📷 #جهاد_روایت | جلوههای مقاومت و حماسه در راهپیمایی اربعین - ۶
🔸 گزارش تصویری اختصاصی «خط رهبری» از صحنههای شورانگیز فرهنگ مقاومت و جهاد و ولایتمداری در راهپیمایی عظیم و تمدنساز #اربعین
@rahbari_plus
🏴 #جهاد_روایت | پیادهروی اربعین را مغتنم بشمارید
🔸 رهبر معظم انقلاب: «این حرکت عظیمِ مردم از ایران، از کشورهای دیگر اسلامی، از هند، از اروپا، حتّی از آمریکا و کشورهای دیگر، از راههای دور، افرادی میآیند در این راهپیمایی شرکت میکنند؛ دو روز، سه روز بیشتر یا کمتر، در این راه، پای پیاده حرکت میکنند؛ مردم عراق هم انصافاً با کمال بزرگواری و محبّت پذیرایی میکنند از اینها؛ خیلی #حرکت_عظیم و پرمعنا و پرمغزی است و کسانی که موفّق میشوند باید مغتنم بشمارند.» ۰۹/۰۹/۱۳۹۴
@rahbari_plus
🏴 #جهاد_روایت | امامِ عرب، امامِ عجم
📝 خرده روایتهای «خط رهبری» از پیادهروی عظیم اربعین - ۱
✍ نویسنده روایت: فاطمه دولتی
🔸 عبایش نو بود، نو و لَخت و بیچروک. انگار همین حالا از میان کمد لباسهایش عبای قهوهای را بیرون کشیده و انداخته بود روی شانه. دشداشهاش سیاه و بلند، نعلینهایش بیخط و غبار. ایستاده بودم کنارِ کولههایمان تا همسفرها آبی به دست و رویشان بزنند، ایستاده بودم و #پیرمرد_عرب را تماشا میکردم. سر عصایش کندهکاری داشت و تسبیح سندس، میان انگشتهای باریک و چروکیدهاش میلغزید؛ دانه به دانه!
🔹 چند قدم جلو رفتم. بوی عطر پیرمرد بینیام را قلقلک داد. میخواستم عکسش را ثبت کنم. او با تمام پیرمردهایی که در مسیر دیده بودم متفاوت بود. جذبهی غریبی داشت. میخواستم به بهانهای با او همکلام شوم. عربی بلد نبودم ما زبان مشترک نداشتیم؛ اصلا هیچ اشتراکی نداشتیم. من دختری بودم از #ایران و او مرد کهنسالی ازدیار عراق. از ابتدای سفر بارها از خودم پرسیده بودم:«من اینجا چه میکنم؟ در کشوری غریب، میان این مردمی که هیچ نقطه اشتراکی با آنها ندارم. اصلا مگر نه اینکه همین کشور چند ده سال پیش به خاکِ وطن تجاوز کرده بودند؟ آن هم هشت سال!» پرسیده بودم و پاسخی پیدا نکرده بودم.
🔸 دل به دریا زدم و مقابلش ایستادم. گوشی را نشانش دادم و گفتم:«تصویر! تصویر!»
لحظهای نگاهش بین من و گوشی رفت و آمد کرد. لبخند به لبهای نخمانندش دوید. سر تکان داد و ایستاد. عبایش را مرتب کرد. کادر بستم و عسکش رفت در حافظهی گوشی. همسفرها آماده حرکت بودند، پیرمرد گردن کشید تا عکس را ببیند، عکس را نشانش دادم. چشمهایش درخشید، با انگشتش #موکب بزرگی که چند متر آنطرفتر برپا بود نشانم داد:«تفضل تفضل. کهربا موجود، اینترنت موجود، غساله موجود.» منتظر جوابمان نماند، راه افتاد سمتِ موکب. جلوی موکب چند نفر پیش پایش بلند شدند. ما قصد ماندن نداشتیم، میخواستم ۲۰۰ عمود دیگر برویم.
🔹 اصرار را بیفایده دید، دست کرد در جیبِ دشداشه، یک اسکناس ۱۰۰ دیناری بیرون کشید و گذاشت کف دستم:«لِرصید، لِرصید»
هر چه تلاش کردم اسکناس را نگیرم، قبول نکرد.
مات بودم؛ کجای عالم، عاقله مردی بیدلیل و علت دست میکند در جیب و مبلغ قابل توجهای پول کف دست یک #غریبه میگذارد تا با آن شارژ بخرد؟
🔸 تنها جملهای که بلد بودم را به نشانه تشکر به زبان آوردم: «#حبالحسین_یجمعنا...» و انگار چاقو خورد به دلِ هندوانهای رسیده. پیرمردِ خوشپوشِ راستقامت، چون طفلی مادر گمکرده زد زیر گریه. نشست بر صندلی، عبایش افتاد از شانه. کوفت بر ران پا:«حسین... حسین... امامالعرب، امامالعجم...حبالحسین...»
🔹 همسفرها پا در طریق گذاشتند. من به دنبالشان؛ چشمهایم خیس، مویه پیرمرد عراقی در گوشم... معادلاتم اشتباه بود، ما نقطه مشترک داشتیم، ارادت به اباعبدالله #بزرگترین_اشتراک ما بود.
🔰 رهبر معظم انقلاب: «راهپیمایی مراسم روز اربعین یک نمونه از این ارتباط دوستانه [دو ملت ایران و عراق] است بهگونهای که مردم عراق در پذیرایی از زائران ایرانی، از انفاق و #محبت و ارادت چیزی کم نمیگذارند. مسئولان دو کشور ایران و عراق، باید از این فضا و فرصت برای منافع دو کشور بیشترین استفاده را بکنند.» ۰۳/۰۹/۱۳۹۴
@rahbari_plus
🖼 #سخن_نگاشت | رسانه موثرتر از بمب اتم
➕به مناسبت ۱۷ مردادماه، روز خبرنگار
@rahbari_plus
خط رهبری
🔰 #خاطره | شهید بابایی گفت: دیدم در دعای کمیل شانههایش از گریه میلرزد 🔸 «سال ۶۱ #شهید_بابایی را گ
🔰 #خاطره | شهید بابایی گفت: «اگر شما اجازه بدهید، ما بچههای سپاه را آموزش خلبانی بدهیم»
🔸 رهبر معظم انقلاب:«شهید بابایی اوایل انقلاب در نیروی هوایی ستوان یک بود. در فاصلهی سه سال، درجهی سرهنگی گرفت و فرماندهی آن پایگاه در اصفهان شد؛ یعنی از ستوان یکی به سرهنگ تمامی ارتقاء یافت. آن زمان هم سرهنگی درجهی بالایی بود؛ یعنی بالاتر از سرهنگ، نداشتیم... فقط دو درجهی سرتیپی در ارتش بود: فلاحی، که پیش از انقلاب به درجهی سرتیپی رسیده بود و ظهیرنژاد که به دلیلی، در اوایل جنگ به او درجهی سرتیپی اعطا شد. سایر افسران، سرهنگ بودند؛ اما #شهید_بابایی با نصب درجهی سرهنگی به پایگاه اصفهان رفت. میدانید که پایگاه اصفهان هم از پایگاههای بسیار بزرگ و مفصل است. سال شصت بود. آن پایگاه واقعاً مرکزی بود که در زمان بنیصدر، امام را هم قبول نداشتند و قبلش هم، آنجا مرکز جنجالی و پرمسألهای محسوب میشد. اولِ انقلاب، همین آقای محمدىِ دفتر خودمان - آقای «محمدی گلپایگانی» - به عنوان نمایندهی مسؤول عقیدتی - سیاسی، در آنجا فعالیت میکردند. ایشان مرتب مسائل آنجا را گزارش میکردند.
🔹عدهای ضد انقلاب و عدهای هم نفوذیهای گروههای بهظاهر انقلابی، در پایگاه نفوذ کرده بودند و واقعاً بهکلی یأسآور بود. فرماندهی آنجا، زمانی که در وزارت دفاع بودم، میگفت: «اصلاً نمیتوانم پایگاه را اداره کنم!» همینطور، همه چیز را رها کرده بود. در چنین شرایطی، شهید بابایی به این پایگاه رفت - اینکه «یک لاقبا» میگویند، واقعاً با یک لاقبا به آنجا رفت - و همهچیز را راه انداخت. او حقیقتاً پایگاه را متحول کرد. یک بار من به آن پایگاه رفتم و ایشان، سمیلاتورهای آموزشی را به من نشان داد. شهید بابایی، خودش هم #خلبان بود؛ خلبان «اف ۱۴». یعنی رتبهی خلبانیاش رتبهی بالایی بود.
🔸ایشانْ خیلی به من محبت داشت. من هم واقعاً از ته دل، قدر شهید بابایی را خیلی میدانستم. یکبار که به اصفهان رفتم - من، دو سه بار به پایگاه اصفهان رفتهام - نزد من آمد و گفت: «اگر شما اجازه بدهید، ما بچههای سپاه را اینجا بیاوریم و به آنان آموزش خلبانی بدهیم»... با بچههای سپاه، خیلی خودمانی و رفیق بود. میگفت: «فقط برای انقلاب و #رضای_خدا، بچههای سپاه را آموزش دهیم.» گفتم: «حالا دست نگهدارید.
🔹الآن این کار مصلحت نیست؛ تا ببینیم بعداً چه میشود.» در غیر این صورت، وضعیت نیروی هوایی، حسابی به هم میخورد. بههرحال، ایشان آرام آرام همان پایگاهی را که آن همه مسأله داشت، بهکلی متحول کرد.»
📝 بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار خانوادهی شهید بابایی ۱۳۸۰/۱۱/۰۷
@rahbari_plus
📷 #جهاد_روایت | جلوههای مقاومت و حماسه در راهپیمایی اربعین - ۷
🔸 گزارش تصویری اختصاصی «خط رهبری» از صحنههای شورانگیز فرهنگ مقاومت و جهاد و ولایتمداری در راهپیمایی عظیم و تمدنساز #اربعین
@rahbari_plus