eitaa logo
🇵🇸راهـ ــ ــ صالحین 🇮🇷🛣️
941 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
94 فایل
باسلام به کانال "راه صالحین " خوش آمدید🌺 🤚در این مجال، راه صلحا را با هم مرور خواهیم کرد✋ ارتباط با ادمین: @habeb_1 این کانال مستقل بوده و به هیچ ارگانی متعلق نمی‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🌷🌷این کلیپ فرستادم برا همه کسایی که به هر نحوی برای انتخابات دارند تلاش می‌کنند که یکم خستگیتون در بره🙏🙏🙏 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
16.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗳یه میلیون رای تو این کلیپه 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
6.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️اگر در این مواقع حساس درس و بحث را رها نکنید و به شهرها و روستاها نروید، فردا پیش خدا مسئولین. ساعات سرنوشت سازی داره سپری میشه 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
13.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نیستید ولی اسمتون در مناظراته! نیستید ولی هنوز در مناظرات به شما تهمت میزنن! نیستید از خودتون دفاع کنید، اما ادامه دهنده راهتون ازتون دفاع می‌کنه👌 راهـ صالحین یعنی راهـ ــ ــ ــ شهدا🌹 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞 ‍ بیستم: غافلگیری فصل امتحانات شروع شده بود. همه چیز روال عادی داشت و راحله سعی میکرد خودش را با درس خواندن مشغول کند. تنها اتفاقی که این مدت افتاد آمدن شاهزاده رویایی معصومه، اقا حامد بود... از آن روزی که معصومه داستان محبت بین خودش و حامد را گفته بود، راحله هر روز منتظر این اتفاق بود. او هرچند از صمیم قلب خوشحال بود که معصومه به رویاهایش دست پیدا میکند اما ترجیح میداد خودش را قاطی ماجرا نکند چرا که یاد آور خاطراتی بود که اصلا دوست نداشت به یادشان بیاورد. راحله نیما را از صمیم قلب دوست داشت. برای اولین بار دریچه قلبش را به روی کسی باز کرده بود ولی آنچه رخ داده بود باعث شده بود به تمام دوست داشتن های عالم بدبین شود. خودش هم میدانست فکرش احمقانه است اما به هر حال اولین تجربه نقش مهمی در دیدگاه آدمی دارد. مطمئن بود که زمان مشکلش را حل خواهد کرد برای همین ترجیح داد تنها نظاره گر ماجرا باشد و نظری ندهد چون میدانست اصلا مشاور یا راهنمای خوبی نخواهد بود. آن روز آخرین امتحان را داده بود. از دانشگاه بیرون زد. دلش میخواست ساعتی تنها باشد. زیر درختان ارم و قدم زدن در باغ دوست داشتنی اش بهترین جا برای تنها ماندن و فکر کردن بود. از دانشکده بیرون آمد. کمی پیاده روی در هوای مطبوع و خنک زمستانی حالش را جا می آورد. هنوز به چهار راه حافظیه نرسیده بود که احساس کرد کسی تعقیبش میکند. برگشت!ای وای، نیما!! خدایا! چرا این آدم دست از سرش برنمیداشت? صدایش را شنید: -راحله...راحله راحله عصبانی ایستاد، برگشت. خوبی اش این بود که در این جور مواقع دست و پایش را گم نمیکرد و برعکس پر دل و جرات میشد. از آن دخترهایی نبود که بدنشان بلرزد و از ترس چهره سفید کنند. آرام و محکم ایستاد تا نیما برسد. قبل از اینکه نیما حرفی بزند گفت: -هیچ لزومی نداره که شما اسم منو صدا بزنید. من شکیبا هستم نیما قیافه مظلومی گرفت و گفت: -حالا دیگه من غریبه ام? -خودت خواستی راحله این را گفت و خواست برود که نیما پرید جلویش و راهش را سد کرد. راحله گفت: -مثل اینکه حرفهای دفعه قبل منو جدی نگرفتی نیما که فکر میکرد میتواند راحله را هم به روش دختر هایی که تا به حال دیده بود اغوا کند، پشت چشمی نازک کرد و گفت: -یعنی واقعا دلت میاد با من اینقد بد باشی? راحله اما چندشش شد. چنین لحن و رفتاری ابدا برازنده یک مرد نبود. این موضوع اصلا ربطی به مذهب و غیر مذهب نداشت. همان قدر که زشت و زننده است که زنی ادای مردها را در بیاورد و خشن رفتار کند همانقدر نیز زشت است یک مرد مثل زنان ادا بازی در بیاورد. زیبایی زن، به نرمی و لطافت است و ابهت و اقتدار نیز زیبایی مرد. آنقدر این رفتار او را نسبت به نیما منزجر کرد که ترجیح داد بدون اینکه حرفی بزند بگذارد و برود. اما نیما دوباره جلویش پرید، دست هایش را باز کرد تا مانع رفتنش بشود و وقتی راحله، برای اینکه تماسی پیدا نکند، ایستاد گفت: -من که میدونم کی اخبار منو بهت رسونده و نیشخندی زد. راحله نگاهی تحقیر آمیز به پسرک گستاخ روبرویش کرد و گفت: -از خودم خجالت میکشم که یه روزی تورو دوست داشتم و راهش را کج کرد تا برود که صدای نیما میخکوبش کرد: -اگه استاد پارسای عزیزت بود هم همینجوری باهاش حرف میزدی? ... ✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin * 💞﷽💞 ‍ راحله برگشت. خشم در چشمانش شعله میکشید. فکر میکرد نیما حداقل بخاطر اشتباهش معذرت خواهی کند نه اینکه با وسط کشیدن پای یکنفر دیگر، سعی کند تقصیر را گردن او بیندازد. چند قدم رفته را برگشت. نیما ادامه داد: -چیه?فکر کردی با تسئوس*، پهلوان آتن طرفی?نخیر خانم، این آقا یه دون ژوان* تمام عیاره... فک میکنی ندیدم چطوری به هم دل و قلوه می.... اما قبل از اینکه حرفش تمام شود صدای کشیده ای که زیر گوشش خوابید به هوا بلند شد. راحله با چنان خشمی به نیما خیره شده بود که نیما برای لحظه ای ترسید. از شدت عصبانیت صدای نفس هایش شنیده میشد. نگاهش آمیزه ای از ناراحتی و یاس بود. زیر لب گفت: -بی غیرت و بعد صدایش را بلند تر کرد و ادامه داد: -شیاد تویی... اون هرچی باشه اقلا خودش رو پشت دین قایم نمیکنه... نیما که تازه از شوک آنچه اتفاق افتاده بود بیرون آمده بود، تنها چیزی که در آن لحظه به ذهنش رسید این بود که رفتار راحله را به پای دفاع از پارسا بگذارد و هزاران فکر و خیال بی ربط در کله اش پیدا شود. حسادت عصبانی اش میکرد. حسادت به سیاوشی که راحله برای دفاع از او حاضر شده است چنین حرکتی بکند. این فکر چنان آزارش داد که در چشم بر هم زدنی خشمش را برانگیخت. میخواست حرکتی بکند که کسی از پشت سر صدایش زد...
سیاوش در ماشین، جلوی در دانشکده منتظر صادق بود که رفته بود کتابی را از یکی از دوستانش بگیرد. در حالیکه صدای ضبط را کم میکرد با صدایی که انگار کسی در ماشین باشد گفت: -دو ساعته منو اینجا کاشته... وقتی هم میاد عین گربه چکمه پوش* چشماشو گرد میکنه آدم دلش نمیاد چیزی بگه در همین حال گوشی اش زنگ خورد، زیر لب غر زد: -بیا! انگار موش رو آتیش میزنی و گوشی را جواب داد -کجایی تو پسر?روده بزرگه که هیچ، روده کوچیکه کل امعا و احشا رو خورد... باشه... تو خوبه زن نشدی بابا .. همین طور که داشت غر میزد، نگاهش روی نقطه ای خیره ماند. شناختش..نیما بود... اخم هایش در هم رفت... خواست رویش را برگرداند که کمی جلوتر شخص دیگری را دید. دوباره نگاهش را روی نیما برگرداند. بله، نیما داشت خانم شکیبا را تعقیب میکرد... حواسش از مکالمه پرت شد. کمی مکث کرد و بعد گفت: -باشه، منتظرم...فعلا و بدون اینکه منتظر جواب صادق بماند گوشی را قطع کرد. حس خوبی به این صحنه نداشت. پیاده شد و با فاصله مناسب پشت سر نیما راه افتاد. آنچه را که اتفاق می افتاد دید هرچند صحبت هارا به وضوح نمیشنید. وقتی دید راحله کشیده ای به نیما زد حدس زد که حتما نیما کاری کرده است. از این پسر هیچ چیز بعید نبود. احساس کرد باید نزدیک برود. ممکن بود خطری متوجه دخترک شود و کمک لازم باشد. حدسش اشتباه نبود. به نظر می آمد نیما قصد دارد دستش را برای تلافی بالا ببرد که سیاوش صدایش زد: -آقای محسنی? نیما برگشت.... *تسئوس یا تزه: پادشاه، قهرمان و حامی شهر آتن *دون ژوان: شخصیتی افسانه ای در اسپانیا، ک بی بند و بار بود و زنان را اغوا میکرد. *گربه چکمه پوش: نام یک شخصیت کارتنی که با درشت کردن چشم هایش، ترحم بیننده را برمی انگیزد تا از مجازاتش صرف نظر کرده یا درخواستش را بپذیرد. ... ✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
کار قشنگ تربیتی در مدرسه انقلاب در شهر قم خبر📣📣خبر. سلام دخترای نازنینم✋. چه خبرا خوبید؟ خوش میگذره تابستون. حتماً همتون میدونید فردا چه خبر. بله فردا روز تصمیم گیری مهم هست. روز رأی گیری. روزی که هر فردی که بالای ۱۸ سال باشه اجازه داره برای اینکه کی بشه رئیس جمهور کشورش بره نظر بده بله همون رأی بده. حالا یه غافلگیری هم فردا من برای شما دارم. اگه گفتید چیه؟🤗🤗 بله فردا یه صندوق رأی مخصوص شما گل دخترا تو مدرسه داریم🌷🌷 هدف چیه؟ خب معلومه هم تمرین رأی دادن و از مهمتر شرکت در قرعه کشی استانی 🎁 فردا همراه مامان و بابا بیا مدرسه منتظرتون هستم. میتونید با دوستاتون،برادرتون بیاید اومدید مدرسه بیاید سرصندوق کودکان 📦 یادتون نره منتظرتون هستم ساعت نه ما مدرسه ایم⏳ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
هدایت شده از ﷽✍... اشارت*
❌ در این ساعات آخر لطفا بعضی مطالب غلط و دروغ رو پخش نکنیم دوستان باور کنید اثر معکوس داره !! مثل: 👈 این داستان خودکار و جوهر پاک شدن در انتخابات از اون دروغهایی هست که هرساله میگن ، شما چرا نشر میدی؟ 👈 داعش،خودش سایت رسمی داره ، کی و کجا از پزشکیان اعلام حمایت کرد ⁉️ خواهشا همیشه کانال های اصلاح طلب رو هم بررسی کنید تا ببینید اونها چطور از این اشتباهات و مطالب غلط بعضی ها، سوء استفاده میکنن و جبهه انقلاب رو اینطور جلوه میدن که حاضرند هرکاری بکنند که رأی بیارن؛ درحالیکه واقعا اینطور نیست! لذا لازمست که در کنار سرعت بالای تبلیغ ، دقت رو هم بالا ببریم 👌 «مهدی عبادی» 🏝☀️اشارت: 👈از دیگر شایعات بی اساس: اینکه میگن اگر پسوند و پیشوند به اسم نامزد اضافه کنی رای باطله میشه، صحت نداره مثلا بنویسی سعید جلیلی تهرانی یا...
☀️وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ✍ و [در انجام فرمان هایِ حق و در جهاد با دشمن] سستی نکنید و [از پیش آمدها و حوادث و سختی هایی که به شما می رسد] اندوهگین مشوید که شما اگر مؤمن باشید، برترید. سوره آل عمران آیه ۱۳۹
7.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرلشکر سلامی: راه صادراتِ نفت ما باز شد چون هرکسی کشتی ما را گرفت کشتی او را گرفتیم و هرکسی کشتی ما را زد کشتی او را زدیم 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin