دلم در حسرت روی حسین است
سرم بر تربت کوی حسین است
مرا با زمزم و کوثر چکار است
که این لب تشنهی جوی حسین است
ز مژگانش زده تیری به قلبم
کمانش طاق ابروی حسین است
به بلبل گفتم این بانگ و نوا چیست
بگفتا او دعا گوی حسین است
خدایا دل گرفتار غم اوست
اسیر حلقهی موی حسین است
دل و جانم برای او فداییست
فدای تار گیسوی حسین است
به غسّالم بگو چشمم مبندد
که سوی چشم من سوی حسین است
به روی سنگ قبرم این نویسید
غلام درب نیکوی حسین است
مرا در عالم از این خوش نباشد
که گویند او ثنا گوی حسین است
نوشتی #نوعیا شعر دلت را
که این از لطف دلجوی حسین است