🔰راوی عصرهای کریسکان، آسمانی شد
🌸 پا به پایِ همسرم بودم
📌 اسارت سعید از چهار سال گذشت. خبر دادند قرار است اعدام شود. اطلاعات دلداریمان داد و گفت: «هرکاری لازم باشه برای آزادیاش انجام میدیم. هرکسی را بخوان میدیم تا مبادله انجام بگیره. چندین زندانی داریم که میتونیم با سعید مبادله کنیم. غصه نخورین، اینجوری میخوان روحیهی شما را بشکنن.» بعضیها هم به شایعات دامن میزدند و میگفتند: «امکان نداره دموکرات سعید را آزاد کنه.» افراد بانفوذ قول همکاری و سفارش به دموکرات را میدادند، ولی کاری از دستشان برنمیآمد.
👌 پروندهی ما در کمیتهی امداد بسته شد و حقوق و مزایامان به بنیاد شهید منتقل شد. مستمری اطلاعات قطع شد. کمیتهی امداد هم خدماتش را قطع کرد. همهی ارگانها پذیرفتند که سعید اعدام میشود. دیگر هیچکس امیدی به آزادیاش نداشت. برابر شواهد و قراین پذیرفتیم احتمال اعدام قوت گرفته و کاری هم از دست کسی بر نمیآید. معمولاً پروندهی شهدا را به بنیاد شهید انتقال میدادند. ما هم باورمان شد سعید به کاروان شهدا پیوسته است.
{بعضی از مردم} خیلی اذیت می کردند. همسایهمان آمد و گفت تلفن با تو کار دارد. خانمی بود و با فحش و ناسزا گفت شوهرت مرده و تو در خانه راحت نشستی! بدون مقدمه گفت شوهرت را کشتند و من بیهوش شدم.
❤️ یک ثانیه هم در خدمتکردن به شوهرم شک نکردم و پابهپایش بودم؛ چون برای مملکتم و ایشان بود. من واقعاً ایشان را تحسین میکنم که اینقدر به نظام و وطنش علاقهمند است. من اصلاً حرف و اعتراضی برای گفتن نداشتم. واقعاً با من مهرباناند و ثانیههایی که با هم زندگی کردیم، خیلی خوب بودند. من هرچه دارم، از ایشان دارم. چطور ممکن است که از ایشان گله کنم!؟
#عصرهای_کریسکان
🇮🇷 @rahbaram_seyed_ali
✨ #ماجرا | #از_چیزی_نمیترسیدم
💌 برشهایی از زندگینامه خودنوشت حاجقاسم سلیمانی
3️⃣ خودساخته
🌙شب، در خانه عبدالله، تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمیتوانم این کار را ادامه بدهم. باید به دنبال کار دیگری باشم. یک بار پول هایم را شمردم. تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادرم افتادم و خواهران و برادرانم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم. در حالت گریه به خواب رفتم. صدای اذان بلند شد. از دوران کودکی نماز می خواندم؛ اگرچه خیلی از قواعد آن را درست نمیدانستم. صدای نماز پدرم یادم است، همراه با دعای پس از سجده که پیوسته زمزمه می کرد:
الهی به عزتت و جلالت، خوارم مکن
به جرم گُنَـه شرمسارم مکن
مرا شرمساری به روی تو هست
مکن شرمسارم مرا پیشِ کس
🤲 نماز خواندم. به ياد زیارت «سید خوشنام، پیر خوشنام» دهمان افتادم. از او طلب کردم و نذر کردم: اگر کار خوبی گیرم آمد، یک کله قند داخل زیارت بگذارم. صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر در بازی میرسیدیم سرک می کشیدیم: «آقا، کارگر نمیخوای؟» همه یک نگاهی به ما دو تا میکردند: مثل دو تا کَره شیرنخورده، ضعیف و بدون ریخت! میگفتند: «نه!» یک کبابی گفت: «یک نفرتان را میخواهم، با روزی چهار تومان.» تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود، هر دویمان مثل طفلان مسلم به هم نگاه کردیم. گریهام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید. راه افتادم. تا آخر خیابان به عقب سرم نگاه میکردم.
🇮🇷 @rahbaram_seyed_ali
هدایت شده از 『رهبرم سید علـی』
18.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نماهنگ| ای برادر شهیدم
🎙با صدای حاج سعید حدادیان و محمد حسین حدادیان
🇮🇷 @rahbaram_seyed_ali
| بِـسمِاللهِالرَّحمٰناَلْرَّحیم |
🌹پیامهای آیه فوق ⇧⇩:
1- چرا شك در معاد مىكنيد؟ كسى كه شما را آفريد بار ديگر نيز مىآفريند.
2- با منكران و ناباوران، مستدل گفتگو كنيم.
3- توبيخ بعد از استدلال است. اول مىفرمايد: «نَحْنُ خَلَقْناكُمْ» سپس توبيخ مىكند.
4- در استدلال، به يك دليل و نمونه بسنده نكنيم.
5- در تبليغ و مجادله، با استفاده از شيوه سؤال و پرسش، وجدان مخاطبان را بيدار و به يارى فراخوانيم.
6- قدرت الهى، هم در آفريدن نمودار است.
#آیات_نور
🇮🇷 @rahbaram_seyed_ali
🔰صراط فاطمی...
🔺رهبرانقلاباسلامی: روز زن، روز مادر، روز فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) است؛ معنای این چیست؟ این یک حرکت نمادین است؛ این کار، سمبلیک است. معنایش این است که زن باید در این صراط حرکت کند؛ عظمت و جلالت و علوّ مقام و مقدار برای زنان در این راه است.
🗓 ۱۳۹۱/۰۲/۲۳
🇮🇷 @rahbaram_seyed_ali
📝 #پیشنهاد_مطالعه
🔰«گوشههایی از سبک زندگی حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها»
🌷مجموعهای از بیانات حضرت آیتالله خامنهای دربارهی سبک زندگی دخت گرامی پیامبر اسلام را در پنج سرفصلِ «رابطه با خدا؛ مدافع ولایت؛ همسر امیرالمؤمنین علیهالسلام؛ امابیها و الگوی زن مسلمان ایرانی» بخوانید.
🌸رهبرانقلاباسلامی: ما باید شایستگی خود را ثابت کنیم. مگر نمیگوییم که جهیزیهی آن بزرگوار چیزهایی بود که انسان با شنیدن آنها اشکش جاری میشود؟ مگر نمیگوییم که این زن والامقام، برای دنیا و زیور دنیا هیچ ارزشی قائل نبود؟ مگر میشود که روزبهروز تشریفات و تجملگرایی و زر و زیور و چیزهای پوچ زندگی را بیشتر کنیم و مهریهی دخترانمان را زیادتر نماییم؟ ۱۳۷۰/۱۰/۰۵
🔍 ادامه را بخوانید👇
https://farsi.khamenei.ir/amp-content?id=29382
🇮🇷 @rahbaram_seyed_ali
A4-324.pdf
1.88M
🔰 خط حزبالله ۳۲۴ | مرزبانی از زبان مادری
🔻 شماره سیصد و بیست و چهارم هفته نامهی خط حزب الله با عنوان «مرزبانی از زبان مادری» منتشر شد.
🔹️ سخن هفته شماره سیصد و بیست و چهارم خط حزبالله با عنوان «مرزبانی از زبان مادری» مروری بر اهمیت حفظ زبان فارسی در برابر تهاجم زبانهای بیگانه و استعماری داشته است.
🌟 خط حزبالله در آستانه خجسته سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها، روز زن و مادر، ابعاد خانوادگی آن بانوی عظیمالشأن و جایگاه بیبدیل مادری را مرور کرده است.
🌷 شمارهی این هفتهی خط حزبالله به روح مطهر #شهید مدافع حرم
محمودرضابیضایی تقدیم میشود.
📥 نسخه PDF
🇮🇷 @rahbaram_seyed_ali
🔰رهبرانقلاباسلامی: راهی که امروز به فضل الهی، انقلاب جلو پای مردم ما گذاشته، همان راه حضرت فاطمهی زهرا سلاماللهعلیهاست: خودسازی و جهانسازی.
🗓 ۱۳۷۱/۰۹/۲۴
🇮🇷 @rahbaram_seyed_ali
🔰 جمعی از مداحان اهل بیت (ع)، یکشنبه با رهبر انقلاب دیدار میکنند
🌟 به مناسبت سالروز #ولادت_حضرت_فاطمه_زهرا
سلامالله علیها، جمعی از مداحان اهلبیت علیهمالسلام با رهبر انقلاب دیدار خواهند کرد.
👈 این دیدار با رعایت دستورالعملهای بهداشتی روز یکشنبه ۳ بهمن، به صورت حضوری در حسینیه امام خمینی(ره) برگزار خواهد شد و تعدادی از مادحین در ابتدای این مراسم به مدیحهسرائی خواهند پرداخت.
🇮🇷 @rahbaram_seyed_ali
🌷 بازنشر
🔰 لوح | آتش نشانان شهید یاد دفاع مقدس را زنده کردند
🌹حضرت #امام_خامنه_ای
(مدظلهالعالی)
🌷«قهرمانان کمادّعا و با اخلاص آتشنشان، یک بار دیگر خاطرات فداکاریهای دوران دفاع مقدس را زنده کردند و نشان دادند که ایرانی مؤمن آنجا که پای خطرپذیری برای ادای وظیفه در میان است عزمی راسخ و شجاعتی مثالزدنی را تجسّم میبخشد و در راه خدا متاع جان را بیچند و چون عرضه میکند.» ۹۵/۱۱/۱۰
🇮🇷 @rahbaram_seyed_ali
『رهبرم سید علـی』
✨ #ماجرا | #از_چیزی_نمیترسیدم 💌 برشهایی از زندگینامه خودنوشت حاجقاسم سلیمانی 3️⃣ خودساخته 🌙شب
✨ #ماجرا | #از_چیزی_نمیترسیدم
💌 برشهایی از زندگینامه خودنوشت حاجقاسم سلیمانی
3️⃣ خودساخته
نمیخواستم آدرس او را گم کنم. تاجعلی گریه میکرد. صدا زد: «قاسم، رفيق...» ادامه حرفش را نشنیدم.
❓مجدد، پرس و جو شروع شد. حالا سه روز بود از صبح تا شب به هر در بازی سر میزدم. بعضی درها که یادم میرفت، چند بار سؤال میکردم. رسیدم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. یکی یکی سؤال کردم. اول قبول میکردند. بعد از یک ساعت رد میکردند! به آخر خیابان رسیدم. از پلههای یک ساختمان بالا رفتم. صدای همهمه زیادی میآمد. بوی غذا آنچنان پیچیده بود که عنقريب(نزدیک) بود بیفتم. سینیهای غذا روی دست یک مرد میانسال، تندتند جابهجا میشد، مرد چاقی پشت میز نشسته بود و پول میشمرد: یک دسته پول! محو تماشای پولها بودم و شامهام مست از بوی غذا.
🔺 مرد چاق نگاهی کرد. با قدری تندی سؤال کرد: «چه کار داری؟» با صدای زار گفتم: «آقا، کارگر نمیخوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریهام گرفت. چهره مرد عوض شد. گفت: «بیا بالا.» از چند پله کوتاه آن بالا رفتم. با مهربانی نگاهم کرد. گفت: «اسمت چیه؟»
گفتم: «قاسم.»
- فامیلیت؟
- سلیمانی
- مگه درس نمیخونی؟
- چرا آقا؛ ولی میخوام کار هم بکنم.
🔊 مرد صدا زد: «محمد، محمد، آمحمد.» مرد میانسالی آمد. گفت: بله، حاجی.» گفت: «یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آورد. اولین بار بود میدیدم. بعداً فهمیدم به آن چلو خورشت سبزی میگویند. گفت: «بگذار جلوی این بچه.»
🍽️ طبع عشایریام و مناعتطبع(عزت نفس) پدر و مادرم اجازه نمیداد این جوری غذا بخورم. گفتم: «نه، ببخشید. من سیرم.» درحالی که از گرسنگی و خستگی، نای حرکت نداشتم. حاجی که بعداً فهمیدم حاج محمد است، با محبت خاصی گفت: «پسرم، بخور.» ظرف غذا را که تا ته خوردم و یک نوشابه پِپسی که در شهر دیده بودم راسر کشیدم.
🌺 حاج محمد گفت: «میتونی کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا بخوری. روزی پنج تومان به تو میدهم. اگر خوب کار کردی، حقوقت را اضافه میکنم.» برق از چشمانم پرید. از زیارت «سید خوشنام، پیر خوشنام» تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.
🇮🇷 @rahbaram_seyed_ali