eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی(علمدار کمیل)
1.5هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
10.9هزار ویدیو
136 فایل
🌻مشڪݪ ڪارهاے ما اینست ڪہ بـراے رضاے همہ ڪار میڪنم اݪا رضاے خدا . @rafiq_shahidam #شهید_ابراهیم_هادی #رفیق_شهیدم ارتباط با خادم کانال 👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
نماز اول وقت... عاشقان وقت نماز است اذان می گویند 🤍 https://eitaa.com/rafiq_shahidam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥این فیلم بوی خوش دهه شصت می‌ده نمی‌دانم فیلم از کدام شهر و منطقه است اما می‌دانم که نتیجه نهضت بزرگ زندگی با آیه‌ها است. این لحظات زیبا بوی جبهه می‌دهد. عطر شهید ابراهیم هادی در این باشگاه ورزشی پیچیده است. انگار صدها مهرداد عزیزاللهی باهم ورزش می‌کنند و البته رسانه‌ها نمی‌گویند که فرزندان خامنه‌ای، دینداری را از فرزندان خمینی به ارث برده‌اند. فیلم را ببینید و کیف کنید. نوجوانان در باشگاه می‌دوند و مربی برایشان آیه از قرآن را می‌خواند که مربوط به ایستادگی است. این یعنی انقلاب ادامه دارد و دین در نبض جامعه می‌جوشد و یک پویش درست مانند زندگی با آیه‌ها اینگونه در زندگی مردم و حتی باشگاه هایشان کار می‌کند. حتما ببینید و لذت ببرید. https://eitaa.com/rafiq_shahidam
53.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه رفیق شهید پیدا کنید باهاش شروع کنید به رقیق شدن ..✌️ بعد چند وقت اثرش تو زندگیتون ببینید...👆 بسیار زیبا حتما ببینید🌺 ❤️ https://eitaa.com/rafiq_shahidam
17.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلمه ای که از زبان رهبر انقلاب چه زیبا تفسیر میشود😍😍😍😍 این کلمه یک کتابه... شبتون آرام با یاد شهدا....❤️🌹 https://eitaa.com/rafiq_shahidam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام همراهان گرامی🌺 فرارسیدن عید سعید غدیرخم بر شما عزیزان مبارک🌸 به همین مناسبت به لطف خدا وعنایت شهدا 🌹 قراره هرشب یک قسمت از کتاب صوتی روایتی پر فراز و نشیب از زندگی خانوم همایونی مادر شهیدان امیر و علی شاه آبادی در کانال شهید مجید بقایی بارگزاری بشه💫 شما رو دعوت میکنیم به گوش دادن این کتاب صوتی بسیار جذاب و تاثیرگزار🌷 ✅ از ۱۴۰۴/۳/۲۴ هرشب حوالی ساعت ۲۲ تقدیم نگاهتون میشه در کانال👇 https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d بخشی از کتاب قصه ننه علی «به طرفم حمله کرد. تعادلم را از دست دادم و از پله‌های طبقه‌ی اول پرت شدم. خدا رحم کرد دست و پایم نشکست! سرم گیج می‌رفت. حسین از پله‌ها پایین آمد؛ اشاره کردم برگردد. می‌دانست هروقت من و پدرش دعوا می‌کنیم، او حق دخالت ندارد. صدای گریه‌ی امیر از داخل خانه بلند شد. رجب به طرفم آمد؛ گفتم حتماً ترسیده و می‌خواهد دل‌جویی کند. گوشه‌ی لباسم را گرفت، پیراهنم را دور گردنم پیچید و مرا روی زمین تا جلوی در حیاط کشاند. دست‌وپا می‌زدم، نفسم بالا نمی‌آمد، کم مانده بود خفه شوم. از زمین بلندم کرد و با پای برهنه هُلم داد بیرون خانه و در را پشت سرم بست. بلند شدم، آرام چند ضربه به در زدم و گفتم: «رجب! باز کن. شبه بی‌انصاف! یه چادر بده سرم کنم.» زنجیر پشت در را انداخت و چراغ‌های خانه را خاموش کرد... . ✅ با ارسال این پست برای دوستانتون یه عیدی معنوی بهشون هدیه بدید☺️✨ 🆔 @farmandemajid
سلام روشنی چشم های ما، مولا جانم! ❤️ شکر خدا که شما را داریم💚 یابن الحسن جانم💞 💔 السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولای الاَمان الاَمان ❤️