eitaa logo
🇵🇸راهـ ــ ــ صالحین 🇮🇷🛣️
947 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
93 فایل
باسلام به کانال "راه صالحین " خوش آمدید🌺 🤚در این مجال، راه صلحا را با هم مرور خواهیم کرد✋ ارتباط با ادمین: @habeb_1 این کانال مستقل بوده و به هیچ ارگانی متعلق نمی‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ پست سحر دولتشاهی در دفاع از اعدامی ها: بمیرم برای مامان هاتون!!! 🔻 به مامان چی گفتن ؟ گفتن که چطوری 20 نفری ریختید سر یه جوان بسیجی و تا جان بده ولش نکردن! یا گفتن چه جور چادر از سر ناموس مردم کشیدن یا گفتم چطور پلیس آتیش زدن یا گفتند چطور تو چند ثانیه تو مشهد با چاقو دو نفر رو جلو دوربین کشتن و چند نفرو راهی بیمارستان کردند یا گفتن چند تا طلبه رو به جرم لباسشون تیکه پاره کردن! آره فقط یه وحشی میتونه از این ها دفاع کنه! به قول معصوم علیه السلام هر کسی با هر چیزی که دوست داره محشور میشه، تو با اون وحشیا محشور بشو من هم باشهید عجمیان ها 🔻فقط یه وحشی میتونه در برابر اون جنایت ها ، طرفِ جانی رو بگیره !🤮🤮 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشه بخشیدن جواب مناسبی به خونهای ریخته شده نیست....... 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
📌 شهیدی که نیمه شعبان به دنیا آمد و نیمه شعبان هم به شهادت رسید 🔹️ سردار شهید 'مهدی نظر فخاری' در سال ۱۳۳۸ همزمان با سالروز میلاد با سعادت منجی عالم بشریت در ساوه متولد شد. ◇ نقشی موثر در پیروزی انقلاب در ساوه داشت و سپس در کمیته انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران پیوست. ◇ اندیشه تعلیم و تربیت او را معلم کرد و سپس رئیس آموزش و پرورش یکی از شهرهای توابع ساوه شد. ◇ با شروع جنگ تحمیلی وارد عرصه دفاع مقدس شد، در عملیات های زیادی حضور داشت و و مسوول پشتیبانی لشكر 17 علی بن ابیطالب(ع) بود. ◇ سردار شهید 'مهدی نظر فخاری' در سال 65 همزمان با نیمه شعبان در كربلای پنج در شلمچه به فیض شهادت نائل شد ◇ مرضیه طهمورثی' مادر مهدی درباره خصوصیات فرزند شهیدش می گوید : سخاوتمندی، مهربانی، وظیفه شناسی، احساس مسوولیت، اخلاص در كار و عبادت و پشت پا زدن به امور دنیوی از مهم ترین ویژگی های شخصیتی آقا مهدی می باشد. ◇ مادر شهید در خاطره ای از مهدی می گوید: روزی برادر كوچكش قصد داشت به جبهه برود و برادرهایش در جبهه بودند، من موافقت نمی‌كردم؛ ◇ برحسب اتفاق مهدی به ساوه آمد، من به او گفتم: «مادر! تو با مصطفی صحبت كن و از رفتن به جبهه منصرفش كن.» و او هم قبول کرد. ◇ مسجد رفته بودم، وقتی برگشتم ديدم ساك مصطفی را بسته و مصطفی نيز خوشحال ايستاده است!‌ ◇ گفت: «مادر! امروز روز ياری اسلام است؛‌ من ديروز كه آمدم جنازه شهيدی را با خود آوردم كه قبلاً‌ برادرش نيز شهيد شده است. » 🔹️حرف حساب.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | اشاره دو روز گذشته رهبر انقلاب به یک سند تازه منتشر شده 💻 Farsi.Khamenei.ir 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
🍃🌺 چیییییی وای خدای من هیچکس توکوچه نبود...ینی اصلا نیومده؟ همون لحظه گوشیم زنگ خورد... باخشم زیادتماسووصل کردم _منومسخره‌کردی شما؟؟؟ با خونسردی جواب داد +اولا سلام ،دوما من که گفتم تادودقیقه دیگه منتظرم،فک میکنم حرفم واضح بود.من اینقد بیکارنیستم که شما لج کنین و بخاین با من کل کل کنین.نازکشیدنم بلدنیستم.الانم آدرس رومیفرستم تشریف بیارید.نیم ساعت دیگ منتظرم...توجه کنین فقط نیم ساعت.یاعلی. تااومدم منم حرفی بزنم صدای بوق آزادپیچیدتوگوشم... این بشر خییییلی بی نزاکته...نه میزاره حرف بزنی نه .... نه چی مهسو..ها؟نه چی؟تو معطل کردی تو خواستی لج کنی اون بی نزاکته؟ باخشم حاصل از نتیجه ای که گرفتم به طرف خیابون به راه افتادم...مسلما اگر برمیگشتم توی خونه تاماشینموبیارم خیلی ضایع بود پس تاکسیوترجیح دادم.به محض رسیدن سرخیابون یه دربست گرفتم و به سمت آدرسی که برام فرستاده بود حرکت کردم... یاسر بعدازینکه از توی آینه ی ماشین دیدمش که سوار تاکسی شده به سمت آزمایشگاه تقریبا پروازکردم.نمیخواستم بفهمه که نرفته بودم.هنوزم بایادآوری کارش کفری میشم...بابا چجوری به چه زبونی بگم از بدقولی متنفرم...والا...ولی خب سرخیابون منتظرموندم چون هم دستم امانت بود هم یجورایی بخاطر تهدیدا میترسیدم هنوزهیچی نشده همه چی خراب بشه...توی این فکرابودم که به آزمایشگاه رسیدم...سریع وارد شدم و ماشینوپارک کردم.پیاده شدم و نوبت گرفتم و منتظر شدم تاعلیاحضرت نزول اجلال بفرمایند. درست سرنیم ساعت رسید رفتم جلو سلام دادم.ازچهرش خشم میبارید.منم تودلم عروسی بود که گربه رو دم حجله کشته بودم.جواب سلامموداد و باهم رفتیم و روی صندلی نشستیم.بعداز یک ساعت کارای آزمایش تموم شد و با نامه ای که از اداره گرفته بودم گفتن منتظربمونیم تااورژانسی جواب آزمایشو آماده کنن.. رفتم پیش مهسو: _مهسوخانم پاشیدبریم یه چیزی بخوریم تا این جواب آماده بشه +مگه الان میدن؟ _بله نامه داشتم اورژانسی انجام میدن پشت چشمی نازک کرد و جلوترازمن رفت... به طرف ماشین رفتیم و سوارشدیم... +ماشین‌خودته؟ _بله چطور؟ پوزخندی زد و گفت: +فک نمیکردم ازین پولاداشته باشی اخمی کردم و جوابشوندادم اصلاازحرفش خوشم نیومد.زدم کانال بیخیالی ... _بعدازینکه جواب آزمایش روگرفتیم میریم یجایی برای اسلام آوردن شما..... غم رو به وضوح توچهرش دیدم +حالاچه عجله ایه؟ _خب فرداقراره محرم بشیم،هرچه زودتربهتر +ببخشید قراره چی بشیم؟ _چیزه،محرم،یعنی عقدکنیم و شما به من حلال بشین خودم ازخجالت آب شدم تااین جمله رو گفتم 😁 ولی اون اصلا عین خیالش نبود. فکر کنم اصلامنظورمونفهمید😂چه بهتر.... ادامه دارد.. 🍃🌺 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
🍃🌺 مهسـو با شنیدن حرفهاش راجع به مسلمون شدن یک لحظه تردید به دلم افتاد... آخه این چه کاریه که باید انجام بدم.. مگه پلیس نمیتونه همینجوری جلوی اون خلافکاراروبگیره؟ پس جونم چی...😞 من هنوز کلی آرزو داشتم که به خیلیاش نرسیده بودم... درسته مسیحی هستم و دینم اسلام نیست...ولی خدا و پسر خدا رو که قبول دارم.. هیچوقت اونقدری که پدرومادرم به دین و اعتقاداتشون پایبندی داشتن من نداشتم ولی هیچوقت خط قرمزهارونمیشکستم... مسلما زندگی با پسری که قراره شب و روز محافظ من باشه آسون نیست و فراترازخط قرمز منه.. پس من مجبورم که این کار رو انجام بدم... نه فقط به خاطر خودم بلکه بخاطر جون هزاران آدمی که درمعرض مصرف اون داروهان... داشتم به افکارم پر و بال میدادم که باترمز ماشین به خودم اومدم...سرمو بالا آوردم ولی با دیدن تصویر روبه روم وحشت کردم.. به این زودی؟؟؟ یه ماشین مشکی که سرنشیناش داشتن پیاده میشدن و بدترازهمه این که ازهمین فاصله هم اسلحه ها شون رو میشد دید... همه ی این تحلیل ها تو چند ثانیه رخ داد آروم سرم رو به سمت یاسر برگردوندم تابپرسم حالا چی میشه که گفت... +کمربندتوببند ومحکم بشین صندلیتم یکم بخوابون که سرت جلوی شیشه نباشه میخایم یکم بازی کنیم موقع گفتن این حرفا نفرت و خشونت و صدالبته جدیت خاصی توی صداش موج میزد... با دیدن اینکه اون مردهادارن باپوزخند به طرف ما میان حسابی ترسیده بودم باعجله کاری که یاسر گفته بود انجام دادم و فقط شنیدم که یاسر گفت: یک،دو،سه... و چرخش ماهرانه ی ماشین که سبب شد صدای جیغم دربیاد ... ولی اون اصلا توجهی نداشت... اون مردای سیاه پوش که متوجه هدفمون شده بودن سریعا سوارماشینشون شدن و پشت سرما حرکت میکردن.... یاسر تمام تمرکزم روی رانندگیم بود .. برای هزارمین بار خداروشکر کردم که توی دانشکده بهترین راننده ی مواقع بحرانی من بودم و بالاترین نمره رو کسب کرده بودم... صدای جیغ های ممتد مهسو که ناشی از سرعت بالا و هیجان ناشی از تعقیب و گریز بود روی اعصابم بود.میدونستم ترسیده.بهرحال هدف اونا مهسوبود.. دختری که الان توی ماشین من بود. بیست دقیقه بود که درگیر تعقیب و گریز بودیم دیگه داشتم خسته میشدم چون به جیغ های مهسو گریه هم اضافه شده بود.دخترک بزدل...اه چشمم به یه دوراهی افتاد وسریعا تصمیم گرفتم نقشموعملی کنم... خوب میدونستم دوراهی سمت چپ میره به خارج شهر و پیچ در پیچه ولی به سمت جاده ی سمت راست رفتم و سرعتمو کم کردم کمی عقب ترازاول جاده ایستادم ... ماشین مشکی حالا درست به یک متریم رسیده بود و از شانس همیشه طلایی من کنار ماشین پارک کرد خواستن پیاده شن که دنده عقب گرفتم و با سرعت عملی که در خودم سراغ نداشتم به سمت جاده ی سمت چپ روندم... پاموتاآخر روی گاز فشارمیدادم تاازون محدوده دوربشم.... از آینه نگاهی انداختم ... به جز خودمون کسی توی جاده نبود... توی دلم خداروشکرکردم و سرمو روی فرمون گذاشتم.... اینم به خیر گذشت..😰 .! ! .! ادامه دارد 🍃🌺 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روشن کردن ماشین بدون استارت گفتم شاید ی روز بدردمون بخوره 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹لحظات ورود رهبرمعظم انقلاب به منزل شهید احمدی روشن در دی‌ماه ۹۰ 🌹سالروز شهادت دانشمند جوان ایرانی 🌹شهید مصطفی احمدی روشن راهـ صالحین یعنی راهـ ــ ــ ــ شهدا🌹 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 دیروز سر کلاس به دانشجوها گفتم که زمان شاه وقتی یه ایرانی می‌خواست بره کرج نیاز به اجازه خاص داشت؛ چون خارجی‌ها اونجا بودن! دانشجو باور نمی‌کرد... خب بفرما اینم صوت و تصویر آقای هویدا بهایی، بیش از ۱۳سال نخست‌ وزیر محمدرضا شاه بوده.👆👆 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
👆 این عکس رو می بینید!؟ یه سری بچه های دیدبان که پشت سرهم نشستن... 🔹️ نکته جالب ماجرا اینجاست که به همین ترتیب زمانی به شهادت رسیدن... کلا این عکس معروفه به .‌.. درود و عشق بر روان پاک شهدای وطن❤ ـــــــــــــــــــــــ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابک میرزا وارد میشود بیچاره رضا پهلوی که برای رویای پادشاهی هم رقیب پیدا کرد😂 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ صحبت های جالب این هموطن‌ و در حاشیه تجمع اعتراضی اخیر در مقابل سفارت فرانسه من که خارجی بلد نیستم ولی فک کنم فحش داد... دمت گرم شیر زن 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
رئیسی و پوتین باهم گفت‌وگو کردند 🔹رئیسی: همکاری‌های ایران و روسیه در حوزه ترانزیت و انرژی باعث نهادینه‌شدن روابط سودمند برای ملت‌های دو طرف و کشورهای منطقه می‌شود. فقط از طریق همکاری می‌توان مسائل قفقاز و سوریه را حل کرد. ایران آمده است برای پایان درگیری‌ها و ایجاد صلح در اوکراین نقش‌آفرینی کند. 🔹پوتین: همکاری‌های اقتصادی همه‌جانبه برای روابط ایران و روسیه بسیار ثمربخش است و گسترش ظرفیت‌ها در عرصه ترانزیت و انرژی به نفع اقتصادهای کل منطقه اوراسیاست. از ابتکار ایران برای استقرار صلح در اوکراین استقبال می‌کنیم. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
🔺️شاید باور نکنید اما این آمارها واقعی است! ⭕️آمارهای جهانی در مورد وضعیت زنان در ایران و آمریکا 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
💠 🔸 امام علی علیه السلام: هر که مصیبت های کوچک را بزرگ شمارد، خداوند او را به مصیبت های بزرگ گرفتار کند. 📚 نهج البلاغه دشتی/ح448. ✍🏼 انسان در رنج و سختی آفریده شده است، بنابراین همواره باید با ناملایمات و سختی ها دست و پنجه نرم کند و از خدا بخواهد که مشکلات را از سر راه او بردارد. 🔶 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کدام رهبری در جهان به دستان دختر خردسال بوسه می‌زند؟ کجای جهان مقام زن را انقدر گرامی و با ارزش میدانند؟ دوستت دارم ای فرزند فاطمه 🌺🌺روز مادرت مبارک🌺🌺 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
🍃🌺 یاسر سرموروی فرمون گذاشتم تاازالتهابم که ناشی از هیجان بود کم بشه.برای یک لحظه یادم اومد که ای وای مهسو... سرموبالاآوردم و به سمت مهسوچرخیدم... کیفشو که توی بغلش بود رو محکم چنگ زده بود و توی بغلش فشارمیداد...چشمهاشم بسته بود و روی هم فشارشون میداد...رنگ صورتش مثل گچ دیوارسفیدشده بود.دقت کردم دیدم تندتندزیرلب داره یه چیزی رو میگه... _مهسوخانم؟؟؟ +... _مهسووخانم،خانم امیدیان؟؟؟ +....... _ای بابا مهسووووو اینو باداد گفتم ،ولی انگاراصلانمیشنید سریع از ماشین پیاده شدم و در طرف مهسو رو بازکردم.. بازهم صداش زدم ولی انگار نه انگار سرمونزدیکتربردم وگوشمو طرف دهنش بردم تابشنوم چی میگه بلکه بتونم کاری کنم... +من.....سرعت......یواش... ولی من فقط اینارومیفهمیدم بازهم تلاش کردم ولی افاقه نکرد... سعی کردم توذهنم تحلیل کنم ...که..واااای..نه... اون از سرعت میترسههههه و الان هم شوکه شده... یه نگاه بهش انداختم و با درموندگی گفتم... _منوببخش... ودستموروی صورتش فرودآوردم... یهوسکوت کرد...ونگاهی بهم انداخت... یکهوزدزیر گریه: +تومثلا قراره محافظ من باشی؟؟؟هان؟من ازسرعت وحشت دارم،وححححشت،خاطره ی بد دارم،میفهمی؟؟؟نه نمیفهمی چون توروتهدیدنکردن،چون تو قرارنیس دینتوعوض کنی،چون توقرارنیست با یه پسر متحجر امل که اعتقاداتت باش زمین تا آسمون فرق داره زندگی کنی و شناسنامتو بخاطرش سیاه کنی...میفهمی؟؟؟؟؟ و بعد دستاشو جلوی صورتش گذاشت و گریه سرداد.... دستامو توی جیبم گذاشتم و به کاپوت ماشین تکیه زدم... درسته حرفهاش بهم برخورده بود ولی بهش حق میدادم... مهسو یکم که گذشت آرومترشده بودم و انگار بااون غرغرا و داد و بیدادایی که سر پسره زدم خالی شده بودم... یادحرفهام که افتادم شرمنده شدم.. جون منونجات داده بود،واقعا حرفهام بدبود.. از ماشین آروم پیاده شدم و به طرفش رفتم.. _چیزه،عههه،عذرمیخام😁 اینقدرتندگفتم که شک کردم شنیدیا نه.. بعداز چند لحظه که برام مثل چند ساعت گذشت با یه لحن آروم گفت: _من نه متحجرم،نه امل...