💫انگار توانش بعد از جانبازی
دوبرابر شده بود
مادر شهید خرازی از خبر جراحت پسرش روایت میکرد: "دست حسین در عملیات خیبر قطع شد؛ وقتی این خبر را شنیدم از هوش رفتم؛ توی بیمارستان یزد به دیدارش رفتم؛ گفتم «حسین، نکنه من بمیرم و تو را دیگر نبینم؟» و حسین گفت «نه مادر انشاءالله عمر طولانی داشته باشی». بعد گفت «مامان، طاقت داری دست مرا ببینی»؛ گفتم «مگه چیشده»؛ دکمههای پیراهنش را که باز کردم گفتم «حسین! پس دستت کجاست؟» و دوباره از هوش رفتم. فکر میکردم حالا که یک دست ندارد، دیگر نمیتواند هچ کاری انجام دهد؛ اما انگار توانش بعد از جانبازی دو برابر شده بود؛ همه کارهایش را خودش انجام میداد، کاری کرد که من هیچ وقت احساس نکردم او یک دست ندارد."
شهید#حسین_خرازی
@raheeshg
گرمای هوا همه را از پا درآورده بود.
دکتر سرم وصل کرده بود بهش. از اتاق که میرفت بیرون گفت: بهش برسید، خیلی ضعیف شده.
_نمیخورم
+چرا آخه؟
_اینها رو برای چی آوردن اینجا؟
«مریضها را نشان میداد»
+گرمازده شدن خب
_من رو برای چی آوردن؟
+شما هم گرمازده شدید
_پس میبینی که فرقی نداریم!
شهید#حسین_خرازی🕊🌹
@raheeshg