eitaa logo
🇵🇸راهـ ــ ــ صالحین 🇮🇷🛣️
939 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
94 فایل
باسلام به کانال "راه صالحین " خوش آمدید🌺 🤚در این مجال، راه صلحا را با هم مرور خواهیم کرد✋ ارتباط با ادمین: @habeb_1 این کانال مستقل بوده و به هیچ ارگانی متعلق نمی‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از KHAMENEI.IR
4_5852438337222087895.mp3
8.77M
✍ پادپخش | مرور صوتی دیدار صبح امروز دانش‌آموزان و دانشجویان با رهبر انقلاب. ۱۴۰۳/۸/۱۲ 🎧 از طریق یکی از سکوهای زیر بشنوید: 📥 castbox | shenoto | سایت
سلام بر دوستان 👆امروز یک اتفاقی برام افتاد که خوبه با شما به اشتراک بزارم (طبق شماره روی عکسها) 1.این شماره با من تماس گرفت و سخنگوی اتوماتیک گفت با شماره گیری عدد 1 بنده را دعوت به یک جلسه با حضور آیت الله میرباقری دعوت کرد. ⚠️2.به برنامه شو کالر رفتم تا از صحت شماره اطمینان یابم که نتیجه را می‌بیند، نوشته "مزاحم کلاه بردار"!! البته با تروکالر هم سرچ کردم 1245 اسپم گزارش شده بود! 📩3.پیامک لینک کانال و جلسه در ایتا برایم ارسال شد. 4.بله عضو این کانال مزاحم کلاهبرداری 😂(البته از دید نتانیابو و رفقاش) شدم هجمه ای که روی این سید خدا از ایام انتخابات صورت گرفته، واقعا ده ها برابر از قبل شده!!! توپخانه دشمن دارد این سنگر را می‌زند، این همه زحمت از طرف بیگانگان چه پیامی برای ما دارد!؟ ✍️مدیر کانال راهـ صالحین 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
اینم نو+جوانه های گل روستای با شعار‌ مرگ‌ بر ومرگ‌ بر آتش 🔥🔥‌زدن پرچم آمریکا🔥🔥 🔸گرامیداشت‌یادشهدا‌ خصوصا شهید دانش‌ آموز‌ شهید حسین‌ فهمیده 🔸اهدای‌جوایز 🔸پذیرایی‌از گل🌸 مراسم۱۳ابانماه۱۴۰۳ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
7.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 امر‌به‌معروف و نهی از منکر قطعاً اثر دارد، مخصوصا تذکر لسانی میگی نه! اعترافات دشمن رو ببین! 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
ما بیشترین ضربه را ازاین دوقشر شیعیان در خاورمیانه خورده ایم ، روحانیون و زنان مذهبی... (مشاور رسانه ای نتانیاهو) 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
23.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 یک ایران مدیون توست 🔹سیزدهمین سالگرد شهادت پدر موشکی ایران سردار عالی‌قدر شهید حاج‌حسن طهرانی‌مقدم روز پنجشنبه ۱۷ آبان در تالار ایوان شمس برگزار می‌شود اقتدار امروز مدیون امثال توست، مرد راهـ صالحین یعنی راهـ ــ ــ ــ شهدا🌹 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞 نفسم رو سخت و سنگین بیرون دادم و گفتم: _ کاریست که شده، روغنیه که ریخته و نمی‌شه جمعش کرد عماد‌. _ می‌خوام تو این فاصله همه‌ی حرفهایی که این چند سال رو دلم مونده و سنگینی می‌کنه رو برات بگم معصوم. من نخواستم که به تموم عشقم خیانت کنم و کل سعیم رو می‌کردم که خم به ابروی تو نیاد ولی افتادم تو مرداب نامردی و نامرادی. وقتی که حاج‌بابا موافقت کرد تا با تو حرف بزنه به دل گرفتم که اگه قبول کردی بیارمت پابوس خانم و کنار ضریح خودش از تو حلالیت بگیرم. _ تو باز سرم شیره مالیدی عماد. من رو تو عمل انجام شده قرار دادی و از نفوذ حاج بابا استفاده کردی. _ از دستم ناراحت نباش معصی که دیگه پرم از ناراحتی و غم تو. کی تضمین می‌کنه که تا کِی زنده است؟ من به این اقرار و اعتراف نیاز دارم، من به دیدن آرامش توی اون چشمهای قشنگت بعد اینهمه وقت نیاز دارم. من قرار ندارم چون تو بیقراری. من درد دارم چون نگاه تو دردمنده. ملتمس‌تر از همیشه‌ ادامه داد: - بذار تا بگم و شاید برسی به اون آرامشی که دلم می‌خواد. - آرامشم چنان رفت که تا دنیا دنیایی کنه برنمی‌گرده عماد! خودت می‌دونی که آرامشم کی بود و چی بود. خیلی وقته دست شستم ازش. - بذار بگم اون چیزایی رو که داره هر روز تحلیلم می‌بره. _ قبوله، بگو عماد بگو تا سبک شی اما اگه توضیحت قانعم نکرد چی؟ اگه دلیلهات رو موجه ندیدم چه کنم؟ _ اون وقت دیگه تا آخر عمرم بهت اصرار نمی‌کنم که ببخشیم و کنارت باشم، خوبه؟ سکوت کردم و نفسش رو صدادار بیرون داد و من می‌دیدم دستی رو که روی فرمون ماشین قفل شده بود و از شدت فشار رگهاش برجسته شده بود. _ معصی، شاید اون چیزایی که می‌گم خوشایندت نباشه و یه جاهایی اذیت شی. هر جا دیدی حالت خوب نیست بگو بزنم کنار یه کم بری بیرون هوا بخوری حالت بهتر شه. این رو همین اول بگم که من با مرجان و مادرش همون اول شرط کردم که یه روزی اگه معصوم اومد پی حقیقت، باید سیر تا پیاز ماجرا رو براش تعریف کنید. و من فکر کردم که شهادت مرجان و مادرش به چه کار من میاد وقتی بخوام پای حرفهات بشینم و قبولت داشته باشم. نفس بلندی کشیدم و توی دلم بسم‌اللهی گفتم و صاف نشستم. عماد به روبرو نگاه می‌کرد و انگار داشت لابلای افکارش دنبال شروع می‌گشت. _ فریبا تو دام عاشقی که نه هوس رضا افتاده بود و حرف حاج‌بابا رو گوش نگرفت و عروس اون خونه‌ شد. حاج بابا سرسنگین بود باهاش و از طرفی هم دلواپسش بود. به توصیه‌ی عزیز و حاج‌بابا یه روز من، یه روز علی می‌رفتیم دیدنش که احساس تنهایی نکنه. اون خونواده غریبه بودن و حاج‌بابا می‌ترسید که به فریبا سخت بگذره. چاره‌یی نبود و رفت و اومدم تو اون خونه زیاد بود. ✍🏻 ✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞 اون وقتها مرجان یه دختر چهارده پونزده ساله بود و توی نظر من یه دختر بچه‌ی لوس، که هیچ کنترلی روی رفتارش نداشت و هیچ چشم نظارتگری هم روش نبود. معصوم، من آدم چشم و گوش بسته و ندیده‌یی نبودم. خودت هم خوب میدونی که تا چه حد ناموس‌پرستم. خدای بالای سر شاهده که نگاهم به مرجان برادرونه بود اما مرجان روی انفعال نوجوونی هر حرکت من رو هزار تفسیر کرده بود و دائم خودش رو می‌کاشت تو چشمهای من. انسی می‌دید که دخترش برای من که زن داشتم و بچه، چشم و ابرو میاد اما بهش می‌خندید. یه روز عزیز یه سفره نون داد و گفت ببر برای فریبا. اونروز از صبح سرمون خیلی شلوغ بود. زنگ زدم خونه‌ی انسی، بگم اگه رضا هست بیاد اونها رو ببره. مرجان گوشی رو برداشت و گفت، رضا نیست گفتم، پس باشه ظهر میارمش. اون اصلا به فریبا از تماس من نگفته بود. دم دمای ظهر بود که حجره رو تعطیل کردیم و تا من برسم اونجا اذون رو هم گفته بودن. عجله‌یی زنگ زدم و در باز شد. بی‌هوا در رو چهارطاق کردم و رفتم تو. وسط حیاط رسیده نرسیده از پشت سر یکی سلام کرد برگشتم دیدم مرجان با موهای افشون ایستاده، بر و بر نگاهم می‌کنه. وامونده و جاخورده نگاه ازش گرفتم و عصبانی و جدی بهش گفتم که این چه وضعیه مرجان خانم؟ من و شما به هم نامحرمیم باید خودت رو از من بپوشونی. حتی اگه رضام پشت در بود و شما می‌خواستی در رو براش باز کنی لازم بود یه چی بندازی سرت. رو ازش گردوندم و گفتم که برو فریبا رو صدا کن عجله دارم باید برم. باز چرخید و اومد ایستاد روبروم و لوندی کرد و با عشوه گفت، فریبا با مامان رفتن خونه‌ی عمو‌میرزا، ظهرهم می‌مونن. من هم موندم به خاطر تو و شروع کرد به اراجیف بافتن. شیطونه و وسوسه‌ها‌ش و من هم معصوم نبودم. مغزم قفل کرده بود لااله‌الا‌اللهی گفتم و تنها کاری که به ذهنم رسید رو انجام دادم. سفره رو گذاشتم سر پله و زدم بیرون. ✍🏻 ✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
15.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ پویانمایی مستند با آمار واقعی، در پاسخ به اینکه چرا ایران برای جبهه مقاومت هزینه می کند؟ببینید و بفرستید 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصداق واقعی دشمنی اردوغان با نتانیاهو. بهتر از این نمی شد این جنگ زرگری رو تصور کرد.😂 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
💠 ابوزهری: گالانت میگفت حماس را از بین می برم. ولی گالانت رفت و حماس باقی است. 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin