#رنج_مقدس
#قسمت_صد_و_سی_و_هشتم
صدای گريه شيرين بلند می شود، سرم را مثل يک وزنه سنگين شده بالا می آورم. رگ هايم تير می کشد. درد در تمام سلول هايم سر به فرياد بلند کرده است. شيرين حرف می زند و پدر برايش جواب ها دارد. فقط وقتی به خودم می آيم که زير سرمم. بدنم می سوزد. آتش در تمام تنم زبانه می کشد.
چشمم را که باز می کنم، حس می کنم حرارت از چشمانم بيرون می زند. می سوزد و اشک سرازير می شود. می بندمش. کسی سَرم را نوازش می کند؛ اما از ورای هرم گرما نمی توانم ببينم.
- ليلاجان! خوبی خواهری؟
يک بار فکر می کردم خوبی حس است يا فعل؟ اما الآن می گويم: خوبی الماس اين است که ناياب است. نه! من ديگر هيچ وقت خوب نيستم.
- چی شديد تو و مصطفی؟
اسم مصطفی در ذهنم تکرار می شود. چه بر سر من و مصطفی آمد. الآن او هم تب کرده است؟ او هم بيمارستانی شده است؟ حتما از غصه درد های شيرين است.
نمی توانم حرف بزنم. تا دکترها اجازه بدهند و برويم يک روز طول می کشد. نگران تبم هستند که پايين نمی آيد. توی ماشين، علی آهسته برايم حافظ می خواند. جز اين تحمل هيچ ندارم. سراغ مصطفی را نمی گيرم. می ترسم از جواب ها. چه قدر پير شده، شايد هم چشمان من ديدش عوض شده است. دنيا تب کرده است. مادر برايم شربت عسل و کاسنی می آورد. نمی خواهم؛ يعنی نمی توانم که بخواهم. نفرت معده ام هنوز بر طرف نشده است.
چهل و هشت ساعتی در تب می سوزم. اين روزها که به ساعت نمی گذرد. به ثانيه دور می زند و برای من دير و تلخ می گذرد. بايد امشب اسم تک تک افراد اطرافم را بنويسم و ببينم که کدامشان کمکم کرده تا من کس ديگری بشوم؛ متفاوتِ متغيرِ پيشرو. دنبال بی نهايت رفتن با کدامشان ممکن است؟ همه که اهل ماندن و گنديدن هستند. بايد کسی را پيدا کنم که مثل همه نباشد.
هزاران فکر در مغز سوزانم، می آيد و می رود؛ يعنی اگر مصطفی همان ابتدا تن به همراهی با شيرين می داد، او خراب نمی شد؟ مصطفی که بوده، من هم که نبودم، پس چرا شيرين آنقدر زشت زندگی کرده است؟ من حتم دارم اگر عفيف می ماند، حالا بچه هم داشتند. چه با هم، چه با ديگری.
ديشب فهميدم که شيرين از تمام کارهايش در اين مدت، نه تنها لذت نمی برده، بلکه زجر سنگين بر باد دادن حيا و نور وجودش در لحظات تنهاييش، او را کشته است. شايد هم لذت واقعی را مصطفی می برده که هر بار هوسش را به بند می کشيده و در سخت ترين سن، خودش را پاک نگه داشته است.
اصلاً اصل لذت همين است. به آنی که شأن تو نيست، دل نبازی؛ هر چند که بهترين جلوه را مقابلت کند. الحق که حضر ت امير(ع) چه فرموده است: بها و ارزش شما بهشت است، به کمتر از بهشت خودتان را نفروشيد.
در تب که می سوزم، موحد می شوم. حتماً مصطفی هم که در بند ترک هوس بوده، رنجی را که تحمل کرده، ثمره اش شده همين. اين سه روزه بدون او عجيب سخت گذشت. پنج روز بيشتر تا قرار عقد باقی نمانده است. همه ساکت اند تا شيرين تصميم بگيرد. حتی مصطفی که دلم برايش تنگ شده و از نبودنش می ترسم؛ يعنی تا کی بايد در حسرت لحظه ای بهتر باشم؟
بيست سال کنار پدربزرگ و مادربزرگ به اين اميد طی کردم که روزی کنار خانواده قرار می گيرم. هر چند که آن بيست سال هم جز سختی دوری هيچ غصه ای نداشتم. يکدانه ای بودم زير چتر محبت شديد و ناز و نوازش. حتی وقتی هم که مريض بودند و پرستارشان بودم، زبانشان آنقدر محبت می ريخت به پايم که مشتاقانه دورشان می چرخيدم.
دنبال مقصر گشتم و گشتم تا يقه پدری را گرفتم که بيش از همه سر می زد و محبت می کرد. شايد چون جلوی چشمم بود. يا شايد چون مظلوم تر و کم حرف تر بود. شايد هم خودش خواست که سيبل تمام اتهامات من بشود، اما بقيه راحت باشند. بعد که همه اينها تمام شد مصطفی آمد. پر محبت و پر نشاط.
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇.
🌍eitaa.com/rahSalehin
9.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اوجب واجبات 🤚 دوستان سعی کنیم به وصیت این مرد خدا عمل کنیم.
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
23.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حرف_حساب
واکنش تند حسن عباسی به زندگی فرزندان مسئولین در خارج از کشور*
*🔸مسئولی که فرزندش به خارج میرود بیشرف است.*
🔸باید آبروی مسئولی که فرزندش به آمریکا میرود را برد و به او توهین کرد.
*🔸کدام یک از فرزندان مسئولین که در خارج درس خواندهاند تا امروز خری شدهاند؟*
🔸برخی مسئولین جمهوری اسلامی افتخار میکنند که فرزندانشان در آمریکا درس میخوانند.
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
#رنج_مقدس
#قسمت_آخر
ولی راستی مقصر اين لحظات تلخ فعلی من کيست؟ بايد اين بار يقه چه کسی را بچسبم و مقصر بدانم؟ نکند تمام زندگی چای قند پهلوست. تلخی اش يک استکان و شيرينی اش اندازه قندی کوچک است و من بايد راضی باشم که يک استکان چای تلخ را با قندی کوچک بخورم، يعنی پدر مرا بخشيده؟ تاوان خودخواهی هايم را می دهم؟ می خواهد خيلی مست دنيا نشوم و خودم را گم نکنم.
ياد گلبهار می افتم. ياد دوستانش و استدلال هايشان. مدل تلخی و رنج زندگی آنها با من خيلی فرق می کند. آنها نمی دانند از دنيا چه می خواهند. تئاتر شادی بازی می کنند. مجسمه شادی می شوند، آنها واقعيت زندگيشان بازيگری است.
من که اينطور فکر نمی کردم. من قائل به رنج مقدس بودم. رنجی که از دنيا می بينی تا طالبش نشوی. مثل شير مادر که بعد از دو سال برای بچه ضرر دارد و مادر، ماده تلخی می مالد تا کودک ديگر طلب شير نکند، غذاخور شود و رشد کند. پس من چه مرگم شده که در همه رنج هايم دنبال مقصر می گردم تا يقه اش را بچسبم و او را به ديوار بکوبم.
مصطفی رنج مقدسی کشيده تا پاک بماند. حقش نيست که دچار زحمت شود. مادر که اعتقاد دارد خدا می خواهد وصلت پاکان رخ بدهد. خدايا! اين ترديدها از کجا آمده که ميل رفتن ندارد. کنار چشمه از تو خواستم دستم را بگيری، پس چه شد؟ حتماً اين تدبير پدر همان دست محبت است که دوست دارد خودم محکم بگيرم و رها نکنم.
***
شب پنجم بدون مصطفی است. شيرين برای پدر پيام زده بود:
- «کاش من پدر و مادری مثل شما داشتم. به ليلا بگيد تا آخر عمرش، چشم من حسرت زده زندگی اش می مونه. البته هم بگيد ببخشه.»
زير آسمان سجاده می اندازم. دنبال يک بی نهايت هستم؛ کسی که بشود هميشه در جست و جويش بود و هميشه هم داشتش. خسته شده ام از هر چيزی که يک زمانی تمام می شود. محدوديت ها کلافه ام می کند. بايد همه کلاف های سردرگم زندگی ام را باز کنم. به هر کدام از بودهای دور و برم که دل بسته ام، بعد از مدتی، کوچکی شان افسرده و دل مرده ام کرده است. عالم و آدم نمی تواند دلخواهم بشود. سردم می شود؛ اما گرمای التماس اين که می خواهم زير چترش برای هميشه بمانم، حرارتی ايجاد می کند که سرما را نفهمم.
صبح از خانه بيرون می زنم. با پدر راهی می شويم. پدر گفته بود: دنيا همش همينه. اگه همين چند سال زندگی، پر از ارزش افزوده و مقاومت در مقابل هوس های سطحی نباشه، پشيمان می شی.
اين روزها جاده جمکران چشم انتظارتر و گريان تر از همه است. چند روز بيشتر تا نيمه شعبان نمانده است.
تا برگرديم غروب شده است. صدای مسعود و علی تا سر کوچه می آيد. معلوم است که دوباره دارند واليبال بازی می کنند. کليد می اندازم و در را باز می کنم. از سر و صدايشان خنده ام می گيرد. توپ که می افتد توی حوض، تازه متوجه می شوم که چهار نفرند. مصطفی مات م ماند. چه لاغر شده است! سعيد می آيد سمتم و بغلم می کند:
- اين پنج روز اندازه پنج سال سخت گذشت.
و می رود داخل خانه. مسعود و علی هم دستی تکان می دهند و می روند... می ماند مصطفی و من و توپی که توی حوض چرخ می خورد و موج ايجاد می کند. مصطفی خم می شود و توپ را بر می دارد. می آيد سمت من. قلبم تپش می گيرد. نگاهم به قطره های آب است که از توپ می چکد. کنار هر قدمش قطره ای هم می افتد. مقابلم می ايستد و توپ را به سمتم می گيرد. مانده ام که در چرخه گردون دنيا که هر چرخشش موج امتحانی را به سمت تو راه می اندازد، اين آب حيات چه می کند؟
دست مصطفی که زير چانه ام می نشيند و سرم را بالا می آورد، تازه صورت گُر گرفته و چشمان خسته زيبايش را می بينم.
- ليلاجان! قرار نيست تنها باشی! با هم می سازيم.
نه فضای مه آلود دارم، نه قطره های شبنم را. اين بار حس دانش آموزی را دارم که سر جلسه امتحان نشسته ام. بی اختيار می گويم:
- می ترسم.
- اگر در جاده ای که امروز در آن قدم زدی می مانی، آرام باش.
نمی گذارد حرفی بزنم. دستم را می گيرد و می بردم سمت زمين بازی. چادر و مقنعه ام را در می آورم. موهای آشفته ام را با دستش صاف می کند. پشت تور، سرويس را که می زند، تازه دوزاريام می افتد که با مصطفی وارد بازی دنيا شده ايم...
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇.
🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سکانس جالبی از سریال بانوی سردار.
#حرف_حساب
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
6.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تشکر نائب امام زمان عج از ملت و دولت عراق
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ تصویری «پذیرایی از زوار حسینی به سفارش خود حضرت سیدالشهدا علیهالسلام»
✅حضرت آیتالله بهجت:
◾️از عجایب امور است و ما اصلاً در هیچ کسی این مطلب را سراغ نداریم، حتی مثل این مطلب را از خود حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله ـ که افضل است و این[قضیۀ کربلا]هم از مصائب اوست ـ سراغ نداریم؛
اینکه چهار فرسخ را از صاحبانش بخرد و نقداً وجه را بپردازد، بهشرط اینکه تا سه روز، زوار او را پذیرایی بکنند!
🔸آقایی میگوید:در طایفۀ ما سندش مانده است که به خط کوفی است. ظاهراً به بنده هم داده، قاعدتاً بنده هم داشته باشم. به خط کوفی است، ما نمیتوانیم چیزی از آن استفاده کنیم.
