✍دلنوشته دختر شهید حسین بادپا...
🔹شاعری جايی نوشته بود عقل پرسيد كه دشوار تر از مردن چيست عشق فرمود كه فراق از همه دشوارتر است.
🔸بگذشت در فراق تو شب های بی شمار هرشب به اين اميد كه فردا ببينمت.
🔹بابای من مرد بالابلند ديروز و هزار تكه امروزم هرگز تصور نمی كردم روزی بيايد كه ثانيه ها برايم سالی بگذرد از غم فراقت روزی بيايد كه لبخندت را گم كنم بين خطوط مبهم روزگار روزگاری كه هيچ وقت بی تو بودن را در آن نمی ديدم.
🔸بابا هميشه دعايت اين بود كه پيوند بخوری به دوستان رفته ات و بشوی يكی از همان سنگ های مشكی گلزار شهدا دست به كار شدی و مريدگونه مرادت سردار سليمانی را راضی كردی تا بتوانی از تعريف هايی به اسم مرز بگذری و در كنار حريم بزرگ بانوی قصه عاشورا به پاسبانی بپردازی.
🔹بابای خوبم تو مشق عشق را از سنگرهای تفت ديده اهواز شروع كرده بودی و در آب های خروشان اروند به اوج رسانده بودی رفقايت كه آسمانی می شدند شوقت برای رهايی بيشتر می شد غافل از اينكه اذن رفتن شما در دست های با كفايت عمه سادات بود و خونت می بايست بشود سنگفرش حرم بانوی ستم كشيده ای كه مادر من و همه زنان مؤمنه سرزمينم حاضرند سرهای شريک زندگيشان را هديه كنند تا خللی به آستانه شان وارد نشود.
🔸بابای خوبم ما حاضريم شب های تنهايی مان را زير سقف پرغبارشهر تا صبح ستاره بشماريم و نبود تو را به هر زجری كه باشد تحمل كنيم ولی مقابل نگاه های عمه سادات و دختر سه ساله ارباب بی كفنمان شرمگين نباشيم.
#شهید_حسین_بادپا
کانال راه سلیمانی
#حاج_قاسم_سلیمانی
@rahe_solymani
https://eitaa.com/joinchat/315491254C27c6ad2c2b