آرۍ؛ رَفتـ وُ رَفتـَند...
تا آراّمـ سَر بر بالیّـن بُگـذاری🪁
او بـَرای آرامـِش تو جـاّنــ، داد...❤️
حاّلـ تو چه کــَردی برایِ او...(":
#داداشابراهیمم
#جــامانده:)
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹
🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹
📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋
🖌 به قلم : #بهناز_ضرابی_زاده🌱🌸
📌 قسمت: #اول
#فصل_اول
پدرم مریض بود. می گفتند به بیماری خیلی سختی مبتلا شده است. من که به دنیا آمدم، حالش خوبِ خوب شد.
همه ی فامیل و دوست و آشنا تولد من را باعث سلامتی و بهبودی پدر می دانستند.
عمویم به وجد آمده بود و
می گفت: «چه بچه ی خوش قدمی! اصلاً اسمش را بگذارید، قدم خیر.»
آخرین بچه پدر و مادرم بودم. قبل از من، دو دختر و چهار پسر به دنیا آمده بودند،
که همه یا خیلی بزرگ تر از من بودند و یا ازدواج کرده، سر خانه و زندگی خودشان رفته بودند.
به همین خاطر، من شدم عزیزکرده پدر و مادرم؛ مخصوصاً پدرم.
ما در یکی از روستاهای رزن زندگی می کردیم. زندگی کردن در روستای خوش آب و هوا و زیبای "قایش" برایم لذت بخش بود.
دور تا دور خانه های روستایی را زمین های کشاورزی بزرگی احاطه کرده بود؛ زمین های گندم و جو، و تاکستان های انگور.
از صبح تا عصر با دخترهای قدّ و نیم قدِ همسایه توی کوچه های باریک و خاکی روستا می دویدیم.
بی هیچ غصه ای می خندیدیم و بازی می کردیم. عصرها، دمِ غروب با عروسک هایی که خودمان با پارچه و کاموا درست کرده بودیم، می رفتیم روی پشت بام خانه ما.
تمام عروسک ها و اسباب بازی هایم را توی دامنم می ریختم، از پله های بلند نردبان بالا می رفتیم و تا شب می نشستیم روی پشت بام و خاله بازی می کردیم.
🌱 &ادامه دارد....
🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋
🌻|ڪانال شهید ابراهیـم هادی واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/K4gyHp2TrgHEktUljTzkdF
🌻|ڪانال شهیـد ابـراهیـم هادی ایـتا:
*@rafiq_shahidam96 *
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
#روایت_عشق💌
اگر مهدی نبود هرگز جنگ ما قداست پیدا نمیکرد. فرماندهی درجنگ امامت بود نه هدایت...
قلههای شهید دفاع مقدس، نورانی بودند. اینها ذرات وجود نورانی امام راحل را گرفتند و در واقعیت تکثیرکننده وجود امام خمینی (ره) بودند، منتشرکننده وجود امام راحل در دفاع مقدس بودند.
از اینرو این تحول و سرعت در این تحول اساسش بهدلیل مدیریت بالا، مقدس و والای شهیدان ما بود.
انسان صالح، انسان پاک و انسان مخلص وقتی در راس قرار بگیرد، تاثیرش اینگونه خواهد بود.
دلیل این تحول این بود، انسانهای پاکی مثل مهدی باکری و حمید باکری منشاء این تحول بزرگ شدند.
🌷25 اسفند سالروز شهادت سردار مهدی باکری گرامی باد🕊
یاد عزیزشان با #صلوات
❤❤❤❤
@rafiq_shahidam96
#سخن_عشق💌
من علاقه و عشقم را به رهبری نه از راه غرور سیاسی پیدا کردم، نه از راه کلاس های عقیدتی سیاسی.
من تجربه حقیقی دیدم و لمس کردم در دنیا و در درون این کشور؛ شخص رهبری بی همتاست، بی نظیر است می گویم بی نظیر، نه کم نظیر؛ واقعا در بین رهبران دنیا و خلف آن ها بی نظیر است.