◾️بالأخره، چه عرض بکنیم؟! آیا در عالم چنین چیزی سراغ داریم که همیشه، زوار کسی تا سه روز حق داشته باشند مهمان باشند و زیارت بکنند؟! از عجایب است این مطلب.
📚 رحمت واسعه، ص۵۲(مجموعه فرمایشات حضرت آیتالله بهجت پیرامون حضرت سيدالشهداء علیهالسلام و اصحاب و یاران آن حضرت)
🌐 جهت تهیه و دانلود نسخه الکترونیکی کتاب #رحمت_واسعه و دیگر کتابهای مرکز در نرمافزار کتابخوان #طاقچه به لینک زیر مراجعه فرمایید:
🛒 https://taaghche.com/filter?filter-publisher=871
💻 مشاهده این مطلب و مطالب مشابه از طریق لینک زیر در سایت رسمی مؤسسه نشر آثار حضرت آیتالله بهجت(ره):🔻
http://bahjat.ir/fa/content/10660
☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت #آیت_الله_بهجت قدسسره
✅ @bahjat_ir
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
کتاب صوتی "آه (دو جلد کامل)" اثر یاسین حجازی
بر اساس ترجمه مقتل #نفس_المهموم اثر #شیخ_عباس_قمی
با صدای #عبدالله_حقیقت
کاری از موسسه فرهنگی جام طهور
✅ لینک دانلود کتاب صوتی "آه " از گوگل درایو👇👇
https://drive.google.com/folderview?id=1X5EV0HsrXX3G4Zf4Jclsx04MUbk0qenw
#آه
#یاسین_حجازی
#تاریخی #مذهبی
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
📗#معرفی_کتاب📗
«کتاب آه» نوشته یاسین حجازی حاصل بازخوانی و ویرایش مقتل «نفس المهموم» است. کتابی که اغلب نقل های صحیح مقاتل و کتب تاریخ را در خود گرد آورده و جزءجزء حادثه شهادت امام حسین بن علی(ع) را از ۶ ماه پیش تر تا روز حادثه عاشورای حسینی ثبت کرده است. «نفس المهموم» نوشته شیخ عباس قمی یکی از بزرگترین محدثین شیعه و صاحب کتاب شریف "مفاتیح الجنان" است که به او لقب «خاتم المحدثین» داده اند.
یاسین حجازی در مقدمه کتاب می نویسد:
"من در بازخوانی نفس المهموم، خط حادثه را پررنگ کردم و به ترتیب و توالی وقوع حادثه ها دقت کردم و گشتم آدم هایی را که اسمشان در اول حادثه یک چیز بود و در اثنای حادثه یک چیز و در انتها یک چیز دیگر، یکی کردم و نقل های پراکنده در جای جای کتاب را تجمیع کردم و رد نقل هایی را که با هم نمی خوانند، در کتاب های دیگر گرفتم تا نقل معقول تر و مشهودتر را بیاورم و تاریخ ها را همخوان کردم."
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
Part01_آه ترجمه مقتل نفس المهموم.mp3
12.79M
مرگ معاویه و خروج امام از مدینه
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
امام صادق علیه السلام فرمودند:
ای زراره آسمان تا چهل روز بر حسین بن علی علیهماالسّلام خون بارید و زمین تا چهل روز تار و تاریک بود و خورشید تا چهل روز گرفته و نورش سرخ بود.
(کامل الزیارات، حدیث 6، ص 258)
🏴اربعین حسینی بر رهروان حسینی تسلیت باد.🏴
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
کتاب صوتی "آه (دو جلد کامل)" اثر یاسین حجازی
بر اساس ترجمه مقتل #نفس_المهموم اثر #شیخ_عباس_قمی
با صدای #عبدالله_حقیقت
کاری از موسسه فرهنگی جام طهور
✅ لینک دانلود کتاب صوتی "آه " از گوگل درایو👇👇
https://drive.google.com/folderview?id=1X5EV0HsrXX3G4Zf4Jclsx04MUbk0qenw
#آه
#یاسین_حجازی
#تاریخی #مذهبی
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin