eitaa logo
🇵🇸راهـ ــ ــ صالحین 🇮🇷🛣️
938 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
94 فایل
باسلام به کانال "راه صالحین " خوش آمدید🌺 🤚در این مجال، راه صلحا را با هم مرور خواهیم کرد✋ ارتباط با ادمین: @habeb_1 این کانال مستقل بوده و به هیچ ارگانی متعلق نمی‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکم زیبایی و قدرت ببینیم 😍 سامانه پدافندی باور ۳۷۳ جمهوری اسلامی ایران 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
اسکای نیوز: جهنم‌ اسرائیل نزدیکتر از همیشه 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞 توی همون روزها بود که فهمیدم فاطمه بارداره و شوهرش اجازه نمی‌داد زیاد با خونه‌ی پدر و مادرش رفت و آمد نداشته باشه و همین باعث دلتنگیم شده بود. معلم نهضت ازم می‌خواست تا به شهر برم و دوره‌ی جدید سوادآموزیم رو شروع کنم ولی اونقدر اون‌روزها دلمرده و یکنواخت شده بودم که میلی نداشتم و دنبالش رو نگرفتم. همچنان همراه ماه‌بانو بودم و مریم رو هم با خودم می‌بردم. اون دو ساعت بهترین زمان‌ هر روزه‌م بود و انس با قران عجیب دل رو آروم می‌کنه. محمدرضا با فرخنده‌سادات عجیب خو گرفته بود و با مادربزرگش همراه بود. حوالی عصر بود و علی توی حیاط با عماد ایستاده بود و منتظر بود تا پدر و مادرش رو برای شام به خونه‌ش ببره. - داری میری یزد،‌ معصوم رو هم ببر پیش یه دکتر متخصص. من از تنها بودن با عماد اونهم با اون فاصله واهمه داشتم و حتما حرف علی طبق برنامه‌ی عماد بود تا راهی برای حرف زدن و توضیح پیدا کنه. - من چیزیم نیست داداش. خدا رو شکر دیگه حالم بد نشد. نگاه ملتمس عماد رو دیدم که پدرش رو نشونه داشت و حاج بابا اما ابرو بالا انداخت و از دیدم مخفی نموند. این بار فرخنده سادات گفت: - خوب برو معصوم، بچه‌ها پیش من‌ بمونن. یه نصفه روزه میری و خیالت راحت میشه، چند روز پیش مادرت رو توی مسجد دیدم. می‌گفت، اگه عماد نمی‌تونه و سرش شلوغه بگم داداشهاش ببرنش اصفهان ‌پیش یه دکتری چیزی اونها فکر می‌کنن عماد به تو بی‌توجهه نمی‌دونن خودت نمی‌خوای. صورت خوبی نداره تو فامیل و آشنا. میگن پسره بیخیال زنش شد. - من چیزیم نیست فرخنده سادات. با عماد هم جایی نمیرم‌. عصبی شده رو گردوندم و خواستم به سمت اتاق خودم برم که عماد گفت: - آخه بابد بفهمیم این چه دردیه که دامنگیرت شده. طعنه‌وار گفتم: - ممنون که به فکر منی اما درد من، درمون نداره. سکوت بود و من به اتاقم رفتم و می‌شنیدم صدای سرزنش حاج‌بابا رو که مثل همیشه‌ی این چند وقت عماد رو نشونه گرفته بود. دقایقی بعد علی به همراه حاج‌بابا و فرخنده‌سادات رفتند و عماد هم به سمت پله‌ها رفت. سفره‌‌ی شام رو جمع کرده بودم و ظرفها رو می‌شستم و مریم‌ منتظر پدرش بود تا بنا به قولی که بهش داده به خونه‌ی علی برن. ناگاه از صدای برخورد چیزی با زمین و شکستنش چنان جا خوردم که نفسم توی سینه حبس شد. سراسیمه به سمت اتاق بچه‌ها دویدم و دیدم که اونها