فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رفع_شُبه
ما با یهودیان با مسیحیان دوستیم ولی با غاصبان سرزمین فلسطین خیر...
مردم معمولی اسرائیل نداریم، اینها سیاهی لشکر صهیونیست ها هستند.
#طوفان_الاقصی
#حرف_حساب
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
14.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📱ویژه #استوری؛ #تصویری
🇵🇸✌️ما نیروی قدسیم و هدف قدس شریف است
#حرف_حساب
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
پس از ۷ سال اسارت چهارشنبه ۱۹ مهرماه شیخ ابراهیم زکزاکی رهبر شیعیان نیجریه وارد ایران میشه
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
هدایت شده از 🌸 دو کلمه حرف حساب 🌸
14.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑 چه رابطه ای است بین ظهور صاحب الزمان (عج) و نابودی اسرائیل؟
🔷 # حتما _ ببینید و نشر دهید.
🚨 این کلیپ را با دقت ببینید ، شما هم وقتی متوجه شدید نابودی اسرائیل برابر با ظهور آقا است و داریم به آن روزهای رؤیایی نزدیک میشویم.
از امروز خودمان را با تربیت اخلاقی و علمی برای آن دولت کریمه آماده می کنیم ، چون ظهور بیش از آنچه فکر می کنیم ، نزدیک شده...
🔷 # استاد شجاعی.
https://eitaa.com/harffe_hesab
❎❎❎
#عاشقانه_مذهبی
#امین_هانیه
قسمت40
بہ درخت هاے بے برگ رو بہ روم نگاہ ڪردم،روے بعضے هاشون ڪمے جوونہ زدہ بود،بهار تو راہ بود!
ڪش چادرم رو محڪم ڪردم و قدم برداشتم.
پارڪ خلوت بود،صداے جز قار قار ڪلاغ ها بہ گوش نمے رسید.
ڪمے جلو رفتم امین رو دیدم ڪہ روے نیمڪت نشستہ و بہ رو بہ روش زل زدہ بود.
بعداز ڪلے صحبت تونستم پدر و مادرم رو راضے ڪنم،اصرار داشتن تو خونہ صحبت ڪنیم اما قبول نڪردم!
میخواستم دور از بقیہ و هیاهو باشیم!
رسیدم بہ چند قدمیش،متوجہ حضورم شد بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ بلند شد و سلام ڪرد.
جوابش رو دادم و نشستم،با فاصلہ نشست ڪنارم.
ساڪت بود،سڪوت رو شڪستم،جدے گفتم:براے شنیدن حرفاتون اینجام!
بہ موهاش دستے ڪشید و گفت:یڪم برام سختہ!
لبم رو بہ دندون گرفتم،از انتظار خستہ بودم!
پاهام رو تڪون مے دادم،گرمایے تو بدنم احساس نمے ڪردم،فقط سرما و سِر بودن دست هام و یڪ دنیا اضطراب!
ڪمے جا بہ جا شد و گفت:باشہ میگم از اولش!
جدے زل زدہ بود بہ رو بہ روش!
_اولین بارے ڪہ احساس ڪردم دوستت دارم هفت سالت بود!
ضربان قلبم بالا رفت،چقدر ڪر بود ڪہ ادامہ داد:وقتے پسراے ڪوچہ اذیتت ڪردن و گریہ ڪردے!
حس عجیبے بهت داشتم،حسے ڪہ تو شونزدہ سالگے برام واقعا عجیب بود!
با خودم میگفتم برام مثل عاطفہ اے و برادرانہ دوستت دارم توام یہ دختر بچہ بیشتر نبودے!
این احساس قوے تر مے شد و با برچسب مثل عاطفہ س خودمو قانع مے ڪردم!
پیشونیش عرق ڪردہ بود،ادامہ داد:تا اینڪہ چهاردہ پونزدہ سالت شد دیگہ نمے تونست حس برادرانہ باشہ!
توام دوسم داشتے رفتارت اینو میگفت!
دختر تو دارے نبودے راحت مے شد فهمید!
رفتارام دست خودم نبود بہ خدا نبود چقدر خودمو سر زنش ڪردم سر نماز گریہ مے ڪردم!
اما دست و پا چلفتے بودم و نتونستم خودمو ڪنترل ڪنم میخواستم پا پیش بذارم خودت نذاشتے!
دست هاش رو بہ هم گرہ زد و هشون خیر شد.
_دوستت داشتم اما ازت بدم مے اومد،این بدترین دوست داشتن دنیاست!
با تعجب نگاهش ڪردم و خواستم بپرسم چرا ڪہ خودش ادامہ داد:خیلے ضعیف بودے،از طرز رفتار و دست پاچگیت متنفر بودم!
مخصوصا بعد از ماجراے اون پسر همسایہ!
گفتم امین وسوسہ شدے،نامحرمہ چون بهت نزدیڪہ فڪر میڪنے دوسش دارے!
اصلا این دختر بہ تو نمیخورہ نمیخواے بچہ بزرگ ڪنے ڪہ!
ساڪت شد خواست عذرخواهے ڪنہ ڪہ بدون ناراحتے گفتم:مهم نیست!
سرش رو تڪون داد:براے خودم راہ حل ریختم ڪہ ازدواج ڪنم توام هردفعہ با ڪارات مسمم میڪردے!
صورتش رو برگردوند سمتم نگاهش بہ زمین بود آروم گفت:شب خواستگارے یادتہ؟
سرم رو بہ نشونہ مثبت تڪون دادم.
_پشیمون شدہ بودم!
ادامہ در ڪامنت اول
با تعجب گفتم:فڪر مے ڪردم جواب رد دادن!
لبخند غمگینے زد:نہ از ڪارم پشیمون شدم دلم پشت پنجرہ بود!
نفسے ڪشیدم و چیزے نگفتم،زن و مردے از ڪنارمون رد شد بعداز رفتنشون گفت:چقدر نذر ڪردم جواب رد بدن!
پوزخند زدم،پس یڪ نقطہ ے اشتراڪ داشتیم!
نفسش رو با شدت داد بیرون:بعداز ازدواج بہ مریم علاقہ پیدا ڪردم!
با گفتن اسم مریم صورتش درهم شد.
_همون زنے بود ڪہ میخواستم بعداز ازدواجم بہ خدا سعے ڪردم بهت فڪر نڪنم و موفق شدم اما عذاب وجدان داشتم.
بعد از مریم اگہ هستے نبود نمیدونم چہ بلایے سرم مے اومد،جاے یڪے تو قلبم خالیہ.
خیلے آروم گفت:جاے اون دختربچہ!
سریع اضافہ ڪرد:دیگہ حرمت نمے شڪنم تو....
مڪث ڪرد و ادامہ داد:شما لیاقت بیشترے دارے بے انصافیہ بخوام درگیر من و دخترم بشے!
بلند شدم،خبرے از اون اضطراب اولے و ضربان بالاے قلبم نبود!
آروم گرفتم!
دلایلش برام منطقے نبود غیرمنطقے هم نبود!
_ڪاش اینا رو همون پنج سال پیش مے گفتید حتما اوضاعم بهتر میشد!
بہ فعل جمع تاڪید ڪردم.
لبخندے از سر آرامش زدم:ممنون ڪہ بزرگترین لطف رو در حقم ڪردید!
متعجب شد!
_اگہ ازدواج مے ڪردیم اگہ این اتفاق ها نمے افتاد شاید الان با تنفر داشتیم از هم جدا مے شدیم!
من همون هانیہ دست و پا چلفتے مے موندم هیچوقت بہ خدا نمے رسیدم،چقدر میتونستم تو اون قالب بمونم؟!
ممنون ڪہ خودم رو بهم هدیہ دادید!
چیزے نگفت،خواستم برم ڪہ گفت:یڪم امید داشتم.
صداے بم مردونہ ش غم داشت!
زمزمہ ڪردم:ما ز یاران چشم یارے داشتیم!
دوبارہ قصد ڪردم برم ڪہ گفت:حلال میڪنے؟
همونطور ڪہ پشتم بهش بود از صمیم قلب گفتم:حلالہ حلال!
با قدم هاے آروم اما محڪم ازش دور شدم.
داشتم بہ اگہ ها فڪر مے ڪردم اگہ با امین ازدواج مے ڪردم...
سرم رو بلند ڪردم و خیرہ شدم بہ آسمون و لبخند زدم:بے حڪمت نیست ڪارات،شڪرت!
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
#ما_ز_یاران_چشم_یارے_داشتیم
* ادامه.دارد.... *
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــید
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
#عاشقانه_مذهبی
#امین_هانیه
قسمت41
در رو بستم،چند قدم برداشتم ڪہ در خونہ ے عاطفہ اینا باز شد،امین خواب آلود اومد بیرون.
متوجہ من شد سر بہ زیر سلام ڪرد.
آروم جوابش رو دادم.
انگار خواست چیزے بگہ اما ساڪت از ڪنارم رد شد،خمیازہ اے ڪشیدم و با دست هاے مشت شدہ چشم هام رو مالیدم،قحطے روز بود ڪہ عاطفہ و شهریار عروسے شون رو انداختن دوشنبہ؟!
تاڪسے رسید سر ڪوچہ و بوق زد،با قدم هاے بلند رفتم بہ سمت تاڪسے،دلم میخواست میتونستم برگردم خونہ بپرم تو رختخوابم و بخوابم!
بے میل سوار ماشین شدم،رانندہ حرڪت ڪرد،سرم رو چسبوندم بہ شیشہ،امین رو دیدم ڪہ ڪنار ماشینش ایستادہ بود!
*
چادرم رو با دست گرفتم و وارد ڪلاس شدم،تو ڪلاس همهمہ بود،بهار خندون گوشہ ے ڪلاس نشستہ بود،همونطور ڪہ مقنعہ م رو مرتب مے ڪردم رفتم بہ سمتش.
خواستم سلام بدم ڪہ جاش خمیازہ ڪشیدم،نگاهم ڪرد و گفت:واقعا احسنت بہ داداشت چہ روزے عروسے گرفت!
نشستم ڪنارش،دستم رو زدم زیر چونہ م و چشم هام رو بستم:بهار ساڪت باش ڪہ میخوام بخوابم بهترہ درمورد شهریار و عاطفہ ام حرف نزنے ڪہ دهنم بہ نفرین باز میشہ!
_بلے بلے حواسم هست نفریناے شما گیراست!
خندہ م گرفت،چشم هام رو باز ڪردم،خواستم دوبارہ چشم هام رو ببندم ڪہ گفت:پا نمیشے بریم؟
چشم هام رو بستم و گفتم:ڪجا؟ الان استاد میاد!
نوچے ڪرد و گفت:نہ خیر نیومدہ ڪلاس این ساعت پر!
سریع چشم هام رو باز ڪردم،نگاهے بہ ڪلاس ڪہ تقریبا خلوت شدہ بود انداختم.
با شڪ بہ بهار زل زدم:شوخے ڪہ نمیڪنے؟
بلند شد،ڪیفش رو انداخت روے دوشش.
جدے رفت بہ سمت در،با خوشحالے بلند شدم و دنبالش رفتم هم زمان هم استاد و هفت نسل قبل و بعدش رو دعا مے ڪردم!
از ڪلاس خارج شدیم همونطور ڪہ راہ مے رفتیم بهار گفت:عروسے خوش گذشت؟
بہ صورتم اشارہ ڪردم و گفتم:معلوم نیست؟
با خندہ نگاهم ڪرد و سرش رو تڪون داد.
چشم هام رو چندبار روے هم فشار دادم،با جدیت گفتم:آخ من یہ حالے از این عروس و دوماد بگیرم با اون مسخرہ بازیاشون ما رو تا چهار صبح بیدار نگہ داشتن!
بهار با ڪنجڪاوے گفت:وا چرا؟
_حالا مجلس عروسے بماند،ساعت دوازدہ رفتیم خونہ عاطفہ اینا تا ساعت دو اونجا بودیم!
بهار با تعجب گفت:دو ساعت؟!
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
* ادامه.دارد.... *
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــید
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
هدایت شده از 🌸 دو کلمه حرف حساب 🌸
🔰جای مظلوم و ظالم را عوض نکنید.
اسرائیل ۷۵سال است جنایت می کند.
لا يغير مكان المظلوم والظالم.
إسرائيل ترتكب الجرائم منذ 75 عاماً.
אל תשנה את מקומם של המדוכא והצורר.
ישראל מבצעת פשעים כבר 75 שנה.
Do not change the place of the oppressed and the oppressor.
Israel has been committing crimes for 75 years.
Verändere nicht den Platz der Unterdrückten und des Unterdrückers.
Israel begeht seit 75 Jahren Verbrechen.
不要改变被压迫者和压迫者的位置。
以色列75年来一直在犯罪
Ne changez pas la place de l’opprimé et de l’oppresseur.
Israël commet des crimes depuis 75 ans.
Mazlumun, zalimin yerini değiştirmeyin.
İsrail 75 yıldır suç işliyor.
Не меняйте места угнетаемого и угнетателя.
Израиль совершает преступления уже 75 лет.
Não mude o lugar do oprimido e do opressor.
Israel comete crimes há 75 anos.
#این متن به ۱۰ زبان زنده دنیا.
جای ظالم و مظلوم را عوض نکنید.
اسرائیل ۷۵ سال است که جنایت میکند.
#لطفا"_منتشر_کنید.
https://eitaa.com/harffe_hesab
❎❎❎
هدایت شده از KHAMENEI.IR
4_5848291241355120793.mp3
12.32M
🎙 صوت کامل بیانات صبح امروز فرمانده کل قوا در مراسم مشترک دانشآموختگی دانشگاههای افسری نیروهای مسلح. ۱۴۰۲/۷/۱۸
💻 Farsi.Khamenei.ir
#عاشقانه_مذهبی
#امین_هانیه
قسمت 41 بخش دوم
سرم رو بہ نشونہ مثبت تڪون دادم:آرہ عاطفہ عین بچہ ها چسبیدہ بود بہ خالہ فاطمہ میگفت من از اینجا نمیرم! شهریارم ڪہ هے عاطفہ قوربونت برم عاطفہ برات بمیرم عاطفہ فدات شم،عاطفہ ام خودشو لوس مے ڪرد!عین سوسمار هوایے گریہ مے ڪرد!
بهار دستش رو گذاشت جلوے دهنش و شروع ڪرد بہ خندیدن:واے هانے،خواهرشوهریا باید خودتو میدیدے چطور تعریف میڪنے!
با حرص گفتم:والا چے ڪار ڪنم؟ مامان و باباے منم ڪہ از شهریار بدتر!عاطفہ اینطور لوس نبود آخہ!
همونطور ڪہ از پلہ ها پایین میرفتیم گفت:تو چے ڪار ڪردے؟
_هیچے گفتم من میرم بخوابم خواستید برید خبرم ڪنید!
با خندہ نگاهم ڪرد:شوخے میڪنے دیگہ؟
شونہ هام رو انداختم بالا و گفتم:نہ،مگہ شوخے دارم؟!
خواست چیزے بگہ ڪہ صداے مردونہ اے اجازہ ندید:خانم هدایتے!
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
* ادامه.دارد.... *
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــید
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
#عاشقانه_مذهبی
#امین_هانیه
قسمت 41 بخش سوم
برگشتم بہ سمت صدا،حمیدے بود از دوست هاے سهیلے!
سرش پایین بود و دونہ هاے تسبیح رو مے چرخوند،با قدم هاے ڪوتاہ اومد بہ سمتم.
تسبیح فیروزہ اے رنگش رو دور مچش پیچید.
آروم و خجول گفت:میتونم چند لحظہ وقتتون رو بگیرم؟
متعجب نگاهے بہ بهار انداختم و رو بہ حمیدے گفتم:بفرمایید.
پیشونیش عرق ڪردہ بود،نگاهے بہ دور و برش انداخت.
سریع گفتم:بریم حیاط!
سرش رو تڪون داد،با فاصلہ ڪنار من و بهار راہ مے اومد وارد حیاط شدیم،با خجالت گفت:میشہ تنها باشیم؟
نگاهے بہ بهار انداختم،با اخم و نارضایتے ازمون دور شد.
رو بہ حمیدے گفتم:حالا بفرمایید.
دست هاش رو طرفینش انداختہ بود،دست راستش رو مشت ڪردہ بود و فشار مے داد.
مِن مِن ڪنان گفت:خب...
نفسے ڪشید و بے مقدمہ گفت:اجازہ هست مادرم بیان باهاتون صحبت ڪنن؟
جا خوردم،توقع نداشتم،چیزے از جانب حمیدے احساس نڪردہ بودم!
حالا بے مقدمہ مے گفت میخواد بیاد خواستگارے!
با دستش عرق پیشونیش رو پاڪ ڪرد،انگار ڪوہ ڪندہ بود.
آروم زل زدہ بود بہ ڪفش هاش،سرفہ اے ڪردم تا بتونم راحت صحبت ڪنم:جا خوردم توقعش رو نداشتم.
چیزے نگفت و دوبارہ پیشونیش رو پاڪ ڪرد،ادامہ دادم:منتظر مادر هستم.
با بینیش نفس ڪشید!
چند قدم ازم فاصلہ گرفت و گفت:حتما مزاحم میشیم!
همونطور ڪہ عقب مے رفت خورد بہ درخت ڪوچیڪ ڪنار دیوار!
خندہ م گرفت،سریع وارد ساختمون دانشگاہ شد!
بهار اومد بہ سمتم و دستش رو گذاشت روے شونہ م:مبارڪہ عروس خانم!
نگاهش ڪردم و گفتم:مسخرہ! بیچارہ انقد هول شد یادش رفت شمارہ تلفنے چیزے بگیرہ!
یهار با شیطنت گفت:عزیزم الان شمارہ شناسنامہ تم حفظہ نگران نباش یار خودش میاد!
پشت چشمے براش نازڪ ڪردم و گفتم:من ڪہ قصد ازدواج ندارم.
بازوم رو گرفت و گفت:ولے من دارم لطفا بفرستش خونہ ے ما!
با خندہ گفتم:خلے دیگہ.
_هانے سهیلے رو ندیدے؟
با تعجب گفتم:سهیلے!
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
* ادامه.دارد.... *
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــید
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin