🔹 #او_را ... 11
-چرا آبروی منو بردی؟؟
به پسره چی گفتی که گفته دیگه نمیرم بهش درس بدم؟؟😡
-اون نمیخواد بیاد؟؟؟
چه پررو...
خوبه خودم بیرونش کردم...😏
-ترنمممم😡تو چت شده؟؟
اینهمه برات خرج نکردم که آخرش یه انسان بی سواد شی و بشینی خونه!
اینهمه کلاس و اینور اونور نفرستادمت که آخرت این بشه!
سر قضیه اون پسره هم بهت گفتم به شرطی میتونی باهاش باشی که فکر ازدواج و هرچیزی که جلوی پیشرفتتو میگیره از سرت بیرون کنی😡
من دیگه باید چیکار کنم؟؟
-همه ی دنیای شما همینه!
همش پیشرفت! پیشرفت!
کجای دنیا رو میخوای بگیری پدر من؟؟😡
هیچی تو این خونه نیست!
نه خوشی
نه آرامش
نه زندگی
فقط پول،پیشرفت،ترقی،مقام...
اه...
ولم کنییییییدددددد😭
صدای هر دومون هر لحظه بالاتر میرفت که مامان صداش درومد...
-بسسسسسه😡
چته ترنم؟
تو چته آرش؟آروم باش!
برای چی داد و بیداد میکنید؟
بشینید مثل دوتا آدم عاقل باهم صحبت کنید!
ترنم!پدرت خیرتو میخواد!
برات کم نذاشتیم و حقمونه بهترین نتیجه رو بگیریم!
-نتیجه...نتیجه...
منم پروژه کاریتونم؟؟
منم مقاله و کتابتونم؟؟😒
-واقعاً تو عوض شدی ترنم...
بنظر من باید چندوقتی از ایران بری...
اینجوری برات بهتره...!
-از ایران برم؟
کجا برم؟
-امریکا
هم درستو میخونی
هم پیشرفت میکنی
هم روحیت بهتر میشه...
-ممنون.
من همینجا خوبم.
قصد رفتن هم ندارم.
حداقل الآن! 😒
بابا : -مادرت درست میگه!
پیشنهادش عالیه!
تو اینجا پیشرفت نمیکنی!
من جای تو بودم این موقعیت رو از دست نمیدادم.
از جام بلند شدم و همینطور که به سمت اتاقم میرفتم گفتم
-ممنون که به فکر پیشرفت منید،
ولی من خودم صلاح خودمو بهتر میدونم!
و بدون اینکه منتظر جوابشون بمونم درو بستم.
به عادت هرشب هدفونو تو گوشم گذاشتم و رفتم تو تراس.
سیگارو روشن کردم و اشک بود که مژه های بلندم رو طی میکرد و روی صورتم میچکید...
دیگه سیگار هم نمیتونست آرومم کنه...
دیگه هیچ چیز نمیتونست آرومم کنه...
شماره مرجانو گرفتم.
چندتا بوق خورد،
دیگه داشتم ناامید میشدم که جواب داد،
-الو...
الو مرجان...
-سلاااامممم! دوست جون خودم...
-کجایی؟؟ چرا اینقدر سر و صدا میاد؟؟
-صبرکن برم تو اتاق،
اینجا نمیشنوم چی میگی...
الو؟
-بگو میشنوم، میگم کجایی؟
-آخیش...اینجا چه ساکته!
یه جاااای خووووبم
تو کجایی؟
-کجا میخوام باشم؟خونه...
-چته باز؟صدات چرا اینجوریه؟گریه کردی؟
-مرجان یه کاری بکن،یه چیزی بگو...
دارم دیوونه میشم...
-مگه سیگار نمیکشی؟
-دیگه اونم جواب نمیده...
-خلی تو... میدونی چندهزار نفر آرزوشونه زندگی تو رو داشته باشن؟؟
-هه زندگی منو؟
از این لجن ترم هست مگه؟؟
-لجن ندیدی!!
بیخیال! الان نمیتونم صحبت کنم، فردا پاشو بیا خونمون،
حالتو جا میارم...
باید برم...
-باشه... برو
-میبوسمت. بای...👋
"محدثه افشاری"
💕 @aah3noghte💕
@romaneAramesh
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
2.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*روضه روز سی و دوم*
🗓روز شمار چله جهانى استغاثه فرج
📕چهل روز قرائت زیارت عاشورا
🚩از عاشورا تا اربعین
روضه نوکر😭
روضه خوان: #حاج_حسن_شالبافان
«چهل روز روضه ، چهل آیه ، چهل حدیث »
از عاشورا تا اربعین 🚩
به عشق حسین ؛ به سوی مهدی
به نیابت از قمرالعشیرة ابالفضل العباس علیه السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#به_عشق_حسین❤
#به_سوی_مهدی💚
▫️یک صلوات به نیت تعجیل در فرج امام زمان (عج) بفرستین🌱
┅═══✼❉🏴❉✼═══┅
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
🖤🖤🖤🖤
@rafiq_shahidam96
🥀🥀🥀🥀
@shahid__mostafa_sadrzadeh1
🖤🖤🖤🖤
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
جا ماندن بوی تنهایی میدهد.
رنگ ترس دارد و صدای سکوت؛
انگار غمهای کل عالم را هُل دادهاند روی شانهی جاماندهها
جا ماندن آنجایی است که دلت رفته و پایت مانده،
غم دارد،
اشک دارد،
غصه دارد...
مــهــدی جان!
من یک جاماندهام!
جامانده از تمام خاطرات نجف تا کربلا،
جامانده از تمام موکبها و قرار پای عمودها،
جامانده از خستگیهای شیرین اربعین.
حالا تمام آرزویم این است:
کاش حالا که خودم جا ماندم، دعاهای فرجم جا نمانَد.
کاش دست دعاهایم را بگیری و تا زیر قبّهی حسین بدرقهشان کنی!
پدر مهربانم
هر سال این روزها که میرسید،
کولهپشتی ام را آماده میکردم برای سفر،
به شوق اینکه در جاده کربلا
با شما هم قدم شوم؛
به شوق اینکه همصدا با شما
زیارتنامه اربعین بخوانم ...
امسال اما؛
اربعین را باید
با خاطره و حسرت سر کنم...
نمی دانم کدام گناه بزرگم،
رزق اربعینم را بُرد؛
اما میدانم هرچه باشد
کَرَم شما از گناه من بزرگتر است.
از کرم و مهربانی ات،
بگذار دوباره با شما هم سفر شوم!
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
بیایید درددل کنیم...
حرف بزنیم...
گریه کنیم و اشک بریزیم...😭
و حرف دل بزنیم!
کی از دل اون یکی خبر داره؟!
کی میدونه روزای ما...
چه جوری شب میشه؟!
کی میتونه حالمون رو درک کنه؟!
سخته بخوای صغریکبری بچینی...
تا حرفت رو به رفیقت، حتی...
بفهمونی!
حالا گیرَم گفتی!
چی میشه؟!
حرفای تکراری و...
نصیحتای جورواجور میشنوی!
من ترجیح میدَم
وقتایی که خرابِ خرابَم...
گالریِ گوشیم رو وا کنم و...
عکسای حرمت رو ببینم!
نمیدونم چه حسیّه که هربار...
پرچم سرخ...
یا ضریحِ طلاییت رو میبینم...
خودم... گرفتاریام... گیر و گورَم...
یادَم میره!
اونا از بین نمیرَن...
ولی حالِ دلم خوب میشه!
سَرِتُ درد نیارَم!
مَخلَصِ کلام اینکه:
یه فکری به حالمون کن!
نذار دلی که کربلاتُ دیده و ندیده...
گرفته باشه!
همین!
تَصَدُّق روی ماهِت؛
خیلی دوستِت دارم حسین ع!