعایت کنیم تامبادادل کسی بشکند. فردای آن روزبرگه های خطاطی شده نام حضرت زهراسلام ا...علیهاوحدیث ایشان راقاب کردوبه دیوارزدتاهمیشه جلوی چشممان باشد. خیلی دیرکرده بودم.بایدزودترازبقیه میرسیدم تاوسایل فرهنگی اتوبوس راتحویل بگیرم.قرارگذاشته بودیم امسال باهم به عنوان خادم به مناطق عملیاتی جنوب برویم،ولی حمیدسه روزقبل به دلیل ماموریتی که پیش آمده بودبرنامه ی آمدنش لغوشد. ساکم رابرداشتم وترک موتورحمیدسوارشدم.بااینکه عجله داشتیم،ولی حمیدمثل همیشه باحوصله رانندگی میکرد.حتی وقتهایی که من سوارموتورش نبودم،آرام میرفت،جوری که رفقایش سوارموتورش نمی شدند.می گفتند:" حمیدتوخیلی آروم میری.ترک موتورتوسواربشیم غروب هم نمیرسیم!" روی موتوریک مجلس کامل ازآهنگهای مختلف رااجراکردیم.کمی حمیدمداحی کرد.جاهای خلوت که کسی نبودمن شعرهای هم آوایی که ازاردوهای جنوب حفظ بودم رامیخواندم وحمیدهمراهی میکرد:"السلام ای زمین خدایی،توقدمگاه پاک رضایی،ای شلمچه دیارشهیدان،غرق عطرخوش کربلایی..." وقتی پشت چراغ قرمزرسیدیم،ایستاد.بعضی ازراننده هابی توجه به قرمزبودن چراغ ازچهارراه ردشدند. &ادامه دارد... رفیق شهیدم ابراهیم هادی http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c