اتفاقا خیلی هم انسان به روزی هستم.. عقایدمن مبنی بر تحجرم نیست... اینو به مرورزمان متوجه میشین... بابت سرعت بالای ماشین هم واقعا نمیدونم چی بگم،اگر معذرت خواهی نمیکنم چون عقیده دارم اشتباهی نکردم. اتفاقا اگر رانندگیم آروم میبودباید یک عمر شرمندگی رو جلوی روی خانوادتون تحمل میکردم... چون من مسئول جون شماهستم. درسته من تهدیدنشدم ولی من هم به اندازه ی شما یاحتی بیشتر جونم درخطره.چون اوناخوب میدونن تا از روی جنازه ی من ردنشن نوک انگشتشونم به شما نمیخوره... واما راجع به زندگی بامن...خیالتون راحت،زندگی آرومی رو بامن خواهید داشت. نفس عمیقی کشید و گفت... +سوارشید،دیرشدبرای جواب آزمایش... ادامه دارد... 🍃🌺 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
🍃🌺 ‍ یاسر سوار ماشین شدم و پشت رول نشستم چند لحظه بعد از من مهسوهم سوارشد. توی سکوت به سمت آزمایشگاه به راه افتادم و همزمان از آینه ها حواسم به اطراف بود که سروکله ی اون ماشین مشکی پیدانشه.که ظاهرااثری هم نبود... +شماتوماشینتون‌آهنگم‌پیدامیشه؟ _بله‌ولی‌باب‌میل‌شمانیست +چرابابا،من‌همه‌چی‌گوش‌میدم،حالایدونشوبزارید.. _بااینکه‌میدونم‌باب میلتون نیست ولی چشم میذارم. از توی داشبورد یه سی دی درآوردم و توی دستگاه گذاشتم: باپیچیدن صدای حامد زمانی توی ماشینم انرژی گرفتم.. *مردان ماموریت سخت مردان روز کارزاریم تا خون غیرت در رگ ماست این سرزمین را پاسداریم ما وارث از خود گذشتن از نسل عشق و اعتقادیم ما وَأَعِدُّواْ مَّا اسْتَطَعْتُم اینک مهیای جهادیم.. +اینننن آهنگه؟ _گفتم که باب میلتون نمیشه...من اهل موسیقی نیستم... فقط آهنگ های ارزشی وحماسی ازهمین یک خواننده روگوش میدم بقیه اش فقط نوحه و مداحی. پوزخندی زد و گفت: +اونوقت این خشکه مقدس بازی نیست؟واقعا که امثال شماها املن.افسردگی نگرفتین؟ _خانم،اعتقادات دین من بادین شما تفاوت داره.من شیفته ی این دینم.لطفاعقایدکسی رو به سخره نگیرید. همون لحظه به آزمایشگاه رسیدیم،ماشین رو پارک کردم و گفتم: درضمن به مرورزمان متوجه میشین که من نه تنها افسردگی ندارم بلکه بسیار هم سرزنده ام حالاهم منتظرباشیدتاجواب رو بیارم. و از ماشین پیاده شدم.. مهسو من که نفهمیدم چی گفت دقیقا ولی واقعا باید اعتراف کنم به قدری قاطع حرف میزنه که جای مخالفتی نمیمونه. معلومه خوب به حرف آدم گوش میده چون به تک تک سوالات وحرفهابه ترتیب جواب میده.چه تناقضایی داره این بشر،پولداره،خوش چهره و خوشتیپه،ولی بچه مذهبیه وحسابی مقیده اینجور که مشخصه،خیلی وظیفه شناس و زرنگ هم هست،یکمم بداخلاقه البته. ولش کن بابا یه مدت تحملش میکنم دیگه..هرچی باشه ازاون همه تنهایی که یه عمرکشیدم که بهتره... همون لحظه دیدم که از آزمایشگاه بیرون اومد و به سمت ماشین اومد.. بعد از اینکه سوارشد دستشو برد به سمت گوشیش.. +سلام الهام جونم،خوبی فداتشم؟ چشمام اندازه ی یه توپ تنیس گردشده بود...ازاین بعیده..نکنه زنشه... چه بگوبخندم میکنن +آره فداتشم جواب آزمایشوگرفتیم،یه سرمیایم خونه برااون جریان که گفتم... اره...کاری امری؟قربونت یاعلی ع _کی بود؟کجامیریم؟ لبخند ملیحی زد و گفت: +مادرم بود...میریم خونه ی ما... و بعد ماشین رو روشن کرد و به راه افتاد.... ادامه دارد.... 🍃🌺 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
صوت پیش از خطبه نمازجمعه 16دی 1401.mp3
34.17M
سخنرانی طوفانی جانبازی که اینروزها همه حتی حزب اللهیا پشتش را خالی کردند.. و حرف این مرد شریف را نمیفهمند چون حرف حق هضم کردنش سخت است 🔶 جانباز مدافع حرم امیر حسین حاجی نصیری قبل از خطبه های نماز جمعه شهر اندیشه 🔷جمعه 1401/10/16 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا