eitaa logo
『رهبرم سید علـی』
2.1هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
7.9هزار ویدیو
102 فایل
شھیدحاج‌قاسم‌سلیمانی؛ ازاصوݪ‌مراقبت‌کنید؛اصوݪ‌یعنۍوݪی‌فقیه، خصوصاًاین‌حکیم،مظݪوم،وارسته‌دردین، فقه،عرفاטּ،معرفت؛ خامنه‌ا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌؎عزیزراعزیزجاטּخودبدانید، حرمت‌اوراحرمت‌مقدسات‌بدانید.. -همسایه‌هاموݩ؛👇 - @Saberine_Motenaem - @Safinatol_Najat
مشاهده در ایتا
دانلود
💬  همه زنان ایران مادر آرتین‌اند 📝  ۱۰۰ دقیقه‌ای خانواده شهدای با رهبر انقلاب 🔻 ... "خانمی که لیست خانواده‌ها را دارد و جلوی اسم‌ها تیک می‌زند، با لبخند می‌گوید: «داخل کاغذ و خودکار هست!» و به سمت میز پذیرایی هدایتم می‌کند که همان دم در ورودی است. 🔹آرتین یکی یکی شیرها را برمی‌دارد، نگاه می‌کند و می‌گذارد سر جایش. به شیر توی دست من هم نگاه می‌کند و می‌گوید: «شیرکاکائوهاشو تو خوردی؟» می‌گویم: «شیرکاکائو نداشت پسرم. خیالت راحت!» خواهر آرتین ماسکی را می‌زند روی صورت آرتین و بندهایش را جایی لای فر موهایش، به پشت گوش‌ها وصل می‌کند. آرتین مقاومت می‌کند. خواهرش می‌گوید: «باید بزنی مامان جان.» یعنی حتی خواهر آرتین هم مادر آرتین است‌؟! 🔹 با پارتیشن، قسمت کوچکی از جلوی سن حسینیه را جدا کرده‌اند که به‌اندازه جمعیت دیدار صمیمانه امروز باشد. دورتادور، پتوهای سفید انداخته‌اند و پشت پتوها یک ردیف صندلی گذاشته‌اند. یک صندلی شبیه همه صندلی‌های دیگر هم هست که در نزدیک‌ترین حالت به جمعیت و رو به آنها گذاشته شده است."... 🔍 متن کامل روایت👇 https://khl.ink/f/51599 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 @rahbaram_seyed_ali
『رهبرم سید علـی』
⭐️ جشن فرشته‌ها در حضور رهبر انقلاب 🔻 در ایام پربرکت #ماه_رجب و در شب میلاد امیرالمؤمنین علی علیه‌ا
📝 |  در حلقه لشکر فرشتگان 👈 روایت حاشیه‌های مراسم جشن تکلیف دختران ⭐ حسینیه وزین و موقر همیشگی، شبیه مدرسه دخترانه شده بود! 📍«از کجا اومدید بچه‌ها؟» اولین سؤالی بود که می‌پرسیدم. از همه‌جا بودند. تهران، اراک، تبریز، کاشان، سمنان و حتی دختران مدرسه کپرنشین زهکلوت کرمان. ⭐ اگه آقا اومد دوست دارید بهش چی بگید؟ یاسمین گفت: «من از آقا یه دونه کربلا خواسته‌ام، یه دونه هم دوچرخه صورتی نو!» ⭐ چند تا از بچه‌های معلول را با ویلچر آوردند و نزدیک ما جا دادند. پرستو، یک دختر نابینا را هم توی جمع نشانم داد. ⭐ از صدای جیغ و کف و بالا پایین پریدن بچه‌ها متوجه ورود آقا شدیم. ⭐ آقا نماز مغرب را شروع کردند. ما هم در یکی از صف‌های انتهایی در اتصال به «لشکر فرشته‌ها» به آقا اقتدا کردیم. ⭐ بچه‌ها یک بار دیگر سرودشان را برای آقا اجرا کردند و آقا برایشان دست زدند و با تشویق‌ از شعر و اجرایشان تعریف کردند. ⭐ نماز عشا را هم به جماعت خواندیم و یک هو انگار رستاخیز شد. خیلی صحنه قشنگی بود. آقا «در حلقه لشکر فرشته‌ها» نشسته بودند و عجله‌ای برای رفتن نداشتند. 🔍 ادامه را بخوانید👇 https://khl.ink/f/51883 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 @rahbaram_seyed_ali
✍🏻 | آذربایجان اویاخدی، انقلابا دایاخدی 🔍 روایتی از دیدار مردم آذربایجان شرقی با رهبر انقلاب، ۲۶ بهمن ۱۴۰۱ 📝 همسر شهید مهدی باکری صندلی کنارم نشسته است. ذوق‌زده سلام کردم و از این هم‌جواری تا جایی که می‌توانستم استفاده کردم. از آخرین‌باری که به دیدار آقا رفته بودم ۱۲ سال می‌گذشت. آن‌زمان نوجوانی دبیرستانی بودم. بخاری ماشین زورش به هوای یخ جاده بیرون نمی‌رسید. ساعت ۷ و ۲۰ دقیقه رسیدیم. در حسینیه بازار شعارهای ترکی حسابی داغ شده بود، هم تُن صدای شعاردهنده و هم معنای آن، سالن را به وجد می‌آورد. ریحانه ۹ساله یکی از دخترهایی بود که همراه مادر و پدرش از عجب‌شیر تبریز آمده بود. دوست داشت شعری را که آماده کرده بود برای آقا بخواند. صدای تکبیرها بلند شد. سخنان آقا تمام شده بود و لحظات آخر را با قلب‌مان ثبت می‌کردیم تا این صحبت‌ها و لحظات از خاطرمان پاک نشود. 🔍 ادامه را بخوانید👇 https://khl.ink/f/52035 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 @rahbaram_seyed_ali
📝 | سطرهایی که بیست‌بار میشود خواند 👈🏻 روایتی از دیدار اعضای ستاد مرکزی کنگره‌ی ملی شهدای سبزوار و نیشابور ✏️ اتوبوس پشت سر هم از نیشابور و سبزوار به مقصد تهران-بیت رهبری. اینها را خانم سعادتی برایم گفت. خبرنگار اعزامی که قرار بود این جلسه را پوشش خبری بدهد. کلید آشنایی ما هفت و نیم صبح زده شد و من با دیدن اولین آدمیزاد کارم را شروع کرده بودم. به اتفاق هم و با راهنمایی مسئول مربوطه به سمت حسینیه قدم برداشتیم. برای یکدیگر آرزوی موفقیت کرده و از هم جدا شدیم. ✏️ مکانی که همیشه در تلوزیون دیده بودم حالا پیش رویم بود. صندلی‌ها مرتب و پشت‌سرهم اما خالی به انتظار مهمان‌ها صف کشیده بودند. دوربین‌ها دورتادور محل آماده‌ی کار بودند. از دور مادری جوان به همراه پسری کوچک که لباس نظامی با رنگ خاکی پوشیده بود با حالتی شبیه به دویدن خودشان را به صندلی‌های ردیف اول رساندند. به طرف پسرک رفتم و اسمش را پرسیدم. ابوالفضل بود. پرسیدم چه احساسی داری؟ 📄 ادامه را بخوانید khl.ink/f/53018 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 @rahbaram_seyed_ali
❤️ | ۲۳۲ روز همدلی 👈🏻 روایتی از حال و هوای خانواده‌های اعضای ناوگروه ۸۶ در دیدار رهبر انقلاب 🔹 کارکنان و خانواده‌های ناوگروه ۸۶ نیروی دریایی ارتش صبح یکشنبه ۱۵ مردادماه با حضور در حسینیه امام خمینی با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند. ناوگروه ۸۶ نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی چندی پیش مأموریت تاریخی خود در گردش ۳۶۰ درجه به دور کره زمین را با طی بیش از ۶۵ هزار کیلومتر مسیر دریایی و پس از ۸ ماه دریانوردی با موفقیت به پایان رسانده بود. 🔸 آنچه می‌خوانید روایتی است از حال و هوای خانواده‌های اعضای ناوگروه ارتش در این دیدار که بخش زن و خانواده «ریحانه» رسانه KHAMENEI.IR به قلم سرکار خانم سیده حدیث میرفیضی منتشر میکند. 🔍 ادامه را بخوانید👇 khl.ink/f/53550
📢 | به رنگ ایران ✍ روایتی از دیدار مردم سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی با رهبر انقلاب 🔹 در روز آخر پذیرایی از زوار پاکستانی که خبر دیدار مردم سیستان و بلوچستان را برای کربلایی برات آشپز موکب خواندم هیچگاه فکر نمی‌کردم که من هم جزء افراد حاضر در این دیدار باشم. 🔹 در محل اسکان مردی تنومند با لباس بلوچی سیاه رنگ که بیشتر شبیه به ورزشکاران پرورش اندام بود حضور داشت. اما برخلاف تصور من نه او ورزشکار بود و نه مهمان اداره ورزش و جوانان بلکه پدر شهیدی بود که از سوی بنیاد شهید به دیدار آمده بود. سن و سال بلال به پدر یک شهید نمی‌خورد چون به تازگی از مرز چهل سال عبور کرده بود اما در واقع او پدر هستی ناروئی هفت ساله یکی از شهدای واقعه ۸ مهرماه سال گذشته در زاهدان بود. 🔹 حضور بلال که طبق گفته‌هایش از سال گذشته از شدت غم تارهای موی سفید در سر و صورت ایشان ظاهر شده است با توجه به فضای استان از ۸ مهر سال گذشته تاکنون حداقل برای من در این سفر غیر قابل باور بود و با معادلات ذهنی من نمی‌خواند چرا که در خاطرم هست پس از شهادت هستی تصویر او در بین صفحات مجازی پخش شد و حتی برخی از آشوب‌طلبان هم تصویر هستی را باز نشر کردند... 🔍 ادامه را بخوانید👇 khl.ink/f/53874
📣‌ | دخترکان کاپشن صورتی 👈 روایتی از دیدار مردم قم با رهبر انقلاب 🔹 در صف انتظار برای ورود به حسینیه هستیم که چشمم به چشمانش می‌افتد؛ دختر کاپشن صورتی. نگاه به صورت مادرش می‌کنم که ببینم خودش می‌داند چقدر نمادین توی این مراسم حضور پیدا کرده یا نه؟ ولی دلم نمی‌آید حرفی از دخترک کرمانی به او بزنم. 🔹‌ به حسینیه که می‌رسم اول از همه، چشمم زیلوهای بافت میبد یزد را می‌گیرد و در دم عاشق می‌شوم. عاشق لوزی‌های آبی زیلو. زیلوها از پس عبور ندادن سرمای زمین برنمی‌آیند و چه بهتر. اینجا کسی دنبال گرما نیست. هیجان توی دل آدم‌ها گرما شده و خودشان را باد هم می‌زنند. 🔹 دخترک کاپشن صورتی بعدی که می‌بینم هشت ماهه است و اسمش مبارکه. لباس صورتی وجه مشترک همه‌ی دختر بچه‌هاست. زن‌ها به مادرش سفارش می‌کنند نزدیک در ورودی ننشیند که سرما به دخترک نرسد. 🔍 ادامه را بخوانید: khl.ink/f/54930
『رهبرم سید علـی』
🗳 | کمتر از ۲۰ دقیقه 👈 روایتی از حضور اول وقت رهبر انقلاب اسلامی در چهاردهمین دوره ریاست جمهوری (بخش اول) 🔹️«ایران کشور مهمی است و شما در حال انتخاب یک رئیس جمهور هستید.» اینها را آلیسا جوهانسون روبین می‌گوید؛ روزنامه‌نگار کهنه‌کار آمریکایی. خانم روزنامه‌نگار که برای پوشش حضور اول وقت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای خودش را به حسینیه امام خمینی(ره) رسانده و با ما حرف می‌زند. 🔹️بعد از مصاحبه جستجویی در اینترنت می‌کنم و به یکی از آخرین گزارش‌هایش در نیویورک‌تایمز می‌رسم. بهانه‌ی گزارش، حملات گاه و بیگاه حزب‌الله لبنان به مواضع ارتش عبری در شمال سرزمین‌های اشغالی است و موضوع محوری گزارش هم اینکه فقدان رئیس‌جمهور ایران تأثیری در ساختار و اقدامات منطقه‌ای ایران نداشته و ایران همچنان دارد برنامه‌ی خودش را پیش می‌برد. اینگونه بهتر مشخص می‌شود که چگونه قدرتی که از داخل ایران به منطقه و در ادامه به جهان سر ریز می‌شود، در نقاط راهبردی تأثیر می‌گذارد و دیگرانی در سایر رسانه‌ها متوجه این تأثیر می‌شوند: خوش‌تر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث آلیسا و دیگران 🔹️این «دیگران» بیش از ۱۵۰ عکاس، خبرنگار و تصویربردارند از آلمان و آمریکا و استرالیا و افغانستان و اسپانیا و عراق و چین  اتریش و قطر و فرانسه و روسیه و عمان و انگلیس و ده‌ها مملکت فرنگی دیگر که صبح کله‌ی سحر، خودشان را به حسینیه امام خمینی(ره) در انتهای خیابان فلسطین رسانده‌‌اند. 🔹️قبل از ورود به داخل حسینیه بساط پذیرایی و صبحانه‌‌ای مختصر برپاست. در کنار بخار و بوی چای، بوی قهوه و نسکافه هم داخل فضا پبچیده است. خبرنگارها چند نفر چند نفر با هم گعده گرفته‌اند. خارجی‌ها بیشتر در چشم هستند. وارد حسینیه که می‌‌شویم، عکاس‌ها و تصویربردارها ریسه می‌شوند برای تحویل گرفتن دوربین‌هایشان. 🔎 ‌ادامه را بخوانید: khl.ink/f/56848
🏴 مشتاقیم به شما ✍ موکبداران عراقی راهپیمایی با رهبر انقلاب - بخش اول 🔹الاعرجی رگ عربی‌اش بالا زده. بدون متن و صرفاً با اتکا به حافظه‌ دارد حرف‌هایش را خطاب به رهبری ایراد می‌کند. انصافاً هم بدون تپق و چرخیدن حرف و عقب‌و‌جلو کشیدن کلمات سخن می‌گوید. صدایش هم آنقدر بلند هست که اگر بلندگو هم نباشد، در کل حسینیه بپیچد و همه بشنوند. از عربی‌ آنقدری بهره برده‌ام که بفهمم کلّیت حرفش چیست. با این حال برای محکم‌کاری، یک عربی‌بلد هم به عنوان مترجم همراه‌مان شده. شب قبل در جلسه هماهنگی در معارفه‌اش گفتند استاد نه تنها عربی بلد است که با لهجه عراقی هم حرف می‌زند. این یعنی نور علی نور! الاعرجی بعد از تمجیدهای بسیار می‌رسد به «ایران، عمق الاسلام!». رو می‌کنم به استادِ مترجم تا معنای دقیق جمله‌های سخنران را عینا یادداشت کنم. 🖼 ادامه در بخش دوم 🔍 متن کامل را بخوانید: khl.ink/f/43489
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🏴 دست‌خطی برای دعوت به اسلام ✍ موکبداران عراقی راهپیمایی اربعین با رهبر انقلاب - بخش هشتم 🔹...پشت‌بندِ عبود، سعید الصافی می‌آید پشت تریبون. شاعر خوش‌ذوق عراقی که ابیاتش نه فقط عراقی‌های حاضر در جلسه که ما را هم به وجد می‌آورد. می‌دانم! الان دوباره می‌گویید دیدی زبان مانع پیچیده‌ای نبود! قبل از ابیات غرایش هم پشت تریبون گفت من به نمایندگی از مردم ایران و عراق به استکبار می‌گویم که حسین(ع) دوباره ما را با هم جمع کرده است. کنایه سنگینی خطاب به غرب و پسله‌های پان‌ایرانیسم و پان‌عربیسم‌شان که نان‌شان در نقار و تفرقه‌ی بین فارس و عرب است. جناب الصافی منهایِ شعر زیبایی که سروده بود، خط قشنگی هم داشت. جناب مترجم که در حد ترجمه کردن عبارت «ایران، عمق اسلام است» به یاری‌مان آمده بود بعد از مراسم موفق شد الصافی را پیدا کند و متن دست‌نوشته‌اش را از او بگیرد. به قول یکی از رفقا، به هر که این خط زیبا را نشان بدهی اسلام می‌آورد! 🖼 ادامه در بخش نهم 🔍 متن کامل را بخوانید: khl.ink/f/43489
🖥 | معصومه؛ دوست علم وجهاد و شهادت، مثل ام یاسر! 👈 روایت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR از دیدار خانواده شهیدان و رضا عواضه با رهبر انقلاب 🔸بخش اول - عکسی از شهید سیّدعبّاس موسوی و همسرش امّ‌یاسر روی میز کار من است که خیلی دوستش دارم؛ لای بوته‌ها ایستاده‌اند، دستشان در دستِ هم است، به افق دوری نگاه می‌کنند و خنده‌ی قشنگی روی لب هر دویشان دیده می‌شود. زیرش نوشته: «امّ‌یاسر رفیقة العلم و الجهاد و الشّهادة.» عکس را از پیرمرد خادمی گرفته‌ام که دو سال پیش، درِ مزارِ سیّدعبّاس را در روستای نبی‌شیث بعلبک برایمان باز کرد، بعد هم توضیح داد که سیّدعباس چطور خانه‌ی کوچکی را که در این روستا داشت، حوزه‌ی علمیّه کرد و توانست نیروهایی تربیت کند که هسته‌ی اصلی حزب‌الله را تشکیل بدهند؛ نیروهایی که فقط یکی‌شان سیّدحسن نصرالله بود. ماشینِ صدمه‌دیده‌ی سیّدعبّاس را توی حیاط آرامگاه، داخل محفظه‌ای شیشه‌ای حفظ کرده بودند. امّ‌یاسر بخش خواهران حوزه‌ی علمیّه را اداره می‌کرد و آن روز، همراه همسر و فرزند چهارساله‌اش سوار ماشین بودند؛ روزی که اسرائیل دیگر نتوانسته بود حضور سیّدعبّاس در لبنان را تحمّل کند و با بالگرد، ماشینش را گلوله‌باران کرد. 🔹چند روز پیش که فیلم حمله‌ی پهپادها به ماشین معصومه کرباسی و رضا عواضه را دیدم، دوباره انگار نحوه‌ی شهادت سیّدعبّاس برایم زنده شد. لابد عواضه خیلی برای اسرائیل هزینه درست کرده بود که پهپادهایشان را فرستاده‌اند تا درون جادّه‌ها بگردند و پیدایش کنند. 🔎 متن کامل را از اینجا بخوانید. khl.ink/f/58074
📝 | روزی که مهمان بودیم (بخش هشتم) 🖥روایت ریحانه KHAMENEI.IR از دیدار و سخنرانی رهبر انقلاب به مناسبت پنجمین سالگرد شهادت شهید حاج قاسم سلیمانی 🔹حالا من درست در وسط خیابان کشوردوست ایستاده بودم. جایی که بارها و بارها حاج قاسم از آن گذشته بود و به دیدار رهبر انقلاب رفته بود. مردی که کشورش را و مردم کشورش را دوست داشت و خودش را وقف آن­‌ها کرد و زمانی که شهید شد، یک کشور دوستش داشتند و به احترامش قیام کردند. یاد جمله امروز آقا افتادم که گفتند: ««مکتب سلیمانی» [که همان] مکتب اسلام است، مکتب قرآن است و او به این مکتب پایبند بود و به آن عمل میکرد. شد شاخص، شد محور، شد مرکز. ما هم اگر همان ایمان را، همان عمل را، همان عمل صالح را داشته باشیم، میشویم سلیمانی.» 🔹فکر می‌کنم ای‌کاش همانقدر که حاج قاسم را دوست داریم، به مکتبش پایبند باشیم تا هر کدام‌مان بتوانیم در هر شغل و موقعیتی که هستیم، مثل او بشویم. 🔍متن کامل را از اینجا بخوانید👇 khl.ink/f/58898