هم ترسیده به من نگاه میکنن. صدای داد و بیداد و فریاد مرجان تموم فضای خونه رو گرفته و عماد، عصبی و پشت سر هم با تموم حرصش می‌گفت: - خفه شو تا خفه‌ت نکردم مرجان، دهنت رو ببند. ✍🏻 ✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞 ترسیده در رو باز کردم تا از حاج‌بابا بخوام بره وسط اون مهلکه اما آه از نهادم بر اومد وقتی به یاد آوردم علی اونها رو برای شام به خونه‌شون برد و چقدر اصرار کرد تا من و بچه‌ها هم همراهش بشیم و من قبول نکردم. باید چه‌کار می‌کردم؟ کاش به خونه‌ی علی رفته بودم. صدای جیغ فراصوت مرجان و کوبیدن شدن چیزی به دیوار تموم قفسه‌ی سینه‌م رو درگیر تپش پر هیجان قبلم کرد. عماد عصبی نبود ولی اگه روزی به هم می‌ریخت دیگه هیچکس جلودارش نبود و من می‌شناختمش. مریم و محمدرضا رو به اتاق برگردوندم و گفتم: - بازی کنید تا من بیام. مریم ترسیده گفت: - بابا داره مرجانو دعوا میکنه؟ کنارش زانو زدم. - مراقب داداش باش تا بیام، باشه؟ - مامان من می‌ترسم زودی بیا. سری تکون دادم و در رو بستم و پاتند کردم سمت راهرو. توی همون حین عماد چنان نعره‌یی زد و خواست که مرجان ساکت بشه که دستم رو بی‌اختیار روی گوشهام گذاشتم. هول شده و نگران به سمت راه‌پله دویدم و پاگردها رو پشت سر گذاشتم و به درگاه اتاقشون رسیدم. از دیدن صحنه‌ی روبروم تموم دنیا جلوی چشمم تیره و تار شد. صورت عماد به طرز وحشتناکی برزخی بود و چشمهاش کاسه‌ی خون! مرجان با صورتی کبود، پشت گنجه‌ی کنار اتاقش کمین کرده بود و گریه میکرد و خون بینی و دهنش رو پاک میکرد. - چی کار کردی عماد؟ زورت به این رسیده؟ عماد عصبی بود و باز هم مراعاتم‌ رو می‌کرد. - برو پایین معصی، برو. تو اومدی از کی دفاع می‌کنی؟ میدونی هر شب چقدر مخ منو می‌خوره و بهت فحش میده؟ عصبی و پشت سر هم به دیوار مشت می‌زد و تکرار می‌کرد: - هی بهش میگم‌ نکن، نگو، نگو، نگو! تو که زندگیشو خراب کردی، چرا دست از سرش بر نمی‌داری. مرجان ‌سوزناک ‌گریه میکرد دلم براش ‌سوخت. سری از تاسف تکون دادم و گفتم: - تو کِی اینطور نامرد شدی که من نفهمیدم؟ زور بازوت رو به کی نشون‌ میدی؟ مرجان پر از حرص نگاهم کرد و گفت: - تو همینجوری هم تو ذهن این نامرد شیرینی. من پشتیبانی تو رو نمی‌خوام برو پایین. خیلی بهم برخورد و عصبی گفتم: - زندگی خودتونه، اختیارش رو دارید که زهرش کنید ولی بالاغیرتا پدر اعصاب و روان من رو در نیارید. دعوا دارید برید تو بیابونی چیزی که کسی درگیرتون نشه. اونقدر همدیگه رو بزنید و جیغ و هوار کنید تا جونتون در بیاد. ✍🏻 ✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
34.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا دهه هشتاد و‌نودی لذت نمیبره؟ 🔹قیاس از کجا شکل میگیره؟ 🔸رسانه‌های تصویری اگر مدیریت نشه، زندگی متلاشی میشه! 🔹اینستاگرام دنیای بی نهایت تصویره... 🔸اگه یه مدت تو اینستاگرام بچرخی از همه چی بدت میاد... 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشمانی که نامحرم ندید شهید عباس دانشگر🕊️ فعالیت امروز هدیه به روح شهدا 🍃 شادی روحشان صلوات 🌹 راهـ صالحین یعنی راهـ ــ ــ ــ شهدا🌹 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عنایت جالب امیرالمومنین (ع) به مجاهد لبنانی‌ در خواب و کمک به موفق شدن عملیات خاطره جالب استاد رحیم پور ازغدی از عملیات تاریخ ساز جهاد اسلامی لبنان علیه مقر تفنگداران نیروی دریایی آمریکا در بیروت در ۲۳ اکتبر سال ۱۹۸۳ در بیروت حمله انتحاری نیروی جهاد اسلامی لبنان به مقر نظامیان آمریکایی و فرانسوی ۲۹۹ کشته بر جای گذاشت. ابراهیم عقیل یکی از رهبران ارشد حزب الله لبنان که چند هفته قبل به شهادت رسید یکی از طراحان این عملیات بود. 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
🚨 مخوف‌ترین موشک ایران 🚨 هنوز موشک خرمشهر۴ در عملیات وعده صادق ۱ و ۲ استفاده نشده است 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😳 نحوه دست دادن(ندادن) عجیب و سخنان سنگین آیت الله جوادی آملی به پزشکیان توجه رسانه ها را به خود جلب کرد همچنین در دیدار با آیت الله مکارم شیرازی ایشان نسبت به مسائل معیشتی بخصوص مسکن و عواقب گران کردن بنزین و همچنین برخی انتصابات حاشیه دار در دولت توصیه و تذکراتی به آقای پزشکیان داشتند 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
🔵 اگر سگ گرسنه ای به شما روی بیاورد و همراه شما نان و گوشت باشد، آیا با گفتن چخ، سگ میرود؟! چوب هم بلند کنی فایده ندارد، او گرسنه است و چشمش به غذاست و دست بردار نیست، اما اگر هیچ همراه نداشته باشی، می فهمد چیزی نداری و میرود… 👈 شیطان هم در کمین انسان است؛ نگاهی به دل می کند اگر آذوقه اش که همان: ۱_ حب مال ۲_زر و زیور ۳_شهوت ۴_بخل ۵_حسادت و … در آن بود، همان جا متمرکز میشود و می ماند. و اگر صدبار هم بگویی: اعوذبالله من الشیطان الرجیم فایده ندارد. اما اگر طعمه و آذوقه اش، را دور کنی آنگاه می بینی با یک استغفار فرار میکند … تا وقتی گناه را قلبا دوست داریم و خودمان را در موقعیت گناه قرار میدهیم : نمیشود بنشینیم صحنه های مستهجن ببینیم و بگوییم پناه می بریم بخدا !! تو مجلس گناه بنشینیم و بگوییم پناه می بریم به خدا !! مثل اینکه خودت بیندازی جلو ماشین و بگویی پناه می برم به خدا !! باید از موقعیت گناه فرار کنیم و به خدا پناهنده بشویم. ✍ ˝آیت الله شهید دستغیب (ره)˝ ‌ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
🔹محسن رنانی از حامیان پزشکیان گفته : همین که دلار ۲۰۰ هزار تومان نشده معجزه است! (یعنی خدا رو شکر کنید) 👈🏻 این موجود دانشگاه و حامی پزشکیان کسی است که تا همین چند ماه پیش و در زمان دولت شهید رییسی از منتقدان دلار ۵۰ هزار تومانی بود. ولی چون حالا دولت متبوعشان سر کار است نه تنها منتقد دلار ۷۰ هزار تومانی نیست بلکه آن را دستاورد دولت می‌دانند! غربگرائی نوعی بیماری است. . . . https://eitaa.com/harffe_hesab 🍃🌸🌿🌸🍃🌸🌿🌸