eitaa logo
🇵🇸راهـ ــ ــ صالحین 🇮🇷🛣️
955 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
92 فایل
باسلام به کانال "راه صالحین " خوش آمدید🌺 🤚در این مجال، راه صلحا را با هم مرور خواهیم کرد✋ ارتباط با ادمین: @habeb_1 این کانال مستقل بوده و به هیچ ارگانی متعلق نمی‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
* 💞﷽💞 ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🥀 تارسیدم خونه مامان و محدثه رو دیدم که مشغول تمیز کارین و منم کشوندن به کار. خونه مثل دسته گل تمیز شده بود. مامان،محدثه رو فرستاد تاحاضر بشه. منم با خستگی رفتم تو اتاقم و حاضرشدم. شلوار لی و پیراهن بلند آبی روشن با شال ابریشمی سفید،آبی. شالمو محکم‌دور سرم بستم و گیره ای بهش زدم که سنجاقک طلایی رنگی ازش آویزون بود. چادر رنگی سفیدمو سرم کردم و تاصدای آیفون اومد رفتم بیرون. سعی کردم طبیعی رفتار کنم و احساس بدم رو بروز ندم. اول آقاجون و مادرجون اومدن تو و بعدم عمه و کارن. با گرمی باهاشون احوال پرسی کردم و رفتم تا چای بیارم. محدثه خانم با ذوق و شوق اومدن بیرون و نشستن پیش مهمونا.منم چای ها رو بردم و نشستم کنار مادرجون. دستمو گرفت و گفت:خوبی عزیزمادر؟ _قربونتون بشم ممنون شماخوبین؟ دستاشو برد بالا و گفت:شکرخوبم. یکم که گذشت ،فضا برای حرفای رسمی آماده شد. پدرجون شروع کرد به حرف زدن:شهروز جان ما که باهم تارف نداریم ما امشب اومدیم برای خاستگاری.همه چی رو هم راجب به کارن میدونی لازم به توضیح نیست.نظر،نظرخودته و لیداجان. بابا سرفه ای کرد وگفت:راستش باباجان اجازه من که دست شماست.تو این موردم باید لیدا تصمیم بگیره نه من.زندگی اونه و نمیخوام اگه خدایی نکرده اتفاقی براش افتاد منو مقصربدونه. همه نگاها سمت لیدا برگشت. میدونستم جوابش مثبته اما هیچی نگفت و باخجالت سرشو پایین انداخت. پدرجون گفت:خب برین باهم حرفاتونو بزنین به نتیجه که رسیدین بیاین بیرون.برین باباجان. لیدا و کارن بلندشدند و رفتن سمت اتاق لیدا. ازپشت نگاهشون کردم. یک طورایی کارن حیف بود برای لیدا.نمیدونستم چرا دارم مقایسشون میکنم و کارن رو برتر میدونم درحالی که لیداهم از خوشگلی چیزی کم نداشت. با صدای بسته شدن در،صحبت های خانواده ها شروع شد. عمه رو کرد به من وگفت:تو مجلس خاستگاری خواهرت دیگه چرا چادر پوشیدی عمه؟ صاف نشستم و گفتم:چادرم یادگار مادرمه هرطوری بشه درش نمیارم تا نامحرم جلومه. _وا منظورت از نامحرم کارنه؟ به صورت متعجبش نگاه کردم و گفتم:بله عمه جان.فکر کنم تو ایران پسرعمه نامحرم حساب میشه. به تیکه ای که انداختم محلی نداد وگفت:اوه زهراجان الان دیگه دوران این حرفا گذشته. _اسلام هیچوقت قدیمی نمیشه و دورانش نمیگذره.دین اسلام همیشه زنده است. دید حرفیم نمیشه ساکت شد منم پناه آوردم به اتاقم تا از تیکه های عمه در امان باشم.دیگه صدای محدثه و کارن نمیومد. نمیدونستم چی میگفتن اما دلهره داشتم و دست خودمم نبود. یک یساعتی که گذشت صدای دراومد و منم رفتم بیرون. گفتن حرفاشون نتیجه بخش بوده و جواب جفتشون مثبته. 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 ✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مذاکره هم بلد نیستید، بِفَهم، نَفَهم! 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
♻️ سلاحی به نام شایعه شاید اکثر مردم خطرناک ترین سلاح بشر را بمب اتم می‌دانند ولی خطرناکترین سلاحی که بشر ساخته شایعه است! ⬅️ ما ناخواسته در مواقعی به یکی از عناصر ساخت این سلاح برای دشمنان کشورمان تبدیل می‌شویم وقتی هر چه می‌شنویم و در فضای مجازی می‌بینیم را بدون تحقيق و بررسی درست یا غلط بودن آن؛ بی‌درنگ برای ديگران نقل یا اصطلاحا فوروارد میكنیم، هر چند قصد دروغ گفتن و شایعه سازی نداریم ولی به تعبیر معصومین علیهم السلام به یکی از دروغگویان شایعه‌ساز تبدیل می شویم. 🔴 این روزها مراقب اخباری که می‌شنویم باشیم. هر خبری را بازنشر و برای دیگران ارسال (فوروارد) نکنیم. اخبار بدون منبع را وقتی دریافت کردیم به طرف ارسال کننده تذکر دهیم. 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
🌸 تاریخ معلم انسانهاست 🌸 ببخشید کمی طولانی است ولی اندازه یک دوره بصیرتی مطلب دارد عبرت هایی از تاریخ : 👇👇👇 1⃣ مصعب بن زبیر : ⛔️ مختار و یارانش را محاصره و تحریم کرد . ⛔️ گفت اگر سلاح خود را زمین بگذارید تحریم را لغو می کنم . ⛔️ یاران مختار به او فشار آوردند که شمشیرها را زمین بگذاریم تا تحریم لغو شود . ⛔️ مختار گفت آنها میخواهند ابتدا شما را خلع سلاح و سپس قتل عام کنند . ⛔️ یاران مختار باور نکردند و سلاحهایشان را بر زمین گذاشتند . ⛔️ فردای آن روز مصعب بن زبیر ۷۰۰۰ نفر از آنها را گردن زد . نتیجه : 👇👇👇 ⛔️ هزینه تسلیم و سازش : ۷۰۰۰ کشته . 🌷هزینه مقاومت : اگر ایستادگی می کردند هیچگاه این مقدار کشته نمی دادند و شاید مانند جنگهای قبلی با ۲۰۰ کشته پیروز می شدند . 2⃣ ایران در جنگ جهانی اول : ⛔️ هزینه سازش : ۹/۰۰۰/۰۰۰ نفر کشته . 🌷 هزینه مقاومت : اگر ایستادگی می کردند هیچگاه این مقدار کشته نمی دادند و مستعمره هم نمی شدند . 3⃣ ایران در جنگ جهانی دوم : ⛔️ هزینه سازش : ۵/۰۰۰/۰۰۰ نفر کشته . 🌷 هزینه مقاومت : اگر ایستادگی می کردند هیچگاه این مقدار کشته نمی دادند و مستعمره هم نمی شدند . 4⃣ ایران در جنگ تحمیلی با ۷۰ کشور جهان : نتیجه : 👇👇👇 ⛔️ هزینه مقاومت : ۲۳۰/۰۰۰ شهید . 🟢 دستاوردهای مقاومت : حفظ تمامیت ارضی و زیر ساختهای حیاتی و تامین امنیت پایدار . 5⃣ سرنوشت صدام با وعده های آمریکا : ⛔️ آمریکا گفت اگر سلاحهای خود را زمین بگذارید تحریم ها را لغو می کنم . ⛔️ صدام با فشار مردم و نظامیان سلاحهایش را زمین گذاشت . ⛔️ چندی بعد آمریکا و اروپا به عراق حمله کردند ، تمام زیر ساختهای نظامی و اقتصادیش را نابود ، عراق را اشغال و ۱/۵۰۰/۰۰۰ نفر را کشتند . 6⃣ سرنوشت قذافی با وعده های آمریکا : ⛔️ آمریکا گفت اگر سلاح و توان هسته ای خود را کنار بگذارید تحریم ها را لغو می کنم . ⛔️ قذافی با فشار مردم و نظامیان سلاحها و توان هسته ایش را نابود کرد . ⛔️ چندی بعد آمریکا و اروپا به لیبی حمله کردند ، تمام زیر ساختهای نظامی و اقتصادیش را نابود ، لیبی را اشغال و صدها هزار نفر را کشتند . 7⃣ سرنوشت عمرالبشیر با وعده های آمریکا : ⛔️ اگر سلاحهایتان را زمین بگذارید تحریمها را لغو میکنم . ⛔️ عمرالبشیر با فشار مردم و نظامیان سلاحهایش را زمین گذاشت . ⛔️ آمریکا و اروپا تمام زیرساختهای کشورش را بمباران کردند ، سودان را اشغال و تجزیه کردند ، دهها هزار نفر را هم کشتند . 8⃣ سرنوشت بشاراسد با وعده های آمریکا : ⛔️ اگر سلاحهایتان را زمین بگذارید و با گروههای مقاومت و ایران همکاری نکنید تحریمها را لغو می کنم . ⛔️ بشاراسد با فشار مردم و نظامیان سلاحهایش را زمین گذاشت و بسیج مردمیش را منحل کرد . ⛔️ آمریکا با همراهی اسرائیل و ترکیه کشورش را اشغال و تجزیه کردند ، هزاران نفر را کشتند و اسرائیل تمام زیرساختهای سوریه را بمباران کرد . 9⃣ سرنوشت ایران با وعده های آمریکا : ⛔️ آمریکا می گوید موشکها و توان هسته ای خود را کنار بگذارید تا تحریم هایتان را لغو کنم . ⛔️ خائنان و مزدوران داخلی و خارجی هم ، مردم و نظامیان را تحریک می کنند و امید واهی به آنها می دهند تا با فشار بر نظام ، حکومت را وادار به کنار گذاشتن توان نظامی و هسته ای کنند . ⛔️ پس از آن هم ، شک نکنید تمام ایران را با خاک یکسان می کنند . 🟢 اما ✅ ایران ، عراق و لیبی و سودان نیست . ✅ ایران بیشه شیران است . ✅ ایران خاستگاه شجاعان و دلیران است . ❤️ ایران : 🌺 با رهنمودهای علی (ع) از تاریخ عبرت می گیرد . 🌸 با شعار هیهات من الذله حسین بن علی (ع) در برابر گردن کلفتان عالم سر خم نمی کند . 🍀 و با هدایتهای نایب امام زمان هم فریب کسی را نمی خورد . 💪💪💪 از اول تاریخ تا امروز : 👇👇👇 ✅ تحریم همان تحریم است . 🟢 سلاح همان سلاح است . ✅ نقشه همان نقشه است . 🟢 هزینه سازش همان هزینه است . ✅ هزینه مقاومت همان هزینه است . 🟢 سرنوشت ملتها همان سرنوشت است . ✅ نتیجه جنگ و تهدید و تطمیع همان نتیجه است . 👌 فقط بازیگران آن تغییر می کنند . ‌ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 لحظه های تاریخی. آقا عکس پدر شهیدش بوسید پسر ناخودآگاه دست آقا رو بوسید. راهـ صالحین یعنی راهـ ــ ــ ــ شهدا🌹 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗯پرستو احمدی بعد از نیم ساعت بازداشت، آزاد شد. چه کسی باید پاسخگو باشد؟ چرا صدایی از کسی بلند نمی شود؟ 🗯حتماً ببینید🤌 ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ موشن گرافی تبیین «قانون حجاب» 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
🌷🌷🌷 ✍ یک مرحله از کمکهای طلاب مدرسه حضرت ولیعصر(عج) پردیسان به جبهه مقاومت. 📡 طلاب عزیز با انجام نماز و روزه استیجاری توانستند این کمکها را به جبهه مقاومت و مردم مظلوم غزه و لبنان جمع‌آوری نمایند. •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🌐کانال رسمی مدرسه علمیه حضرت ولیعصر(عج) پردیسان قم ﴿تحت اشراف آیت الله بنابی﴾ https://eitaa.com/hozevaliasr •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥این شخص 1000نفر از برادران سنی را وهابی کرده؛ در ادامه فعالیتش می خواسته یک بچه را کنه... اما ماجرا برعکس میشه... ببینید خیلی جالبه‼️ (شما هم با پخش این کلیپ کمک کنید حق گسترش پیدا کنه، نکنه اینقدر کم توفیق باشیم که در راستای پخش این کلیپ بخل داشته باشیم! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
🌺فقط امروز مهلت داری🌺 باسلام و عرض ادب با گرفتن کد زیر از هدیه دوشنبه سوری همراه اول بهره مند شوید *100*64# (ستاره، 100،ستاره،64،مربع) بزن شارج شی😊 ‌ ✨ 🎁 مکالمه یا اینترنت *100%* *رایگان* •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞 ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🥀 قرارای عقد و محضر خیلی زود گذاشته شد و رفتن. فردا قرار بود برن برای خرید حلقه و آزمایش. محدثه که ازخوشی رو پا بند نبود و هی پای تلفن بود به این و اون زنگ میزد تا خبربهشون بده. از حرص آناهیدم که شده خیلی شوق و ذوق نشون میداد. صبح روز بعد من کلاس داشتم برای همین با مامان رفتن آزمایش و خرید حلقه. من که برگشتم خونه،هنوز نیومده بودن. نزدیک غروب اومدن و محدثه هم با ذوق اومد حلقه سنگینی که خریده بود رو نشونم داد.منم گفتم خیلی قشنگه تادلش خوش باشه. من همیشه تو ذهنم یک حلقه ظریف و ساده بود نه نگین دار و درشت. اصلا دل و جونم به درس خوندن نمیرفت. حالم خیلی گرفته بود.همش ازخدا میخواستم که بهم آرامش بده و این حس بد رو ازم دور کنه. حس بدش رو من فقط درک میکردم چون خواهرم داشت با کسی ازدواج میکرد که حس عجیبی تو قلبم به وجود آورده بود. شاید اگه قول و قراری نبود راحت بااین موضوع کنار میومدم و قبولش میکردم اما الان فقط عذاب بود و عذاب! برای دو روز بعد وقت محضر گرفته بودن و روز بعدشم مراسم کوچیکی گرفتن تا عروس و داماد باهم روبرو بشن. اونم چه روبرو شدنی!نیست که اصلا هم دیگه رو ندیده بودن؟ دو روز مثل برق و باد گذشت و من خودمو تو محضر بالا سر عروس و داماد دیدم. کارن خیلی خوشتیپ شده بود با اون کت و شلوار خوش دوخت شکلاتیش و پیراهن سفید قشنگش‌. آبجیمم چیزی از کارن کم نداشت.مانتو شلوار سفیدی پوشیده بود با حلقه گل لیمویی رو شالش. دسته گلشم پر از گلای سفید و زرد بود. خیلی بهم میومدن.ته دلم یه چیز دیگه میگفت اما با خوندن خطبه عقد،براشون آرزو خوشبختی کردم. نمیخواستم دلم ازشون چرکین باشه. ازخدا خواستم که دلمو باهاشون صاف کنه و کینه ای به دل نداشته باشم. محدثه خیلی خوشحال بود و با شوق ازهمه تشکر میکرد که اومدن برای عقدشون. اما کارن..نمیدونم چرا انقدر تو هم بود و زیاد خوشحال نبود.نگاهی بهش کردم که سریع متوجه شد و اونم نگاهم کرد. نگاهمو دزدیدم و سرمو به عطا گرم کردم که ازم سوال میپرسید. 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 ✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞 ‍ 🥀 "کارن" هیچ حسی نسبت به این دختری که کنارم نشسته بود و دیگه حالا همسرم شده بود،نداشتم‌. همش به خودم وعده وعید های الکی میدادم که بعد ازدواج عشقی بینمون به وجود میاد و رابطمون محکم تر میشه اما وقتی خطبه عقد رو هم خوندن بازم هیچی حس نکردم و لیدا همون لیدا بود برام. هیچوقت فکرشو نمیکردم که اینجوری ازدواج کنم! خیلی زود و بدون تصمیم گیری.هرچند امیدوار بودم انتخابم درست بوده باشه و لیدا بتونه همسرخوبی برام باشه. زهرا از روز خاستگاری یک بارم نگاهم نکرده بود و کلا عوض شده بود. دیگه شیطونی ازش ندیدم و خنده ای رو لبش نیومده بود مگر به زور وقتی که اومد جلو بهمون تبریک بگه. تبریکش به دلم نشست. گفت:ان شالله زیرسایه ائمه و اهل بیت زندگی خوبی داشته باشین و روز به روز فاصله بینتون کم تر بشه. یعنی زهراهم فهمید هیچ حسی به خواهرش ندارم و چقدر ازش دورم؟ از ائمه و اهل بیتم چیزایی شنیده بودم اما الان موقع تفتیش نبود. دوست و آشنا یکی یکی اومدن و بهمون تبریک گفتن. تعجب کردم آخه آناهید نیومده بود. حتما شکست خورده تو به دست آوردن من برای همین نیومده محضر. پوزخندی به خودم زدم و به لیداگفتم:چرا این مراسم مزخرف تموم نمیشه‌؟ برگشت سمتم و لبخند قشنگی زد. _تموم میشه عزیزم صبرداشته باش. نیم ساعتی گذشت و مهمونا رفتن منم با لیدا سوار ماشینی که خان سالار بهم هدیه داده،شدم. لیداخیلی خوشحال بود و همش ذوق میکرد و دسته گلشو تکون میداد. خنده ام گرفت از اینهمه شادی‌.آخه برای چی انقدر شاد بود؟ برای منی که احساس ندارم؟ برای منی که بلد نیستم ابراز علاقه کنم؟ برای منی که الان فقط به فکر اینم که چرا ازدواج کردم و دختر مردمو بدبخت کردم؟ به لیدا نگاهی کردم و گفتم:چیه خوشحالی؟ با لبخندی که یک ردیف دندون سفیدش دیده میشد،گفت:مگه تو نیستی؟ازدواج کردیما. لبخند بی حالی رو لبم شکل گرفت که معنیشو نفهمید و ساکت شد. منم به رانندگیم ادامه دادم تارسیدیم به یک رستوران شیک و قشنگ. ساعت۸بود ولی من گشنه بودم. _شام میخوری؟ _با تو هرکاری میکنم. کتمو از عقب برداشتم و پیاده شدم. رفتیم تو رستوران و نشستیم سر یک میز و صندلی دونفره. گارسون اومد و سفارش دو تاپیتزا دادم. _چرا از من نظر نخواستی که چی میخوام؟ _چون میدونم پیتزا رو همه دوست دارن. با عصبانیت،پوست لبشو‌ جوید و خیره شد به میز.میدونستم داره حرص میخوره برای همین لبخندی از رو خوشحالی زدم. حرص خوردنش خوشحالی نداشت،اذیت کردنش حال میداد. 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 ✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
🔺وقتی پزشکیان بلد نیست پاسخ گستاخی رئیس‌جمهور مصر را بدهد، گفته می‌شود پاسخ یک روزنامه‌نگار مصری جواب دندان شکن به السّیسی آلت دست آمریکا در مصر داده می شود 💢السیسی رئیس‌جمهور مصر خطاب به پزشکیان رئیس جمهور ایران: تلاش کنید تصویر نادرستی را که در ۴۰ سال گذشته از ایران در منطقه و جهان ارائه شده است، اصلاح کنید 💢پاسخ السیسی را "فهوی حسین روزنامه‌نگار مصری که گرایش ناسیونالیستی عربی دارد و از پیروان جمال عبدالناصر است و اتفاقاً تا حدودی مشی ضد‌ایرانی هم دارد در یک مقاله مفصل در مقام مقایسه مصر و ایران می‌دهد": 💢ما و ایرانی‌ها بیش از سی سال پیش در فضای بین‌الملی در یک سطح بودیم. راه مبارزه و مقاومت در برابر ابرقدرتها، بخصوص آمریکا را انتخاب کردند و ما مسیر سازش را برگزیدیم." 💢"ما هر سال مزد خیانت‌مان به اعراب را از طرف آمریکا در قالب ۴ میلیارد کمک بلاعوض می‌گرفتیم و ایرانی‌ها از همان اول فشار سیاسی، اقتصادی و تحریم و جنگ داخلی و جنگ نابرابر را تجربه کردند …." 💢"امروز ایران از یک قدرت منطقه‌ای به یک قدرت جهانی تبدیل شده که هیچ مشکلی در سطح منطقه و جهان بدون جلب نظر ایران قابل حل نیست. تا جائیکه کاندیداهای ریاست جمهوری آمریکا ۶۴ بار عبارت ایران را در مناظره تلوزیونی خود بکار می‌برند. گویی حریفی جز ایران در سطح جهان ندارند … 💢و دیگر اینکه ایرانی‌ها در تمام علوم استراتژیک، از هسته‌ای تا فضایی و تا نانو و شبیه‌سازی و پزشکی و …جز ده کشور برتر جهان می‌باشند و در صنایع موشکی چهارمین قدرت دنیا و از نظر دقت و سرعت موشک‌هایش شاید اولین کشور دنیاست. "و در منطقه جزیره امن و ثبات است و ما علیرغم حمایت آمریکا و اخذ کمک های سالیانه دغدغه تهیه یک وعده قرص نان برای اکثر مردم مان داریم و …..!!!؟؟؟ 💫وقتی در مملکتی رهبر درست و حسابی نباشد، خب! وضعیت می‌شود مصر”" #💫وقتی در جامعه‌ای وحدت نباشد می‌شود عراق” 💫وقتی در کشوری فرمانده‌ی استواری نداشته باشد می‌شود پاکستان. 💫وقتی در کشوری به ظاهر مسلمان رهبر و رئیس آن مملکت، خود فروخته به شرق و غرب باشد می‌شود ترکیه. 💥اما وقتی در کشوری شیعه وسنی، رهبرحکیم و فرزانه‌اش باج به زمین و زمان ندهد، با همه فشارها، سلیقه‌ها، تندرو، کندرو، جنگ ۸ ساله، ۳۰ سال تحریم سیاسی و اقتصادی، جایی برای نفس کشیدن دشمن باقی نمی‌ماند، خوب آن وقت می‌شود ایران قوی و مقتدر، در میان حصاری از آتش جنگ‌های منطقه که گرگ‌های زخمی پشت مرزهایشان بی قرار زوزه می‌کشند و … 💥کسی جرأت ندارد به خاکشان چپ نگاه کند … و این است اقتدار رهبری معظم انقلاب اسلامی ایران 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
44.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫ریشه افسردگی نکات فوق العاده زیبا در قالب طنز 👌 (حتما ببینید ) دکتر سعید عزیزی🎙 ( روانشناسی ) 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ✅ آیا میدانید کیست؟ 🔸در جنگ صفین بود که امیرالمومنین (ع) نوجوانی سیزده ساله را نقاب بر صورتش زد و زره پوشانید و روانه میدان کرد. 🔸معاویه، ابوشعتاء که دلاور عرب بود و در شام او را حریف هزار اسب سوار میدانستند به میدان فرستاد ولی او گفت: در شان من نیست که با این دلاوری هایم با او بجنگم پسرم برای او کافیست. ابوشعتاء 9 پسر خودش را به میدان فرستاد و آن نوجوان همه را به درک واصل کرد. ابوشعتاء برای انتقام خون پسرانش خودش به میدان آمد اما فقط با یک ضربه به هلاکت رسید. 🔹امیرالمؤمنین(ع) به نوجوان فرمودند بس است پسرم برگرد... تمام لشگر گفتند یا علی بگذار جنگ را تمام کند اما امیرالمومنین (ع) فرمودند نه او پسرم عباس قمر بنی هاشم است. 🔸انه ذُخر الحسین: او ذخیره برای حسین است. 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ همینقدر مهربون و ملیح💗 وقتی حسینیه امام خمینی به احترام خانوم‌ها صـورتـی میشه💞 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻تجمع کسبه در مجتمع بازار علاالدین. دلار ۱۰۰ تومانی نمیخوایم، نمیخوایم. ✍برخی از اینا همونایی هستن که بزرگترین ستاد مسعود پزشکیان رو راه انداخته بودن و بعد از شمارش آرا تا صبح میزدن و میرقصیدن 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
لبابه(همسر حضرت عباس) که عروس حضرت ام البنین بودن یه خاطره ی شیرین بیان میکنن❤️ 😇بخونید و صفا کنید👇 ✧ ✍وقتی همسرم عباس با لبخند از سخت گیری های مادرش در تربیت فرزندان می گفت و می گفت که مادرش نخستین مربی شمشیر زنی و تیراندازیِ او و برادرانش بوده نمی توانستم به خود بقبولانم که این فرشته مجسم و این تندیس بی نقص لطافت و زنانگی، نسبتی با شمشیر و کمان داشته باشد! 🌱 همواره صحبت های از این دست را ترفندی از جانب همسرم می دانستم که شاید می خواست میزان شناخت من از روحیه و عواطف مادرش را بسنجد ؛ ✧ 🌱امروز دربازار مدینه با دو زن مسافر از قبیله بنی کلاب ملاقات کردم ؛ 🌱وقتی دانستند که من عروس فاطمه کلابیه (حضرت ام البنین سلام الله علیها) هستم با خوشحالی مرا در آغوش گرفتند و بعد از پرسیدن حال و نشانی منزل ، اولین سؤالشان مرا از فرط تعجب بر جا خشک کرد : _هنوز هم شمشیر می بندد؟! _شمشیر؟؟؟!.... نه! _پس برادرش درست می گفت که بعد از ازدواج تغییر کرده.... _یعنی می گوئید مادر همسرم جنگیدن می داند ؟! 🌱از حیرت ؛ سادگی و نوع پرسشم به خنده افتادند ... یکی از آن ها به عذر خواهی از خنده بی اختیار و بی مقدمه شان ؛ روی مرا بوسید و گفت : شما دختران شهر چه قدر ساده اید ؟! قبیله ما ( بنی کلاب ) به جنگاوری و دلیری میان قبایل مشهور و معروف است و تقریبا تمام زنان قبیله نیز کما بیش با شمشیر زنی و تیراندازی و نیزه داری آشنایند... اما فاطمه از نسل ملاعب الاسنه (به بازی گیرنده نیزه ها) است و خانواده اش نه فقط در میان قبیله ما و کل اعراب بلکه حتی در امپراتوری روم نیز معروف و مورد احترامند. 🌱فاطمه (حضرت ام البنین سلام الله علیها) در شمشیر زنی و فنون جنگی به قدری ورزیده و آموزش دیده بود که حتی برادران و نزدیکانش تاب هماوردی و مقابله با او را نداشتند. 🌱بعد در حالی که می خندید ادامه داد : هیچ مردی جرأت و جسارت خواستگاری از او را نداشت ، به خواستگارانِ جسور و نام آورِ سایر قبایل هم جواب رد می داد ، 🌱وقتی ما و خانواده اش از او می پرسیدیم که چرا ازدواج نمی کنی ؟! می گفت : مردی_نمی_بینم. اگر مردی به خواستگاری ام بیاید ازدواج می کنم . 🌱من که انگار افسانه ای شیرین می شنیدم گویی یکباره از یاد بردم که این بخش ناشنیده ای از زندگیِ مادر همسرم است لذا با بی تابی پرسیدم خب ؛ بگویید آخر چه شد؟! _خب معلوم است آخرش چه شد ! وقتی عقیل به نمایندگی از طرف برادرش امیرالمومنین علیه السلام به خواستگاری فاطمه آمد ، او از فرط شادمانی و رضایت، گریست و گفت : خدا را سپاس... من به مرد راضی بودم ولی او مرد_مردان را نصیب من کرد. 📚بر گرفته از کتاب (ماه به روایت آه) ✍به قلم ابوالفضل زرویی نصر آبادی
🖤 قدر نور و گرمای وجود سید را ندانستیم پس سرما و تاریکی، تاوان کفران نعمت است 😐 روزی دو ساعت 😳 خاموشی در پاییز! 🤭 چون برق نداریم! 😤 در مدت کوتاهی یخچال‌ و‌ پکیج منزل‌مان دچار سوختگی شده و چند میلیون هزینه روی دستم‌ گذاشته است! 😰 🤏 وقتی برق نباشد آب هم در خانه‌ها نیست، اینترنت نیست، گرما نیست، کسب و کار نیست... 😈 در عوض زبان عده‌ای دراز می‌شود از ناکارآمدی نظام، پس برویم مذاکره کنیم و‌ با آمریکا سازش کنیم و کاری به اسرائیل نداشته باشیم تا مبادا جنگ نشود و اوضاع بدتر شود!! 😠😡 ✋ نه!! ما این ناکارآمدی‌ها را از بی‌کفایتی غرب‌پرستان و از خیانت‌های سازشکاران آمریکایی‌ می‌دانیم ✌️ 👌 ای‌کاش مردم می‌فهمیدند انتخاب و انتخابات از نان شب مهم‌تر است ⚡️ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 جشن تکلیف و جشن حجاب مسلمانان خارج از کشور 🔺کاش ارزش حجاب رو این چنین زیبا به دخترانمون بیاموزیم که حجاب تاج بندگی آن هاست @kahfolhassan@kahfolhassan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 شوخی رهبر انقلاب با یکی از خانم‌هایی که راجع به مسئله فرزندآوری صحبت کرد: خودشان دو فرزند دارند که کم است 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞 ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🥀 پیتزا رو که آوردن با اشتها مشغول خوردن شدم اما لیدا فقط با پیتزا بازی بازی کرد. با سرخوشی بهش گفتم:چرا نمیخوری؟ بدون اینکه نگاهم کنه،گفت:میل ندارم. آخی طفلی زده بودم اشتهاشو کور کرده بودم. خندیدم و گفتم:بخور بابا باید عادت کنی به این رفتار من؟ با حرص گفت:کدوم رفتارت؟بی توجهی به نظراتم یا بی اهمیتی به خودم؟ _تقریبا جفتش. عصبی شد و محکم گفت:خجالت بکش ما تازه ازدواج کردیم.به جای اینکه همه توجهت به من باشه اینطوری رفتار میکنی؟ بینیمو خاروندم و سس ریختم رو پیتزام. _من همون روز اول شرایطمو گفتم تو هم با اغوش باز قبول کردی.دیگه بقیه اش دست خودته من نمیدونم. دستمال تو دستشو مچاله کرد و لبشو جوید. شاید یکم دلم به حالش سوخت اما باز زدم به در بیخیالی و پیتزامو خوردم. تموم که شد بلند شدم و گفتم:حیف پولی که واسه این پیتزا دادم تو نخوردی.از این ببعد حواست به میلت باشه هروقت نکشید بگو یکی سفارش بدم. بعد رفتم سمت پیشخوان و یک جعبه برای پیتزا گرفتم. پیتزا رو که گذاشتم تو جعبه اش رفتم سمت در که لیدا هم دنبالم اومد. سوار ماشین شدم و اونم نشست.حرکت کردم سمت خونه دایی. تا رسیدیم،لیدا سریع پیاده شد و رفت تو. منم رفتم تا سلام و عرض ادبی کرده باشم. دایی اومد جلو و روبوسی کردیم بعدشم زن دایی. عطا اومد باهام دست داد منم جعبه پیتزا رو گرفتم جلوش و گفتم:مال تو. خوشحال شد و رفت مشغول خوردن شد. زهرانبود چ جای خالیش بد تو ذوق میزد. پرسیدم:زهرا نیست؟ زن دایی گفت:چرا تو اتاقشه چند روزه از اتاقش بیرون نمیاد جز برای ناهار و شام. تعجب کردم از گوشه گیری زهرا. این دختر یه چیزیش بود.باید میفهمیدم. دیدم لیدا نیست و حدس زدم تو اتاقشه.باخودم گفتم زشته ازش دور باشم ناسلامتی ما زن و شوهریم. بااجازه دایی،رفتم تو اتاقش. نشسته بود رو تختش و سرش رو میون دستاش گرفته بود. روبروش روی صندلی چرخ دارش نشستم و نگاهش کردم. _پاشو برو بیرون کارن دیگه امروز به اندازه کافی اعصابمو خط خطی کردی. دستامو گذاشتم رو زانوهام و خم شدم سمت جلو. _چته تو لیدا؟میخوای به همه بفهمونی که باهم مشکل داریم؟میخوای مامان و بابات بفهمن بینمون چه خبره؟خیلی زشته دختر. _خواهشا بامن حرف نزن که حرفاتم خنجریه تو قلبم.من برای ازدواج با تو درحد سکته کردن خوشحال بودم اونوقت تو به خودت زحمت یک لبخند الکی رو نمیدی برای شاد کردن من. _واسه اینه که نمیخوام امیدوارت کنم. با بغض گفت:یعنی چی کارن؟پس من تو زندگی به شوهرم امیدوار نباشم به کی باشم؟ _صبرکن..درست میشه. اشکاشو پاک کرد وگفت:چی درست میشه؟بی محبتیای تو؟ _اره به محض اینکه حست کنم‌تو قلبم درست میشه. _اگه حس نکردی چی؟ _اونش دیگه به تو بستگی داره.الانم اشکاتو پاک کن من حوصله جواب پس دادن به خانواده تو رو ندارم. بلندشدم و با یک خداحافظی کوتاه از اتاق خارج شدم 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 ✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞 ‍ 🥀 از کنار اتاق زهرا که رد شدم صدای هق هق گریشو شنیدم. یک لحظه انگار قلبم ریخت. چرا گریه میکرد؟این گریه کردن عادی بود یا نه؟کی تونسته بود اشک اون دحتر معصوم رو دربیاره؟ نمیدونم چی شد اما تو یک لحظه در اتاقشو باز کردم. دیدنش با اون چادر نماز سفید سر سجاده حال عجیبی بهم دست داد. تسبیح مرواریدی خوشگلی تو دستش بود و دستاشم رو به آسمون دراز بود. متوجه من نشده بود و داشت دردودل میکرد با خداش. با بغض گفت:خداجونم!هیچ کاری برای تو غیرممکن نیست این خواسته منم که اصلا کاری نیست. خواهش میکنم این حس لعنتی رو که چنبره زده تو وجودم و داره منو نابود میکنه،از دلم بکن. خدایا نزار این احساسی که دارم،باعث بشه گناهی که تاحالا نکردم،بکنم. گریه اش بیشتر شد و به سجده رفت. _خداجون تو همیشه یار و یاورم بودی.مونس لحظه های تنهاییم بودی. کسیو جز تو ندارم که ازش کمک بخوام.دستمو بگیر و تنهام نزار. این آزمایش بزرگیه..خیلی بزرگ بعد شروع کرد به ذکر گفتن. یک ذکری گفت که دل منم آروم گرفت باهاش. "الا بذکر الله تطمئن القلوب" خیلی ذکر قشنگی بود.زهرا رو هم آروم کرد. چه معجزه ای کرد همین دوسه کلمه. برای اینکه متوجه حضورم نشه آروم درو بستم و رفتم پیش دایی اینا. ازشون خداحافظی کردم و از خونشون رفتم بیرون. تو مسیر همه فکرم جای زهرا و اون ذکر قشنگش بود. زهرا دختر مقیدی بود و من تاحالا اشکشو ندیده بودم. اگه بحث دین و ایمونش نبود با اون ازدواج میکردم نه خواهرش. فقط انگار گریه های امروزش بدجور داشت عذابم میداد. چی انقدر ناراحتش کرده که اشکش دراومده؟ چه حسی داشت؟چه گناهی؟ واقعا گیج شده بودم و جواب سوالام رو نمیدونستم از کی بخوام؟ رسیدم خونه و ماشینو تو حیاط پارک کردم. از روزی کن خان سالار گفته بود تو این خونه آزادی من راحت تر شده بودم. دیگه قید و بندی تو خونه نداشتم.راحت میرفتم راحت برمیگشتم کسیم کار به کارم نداشت. هوا یکم سرد شده بود منم که سرمایی بودم سریع رفتم تو خونه. مادرجون مشغول بافتنی اش بود و کنار شومینه نشسته بود. رفتم پیشش و گفتم:سلام علیکم حال شما مادربزرگ؟ _به به پسر گلم.چطوری عزیزمادر؟ دستاشو بوسیدم و گفتم:خوبم.برای کی بافتنی میبافین؟ _یک شالگردن خوشگل برای تو و لیدا. لبخند محوی زدم و ازش تشکر کردم. رفتم تو اتاقم و لباسمو عوض کردم.روی تختم دراز کشیدم و انقدر اون ذکر رو تو دلم تکرار کردم که خوابم برد اونم چه خواب راحتی 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 ✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿ 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅سوخت دولت چهاردهم ، غفلت مدیریتی و سیاسی کاری 🔹محسن منصوری معاون اجرایی دولت شهید رئیسی: دولت چهاردهم به جای توضیح دادن غفلت مدیریتی خود درباره ذخایر سوخت، با سیاسی کاری موضوع را سمت مازوت و سلامت مردم بود 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مقایسه دو رئیس جمهور بعد از دریافت هدیه!😔 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادی کنید از شهیدی بی آلایش و بی ریا راهـ صالحین یعنی راهـ ــ ــ ــ شهدا🌹 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارزش فوق العاده دورهمی و همنشینی با خانواده 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇 🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون شرح... یادش بخیر راهـ صالحین یعنی راهـ ــ ــ ــ شهدا🌹 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• ✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇. 🌍eitaa.com/rahSalehin