حرف دل ♥️
#اسفند را دل تکانی کنید،
به دلتان چوب بزنید که ببینید
از کجایش خاک بلند میشود،
واژگونش کنید تا ببینید چطور می افتند
آن دسته از بی ثبات هایی که جا خوش کردند،
بشوییدش که ببینید چقدر سیاهی روان میشود،
آدم هایش را جابجا کنید تا ببینید
زیر سرشان چه پنهان شده،
خالی کنید
بی مصرفهایِ بلا استفاده ای
را که سالهاست که قلبتان را اِشغال کردند،
باور کنید تکاندن دلهایتان
واجب تر از خانه هایتان است،
«اسفند را دل تکانی کنید»...
♥️ فرماندهای از جنس خاک
افلاکیان خاکی
توی صف غذا دیدمش. رفتم جلو و بعد از سلام و احوالپرسی گفتم: شما چرا ایستادی توی صفِ غذا آقای برونسی؟ مگه شما فرماندهی گردان... نذاشت حرفم تموم بشه. لبخند از لبهاش رفت و گفت: مگه فرمانده گردان با بسیجیهای دیگه فرق داره که باید بدونِ صف غذا بگیره؟ بسیجیها خیلی مانع توی صف ایستادنش شده بودند ، اما حریفش نمیشدند...
🌷سردار شهید عبدالحسین برونسی
📚منبع: کتاب خاکهای نرم کوشک
❤❤❤❤
@rafiq_shahidam96
به خدا دلم شکسته سر راه تو نشسته
به من غریب و خسته بنما تو یک نگاهی
حاجی جان کجایی؟
حاجی.گاهی نگاهی😭
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹شهیدعبدالحسین برونسے
🌹تولد:۳ شهریور ۱۳۲۱ڪدڪن تربت حیدریه
🌹شهادت:۲۳ اسفند ۱۳۶۳شرق دجله
🌹مزار:مشهد
🌹سِمَت:فرماندهے تیپ هجدهم جوادالائمه شادی روحش صلوات
🍃🌹🍃🌹
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
⚘درفاصله ی چندکیلومتری قرارگاه تا خانه، که همهاش دراثر بارندگی گل آلود بود، چندبار به زمین خورده بود. وقتی آمد توی خانه، سرتا پایش گلی بود.
گفتم: حاج آقا بهتر نبود با ماشین اداره یا پادگان میآمدید؟!
⚘بانگاهش اجازه نداد حرفم را ادامه بدهم.
گفت: این سفرکوتاه و این چهار صباحی که ما در این دنیا میهمان هستیم، بهتر است کمتر زحمت بدهیم، کمتر مزاحم بشویم وکمتر از این #بیتالمال استفاده کنیم تا سبک بارتر از دنیا برویم.
#شهید_حاج_علی_بهزادی♥️🕊
❤❤❤❤
@rafiq_shahidam96
❤❤❤❤❤
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💗🍃✨✨✨✨✨✨✨
🍃
💖#به_نام_معشوق #بسم_الله
۞وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ ۗ أَلَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِي انْتِقَامٍ۞
🍃 و دست هرکه را خدا بگیرد، دیگر کسی او را به بیراهه نمیبرد. آیا خدا شکستناپذیرِ انتقامگیرنده نیست؟!🍃
📙سوره زمر آيه 27
☀️امروز #شنبه
✨متعلق است به
رسول اعظم #حضرت_محمدصلی_علیه_وآله_وسلم
🔆روزمان را با هدیه ۵شاخه گل #صلوات به محضر مبارکشان معطر میکنیم.🔆
#ألّلهُمَّصَلِّعَلىمُحَمَّدٍوآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُم
▬▭▬❖𖧷🕊𖧷❖▬▭▬
@rafiq_shahidam96
❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
▬▭▬❖𖧷🕊𖧷❖▬▭▬
💚امام على(علیه السلام):
🌷هيچ ڪس با اين قرآن ننشست،
مگر آن ڪہ با افزايشى يا ڪاهشى از ڪنارش برخاست:
✨ افزايش در هدايت و
✨ يا کاستى از کورى، دل و باطن
▬▭▬❖𖧷🕊𖧷❖▬▭▬
@rafiq_shahidam96
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
▬▭▬❖𖧷🕊𖧷❖▬▭▬
🌺امروز: #معـرفــی شهیـــــد
ابـو مهــدی المهنـــدس🌺
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌺امروز: #معـرفــی شهیـــــد ابـو مهــدی المهنـــدس🌺
#معرفی_شهید
نام : #شهید_ابومهدی_المهندس
تولد : 1954
محل تولد : بصره
شهادت : 3 / ژانویه / 2020
محل شهادت : بغداد
سن : 66
مزار : نجف _ قبرستان وادی السلام
خلاصه ای از زندگی :
سلام علیکم جمیعا ...
من جمال جعفر ابراهیم ملقب به ابومهدی المهندس متولد سال 1954 در بصره از پدری عراقی و مادری ایرانی بودم که تحصیلات خود را در رشته مهندسی مخابرات به اتمام رساندم و به حزب الدعوه پیوستم .
زمانی که فعالیت حزب الدعوه از سوی صدام ممنوع شد به اهواز در ایران رفتم و در یک کمپ ، آموزش دیدم . سپس ایران را به سوی کویت ترک کردم و چند سال را در منطقه جابریه کویت گذراندم و در زمینه سیاسی و امنیتی علیه رژیم صدام فعالیت میکردم .
من به خاطر برنامه ریزی بمب گذاری سفارتهای آمریکا و فرانسه در کویت که باعث کشته شدن پنج نفر شد ، محکوم به اعدام شدم ، اما ساعتی پس از بمب گذاری به ایران رفتم .
در سال 2003 با سرنگونی صدام حسین به عراق بازگشتم و به عنوان مشاور امنیتی به اولین نخست وزیر عراق پس از حملهٔ آمریکا ، ابراهیم جعفری، خدمت کردم . در سال 2005 در انتخابات پارلمانی به عنوان نمایندهٔ استان بابل انتخاب شدم . در سال 2007 آمریکاییها پیشینهٔ من را یافتند و زمانی که این موضوع را با نخست وزیر عراق ، نوری مالکی ، در میان گذاشتند ، من به ایران رفتم و پس از خروج نظامیان آمریکایی به عراق بازگشتم و پس از تشکیل بسیج مردمی عراق ، معاون رئیس این نیروها شدم .
من زبان فارسی را روان صحبت میکردم و همسرم نیز ایرانی بود . همچنین پس از تشکیل الحشد الشعبی ، به عنوان جانشین فرمانده انتخاب شدم .
نحوه شهادت :
شهید ابومهدی المهندس و سردار شهید قاسم سلیمانی، دو هم رزم قدیمی ، از سالیان دور در میدان های مبارزه جبهه مقاومت ، دوشادوش یکدیگر، می جنگیدند ؛ به خصوص در پاک سازی سرزمین های اشغال شده عراق و سوریه از تروریست های تکفیری داعش .
اما ابومهدی همواره خود را سرباز حاج قاسم معرفی میکرد ، که به این سربازی افتخار می کند . ابومهدی المهندس از یاران با وفای سردار سلیمانی که در سختترین شرایط کنار ایشان بوده و حتی در جنگ تحمیلی ایران و عراق در مقابل دشمنان بعثی از کشور ایران دفاع میکرده است .
ابومهدی در سحرگاه روز جمعه سیزدهم دی 1398 ، در کنار یار دیرین و دلاور خود ، سردار حاج قاسم سلیمانی توسط پهپادهای آمریکایی مورد هدف قرار گرفت و شهید شد .
بخشی از وصیت نامه :
از همه برادران و خواهران عزیز حلالیت میطلبم و از شما می خواهم مطیع ولایت فقیه باشید و به مستضعفان ( شیعیان جهان ) کمک کنید و فارغ از مذهب حامی همه مظلومان در جهان باشید .
@rafiq_shahidam96
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
هیچوقت نخواست🌺
تو چشم باشه!
در مأموریت هاۍ
مختلف بارها با
حالت دلخوری به
عڪاس و فیلمبردار
گفته بود مگه من
کے هستم؟! چرا
اینقدر دنبال من
راه افتادی....
برو از بقیه بگیر
❇️ سردار شهید قاسم سلیمانی
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
مي گويند: روزي مولانا ،شمس تبريزي را به خانه اش دعوت کرد.
شمس به خانه ي جلال الدين رومي رفت و پس از اين که وسائل پذيرايي ميزبانش را مشاهده کرد از او پرسيد: آيا براي من شراب فراهم نموده اي؟
مولانا حيرت زده پرسيد: مگر تو شراب خوارهستي؟!
شمس پاسخ داد: بلي.
مولانا: ولي من از اين موضوع اطلاع نداشتم!!
ـ حال که فهميدي براي من شراب مهيا کن.
ـ در اين موقع شب، شراب از کجا گير بياورم؟!
ـ به يکي از خدمتکارانت بگو برود و تهيه کند.
- با اين کار آبرو و حيثيتم بين خدام از بين خواهد رفت.
- پس خودت برو و شراب خريداري کن.
- در اين شهر همه مرا ميشناسند، چگونه به محله نصاري نشين بروم و شراب بخرم؟!
ـ اگر به من ارادت داري بايد وسيله راحتي مرا هم فراهم کني چون من شب ها بدون شراب نه ميتوانم غذا بخورم، نه صحبت کنم و نه بخوابم.
مولوي به دليل ارادتي که به شمس دارد خرقه اي به دوش مي اندازد، شيشه اي بزرگ زير آن پنهان ميکند و به سمت محله نصاري نشين راه مي افتد.
تا قبل از ورود او به محله مذکور کسي نسبت به مولوي کنجکاوي نميکرد اما همين که وارد آنجا شد مردم حيرت کردند و به تعقيب وي پرداختند.

آنها ديدند که مولوي داخل ميکده اي شد و شيشه اي شراب خريداري کرد و پس از پنهان نمودن آن از ميکده خارج شد.
هنوز از محله مسيحيان خارج نشده بود که گروهي از مسلمانان ساکن آنجا، در قفايش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا اين که مولوي به جلوي مسجدي که خود امام جماعت آن بود و مردم همه روزه در آن به او اقتدا مي کردند رسيد.
در اين حال يکي از رقيبان مولوي که در جمعيت حضور داشت فرياد زد: "اي مردم! شيخ جلاالدين که هر روز هنگام نماز به او اقتدا ميکنيد به محله نصاري نشين رفته و شراب خريداري نموده است."
آن مرد اين را گفت و خرقه را از دوش مولوي کشيد. چشم مردم به شيشه افتاد
. مرد ادامه داد: "اين منافق که ادعاي زهد ميکند و به او اقتدا ميکنيد، اکنون شراب خريداري نموده و با خود به خانه ميبرد!"
سپس بر صورت جلاالدين رومي آب دهان انداخت و طوري بر سرش زد که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد.
زماني که مردم اين صحنه را ديدند و به ويژه زماني که مولوي را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند يقين پيدا کردند که مولوي يک عمر آنها را با لباس زهد و تقواي دروغين فريب داده و درنتيجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند.
در اين هنگام شمس از راه رسيد و فرياد زد: "اي مردم بي حيا! شرم نميکنيد که به مردي متدين و فقيه تهمت شرابخواري ميزنيد، اين شيشه که ميبينيد حاوي سرکه است زيرا که هرروز با غذاي خود تناول ميکند "
رقيب مولوي فرياد زد: "اين سرکه نيست بلکه شراب است"
شمس در شيشه را باز کرد و در کف دست همه ي مردم از جمله آن رقيب قدري از محتويات شيشه ريخت و بر همگان ثابت شد که درون شيشه چيزي جز سرکه نيست.
رقيب مولوي بر سر خود کوبيد و خود را به پاي مولوي انداخت، ديگران هم دست هاي او را بوسيدند و متفرق شدند.
آنگاه #مولوي از #شمس پرسيد: براي چه امشب مرا دچار اين فاجعه نمودي و مجبورم کردي تا به آبرو و حيثيتم چوب حراج بزنم؟
شمس گفت: براي اين که بداني آنچه که به آن مينازي جز يک سراب نيست، تو فکر ميکردي که احترام يک مشت عوام براي تو سرمايه ايست ابدي، در حالي که خود ديدي، با تصور يک شيشه شراب همه ي آن از بين رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبيدند و چه بسا تو را به قتل ميرساندند.
اين سرمايه ي تو همين بود که امشب ديدي و در يک لحظه بر باد رفت. پس به چيزي متکي باش که با مرور زمان و تغيير اوضاع از بين نرود.
کتاب ملاصدرا.تاليف هانري کوربن.ترجمه و اقتباس ذبيح الله منصوري - با اندکي دخل و تصرف
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c