📚:مکتب آسمانی شهید حاج قاسم سلیمانی
#یادعزیزش_باصلوات
🌸شبیه ابراهیم باشیم...🌸
📌هر وقت می دید، بچه ها مشغول غیبت کسی هستند مرتب می گفت: صلوات بفرست و یا هر طریقی بحث را عوض می کرد.
غیبـت کـردن 🚫
پیامبر اکرم صلےاللهعلیهوآله:
ترك غيبت از ده هزار ركعت نماز مستحبى
پيش خدا محبوبتر است.
بهشت بر سه گروه حرام است:
بر منّت گذار، غيبت كننده و دائم الخمر،
(اين سه گروه از بهشت محروم هستند)
📚 بحار الانوار ج۷۵ ص۲۶۱
وسائل الشيعه ج۸ ، ص۵۹۹🍂
❤❤❤❤
@rafiq_shahidam96
~🕊
رفقا..
سابقه نشون داده
برای تمنای #شهادت نباید به
سابقه خودت نگاه کنی!
راحت باش..
مواظب باش شیطون نگه بهت
- تو لیاقت نداری ...!
#استاد_پناهیان
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
•[ #خدای_خوب_ابراهیم ]•
🌹~اوج تواضع~🌹
به اقرار تمام دوستانش در اوج تواضع بود. با آن بدن قوی اما هیچ کس از ابراهیم غرور و تکبر ندید. بارها دیده بودیم که برای حل مشکل یک فرد ناشناس، چقدر وقت میگذاشت.
یک پیرمرد در محله ابراهیم بود که وضع مالی خوبی نداشت.
ابراهیم برای کمک، از او جنس میخرید.
وقتی دید چند وقتی پیدایش نیست، کل محل را گشت تا پیدایش کرد و مرتب به او کمک میکرد. آری این نصیحت لقمان در قرآن خیلی حرفها دارد:
«(پسرم!) با بی اعتنایی از مردم روی مگردان، و با تکبر و غرور بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبر فخر فروشی را دوست ندارد.»
[لقمان،۱۸]
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
✍️خاطره حاج قاسم سلیمانی از شهید باکری:
او توی گودال نشست، توی گودال در کنار جاده عماره. این صداش ضبط هست. خطاب به شهید احمد کاظمی که تا زمان شهادتش از این درد به خود می پیچید. صداش این بود: احمد بیا اینجا. اینجا من چیزی می بینم، اگر تو ببینی از اینجا نخواهی رفت.
تو جزیره مجنون جنوبی رفتم توی یه سنگر کوچکی بود، شهید زین الدین بود، شهید باکری بود، شهید کاظمی بود. اون روز برادر مهدی شهید شده بود. حمید جا مونده بود. من هیچ حس نکردم. یه جوان رعنایی بود.
هیچ حس نکردم، هیچ آثاری را از غم در چهره او ندیدم. وقتی می خواستند جنازه برادر او را بیاورند، نگذاشت؛ گفت: اگر دیگران را توانستید بیاورد، جنازه برادر من را بیاورید.
❤️❤️❤️ https://www.instagram.com/rafiq_shahidam96/
#شهیدانه
⚘یک بار از من پرسید:
چقدر منتظر دریافت حقوق ماهیانه ات میمانی؟
گفتم: از همان ابتدای زمانی که حقوقم را میگیرم؛
منتظرم که موعد بعدی پرداخت حقوق کی میرسه!
⚘آهی از سر حسرت کشید و گفت:
اگر مردم این انتظاری را که به خاطر
مال دنیا و دنیا می کشند، کمی از آن را برای
#امام_زمان(عج)💚 می کشیدند ایشان تا حالا ظهور کرده بودند، امام منتظر ندارد..🥀
#شهید_محمود_رادمهر♥️🕊
❤️❤️❤️❤️
@rafiq_shahidam96
❤️❤️❤️❤️❤️
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c