eitaa logo
•┈••✾ راهِ خُدا ✾••┈•
401 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
8.7هزار ویدیو
80 فایل
فرهنگی ، مذهبی ، اجتماعی 👈انتشار مطالب کانال حتی بدون آیدی کانال بلامانع است...😊ولی اگه مارو هم تبلیغ کنین خوشحال میشیم😅 تماس با مدیر ،انتقادات و پیشنهادات: @Amiratfmahdi تبادل : @Amiratfmahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
           داســتــان مـعـنــوی در قدیم یک فردی بود در همدان به نام اصغرآواره‼️ اصغر آقا کارش مطربی بود و در عروسی‌ها و مجالس بزرگان شهر مجلس گرمی می‌کرد🎻🎉🎶 و اینقدر کارش درست بود که همه شهر او را می‌شناختند و چون کسی را نداشت و بیکس بود بهش می‌گفتند اصغر آواره‼️ انقلاب که شد وضع کارش کساد شد و دیگه کارش این شده بود می‌رفت تو اتوبوس برای مردم می‌زد🎻 و می‌خواند🗣🎶 و شب‌ها می‌رفت در بهزیستی می‌خوابید تا اینجای داستان را داشته باشید! در آن زمان یک فرد متدین و مؤمن در همدان به نام از دنیا می‌رود و وصیت‌کرده بود اگر من فوت کردم از حاج آقا حسینی پناه که فردی وارسته و گریه کن و خادم علیه‌السلام و از شاگردان خوب مرحوم حاج علی همدانی است بخواهید قبول زحمت کنند نماز میت من را بخوانند خلاصه از دنیا رفت و چند هزار نفر آمدند برای تشیبع جنازه در باغ بهشت همدان و مردم رفتند دنبال حاج آقا حسینی پناه که حالا دیگه پیرمرد شده بود و آوردنش برای خواندن نماز میت حاج آقا حسینی پناه وقتی رسید گفت تا شما کارها رو آماده کنید من برم سر قبر استادم حاج ملاعلی همدانی فاتحه‌ای بخوانم و برگردم وقتی به سر مزار استادش رسید در حین خواندن فاتحه چشمش به تابوتی خورد که چهار کارگر شهرداری زیر آن را گرفته و به سمت غسال‌خانه می‌بردند کنجکاو شد و به سمت آنها رفت پرسید این جنازه کیه که اینقدر غریبانه در حال تدفین آن هستید؟ یکی از کارگران گفت این اصغر آواره است تا اسم او را شنید فریادی از سر تأسف زد و گریست🤯😱😭😭😭 مردم تا این صحنه را دیدند به طرف آنها آمدند‌ و جویای اخبار و حال حاجی شدند و پرسیدند‌چه شد که شما برای این فرد این طور ناله کردید⁉️ حاجی گفت: مردم این فرد را می‌شناسید⁉️ همه گفتند: نه❗ مگه کیه این⁉️😳 حاجی گفت: این همون اصغر آواره است مردم گفتند: اون که آدم خوبی نبود شما از کجا می‌شناسیدش⁉️ و حاجی شروع کرد به بیان یک خاطره قدیمی گفت: سال‌ها قبل از همدان عازم شهر قم بودم و آن زمان‌ها تنها یک اتوبوس فقط به آن شهر می‌رفت سوار اتوبوس که شدم دیدم وای اصغر آواره با وسیله موسیقیش وارد شد ترسیدم و گفتم: یا حسین اگه این مرد بخواهد در این اتوبوس بنوازد و من ساکت باشم حرمت لباسم از بین می‌رود اگر هم اعتراض کنم مردم که تو اتوبوس نشستند شاید بدشان بیاد که چرا من نمی‌ذارم شاد باشند و اگر هم پیاده شوم به کارم در قم نخواهم رسید چه کنم؟! خلاصه از خجالت سرم را به پائین انداختم اصغر آواره سوار شد و آماده نواختن بود که ناگاه چشمش 👀به من افتاد، زود تیمپو 🎻رو گذاشت تو گونی و خواست پیاده بشه که مردم بهش اعتراض کردند که داری کجا میری⁉️ چرا نمیزنی⁉️ گفت: من در زندگیم همه غلطی کردم اما جلوی اولاد سلام الله علیها موسیقی ننواختم خلاصه حرمت نگه داشت و رفت اونروز تو دلم گفتم: اربابم علیه‌السلام برات جبران کنه حالا هم به نظرم همه ما جمع شدیم برای تشییع جنازه اصغر آواره و خدا خواسته حاجی عنایتی بهانه‌ای بشود برای این امر خلاصه با عزت و احترام مراسم شروع شد و خود حاجی آستین بالا زد و غسل و کفنش را انجام داد و برایش به همراه آن جمعیت نماز خواند این نمکدان جنس عجیبی دارد هر چقدر می‌شکنیم باز نمک می‌ریزد 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
♦️روایت قابل تامل طلبه‌ای که در بلوار مرزداران زیر گرفته شد از علت حادثه امیر قرقچی نام این طلبه است و درمورد روز حادثه به «فرهیختگان» گفت: 🔹«مثل هر روز به حوزه می‌رفتم و وقتی از ماشین خارج ‌شدم، بنده خدایی با ماشین به سمت من آمد و من هم با لبخند گفتم چه کار می‌کنید. بی‌توجه به من، چندبار ماشین را عقب و جلو کرد و روی ماشین افتادم و ۳۰-۲۰ متر آن‌طرف‌تر افتادم.» 🔹این طلبه درمورد حرف‌هایی که درخصوص ‌انگیزه‌های جوان ضارب گفت : اولش که می‌گفت حاج آقا خودش وسط خیابان بود (با خنده) و بعد دادستان گفت اگر همکاری کنید، کمک می‌کنم و او هم گفت قصدی نداشته و شیطنتی بود که ناشی از فضای مسموم تبلیغی بوده است. از حرف‌های او این‌طور استنباط کردم که ذهن او نسبت به طلبه‌ها و روحانیت بد شده است. ظاهرا جویای کار بوده اما کارش درست نشده است. خودش می‌گفت من را نخواستند و یک ریشو را برای کار قبول کردند. اینها را ‌گفت و از تصمیمی که در یک لحظه گرفته بود هم پشیمان بود.» 🔷قرقچی با اشاره به دیدارش با پدر آن ضارب هم گفت: «پدر همین جوان به من گفت ما مسلمان هستیم و اتفاقا در خانواده خود طلبه داریم. اما سوالم این است که چه شد که این بنده خدا این کار را کرد. 🔹فکر می‌کنم این آدم هیچ ملجایی برای خودش در قرائت‌های حال حاضر نمی‌بیند. هیچ جایی را برای خودش ندارد که صدایش شنیده شود. باید دست به عملی می‌زد که صدا، فکر و ایده او شنیده می‌شد. فکر او چیست؟ 🔷می‌گوید وقتی خواستم استخدام شوم، کسی من را آدم حساب نکرد اما کسی که ریش داشت و یقه‌اش بسته بود را به کار گرفتند. می‌گفت من هم فنی بودم و مهارت داشتم اما من را ندیدند. وقتی فریاد سکوت او شنیده نمی‌شود، مجبور است پای خود را روی پدال گاز فشار دهد و من طلبه را زیر بگیرد تا صدای فریادش به گوش همه برسد. واضح است که دشمن به دنبال تفرقه است و می‌خواهد بین مردم فاصله بیندازد اما ما چه کردیم؟ باید تلاش کنیم این فاصله‌ها کم شود و صداها شنیده شود و مجال گفت‌وگو باز شود.» 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
54.mp3
2.63M
🔶دو شاه کلید در زندگی 1⃣ نماز اول وقت 2⃣ توسل به سلام الله علیها 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیدا شدن دو پیکر سالم شهدای‌مدافع‌حرم ..😭😭😭😳😳 در شهر درعا سوریه پیکر دو شهید مدافع حرم که بیش از ٢ سال پیش در کنار هم و با دست‌های بسته به شهادت رسیده بودند، بصورت کاملا سالم پیدا شد...! ✍️منبع کانال شیخ فرهاد فتحی 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻به مناسبت سفر آقای رئیسی به سوریه این کلیپ را ببینید و منتشر کنید 🔶 ایران ابرقدرست است یا آمریکا؟ 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
آمریکا گفت اسد باید بره کشورهای منطقه گفتن باید بره اسرائیل گفت باید بره امام سید علی خامنه‌ای گفت اسد باید بمونه وقتشه اساتید علوم سیاسی در ایران به جای تدریس کتب تئورسین‌های غربی در دانشگاه، حضرت سید علی خامنه‌ای رو تدریس کنند فقط زودتر کتب و جزوات رو آماده کنید که غربی‌ها له له میزنن برای ترجمه و تدریسش 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
🔥 🌿 یه بنده خدایی میگفت حاج آقا چرا مردها انقدر به خانم هاشون خیانت میکنن؟🙄 ✨ گفتم اگه دقیق نگاه کنی میبینی خیانت زن ها کمتر نیست! 🔻 گفت چطور؟ ✨ گفتم خب هر مردی که خیانت میکنه حتما یه زنی هم اون طرف "چراغ سبز" نشون داده دیگه....! 🚦❌ 🚨 خانم ها باید خیییلی مراقب حرف زدن و پیاما و پروفایلاشون باشن... 😈 بعضی از خانوم شوهر دار با نامحرم ارتباط دارن در سطوح مختلف از پیامک دادن تا.... وقتی با بعضی هاشون صحبت میشه دلیلشون اینه که میگن: چون شوهرم با نامحرم ارتباط داره منم این کار رو میکنم!!! ای بابا این دیگه چه حرفیه؟ قشنگ حرف شیطانه! حالا اون گول هوای نفسشو خورد و خودش رو بدبخت کرده تو چرا با خودت این کار رو میکنی؟ هر کسی زندگی خودش رو داره اگه کسی دنبال هوای نفسش بره دنیا و روزگار به خاک سیاه مینشوندش! روز قیامت انساب قطع میشن یعنی زن و شوهر بودن دیگه معنا نداره "خودت میمونی و خداوند متعال" اونجا به خدا میخوای چی بگی؟ بگی من گناه کردم چون شوهرم گناه کرد؟! دست بردار... شوهرت هر آدمی بود روز قیامت باهاش تسویه حساب میشه تو به فکر خودت باش حسابت رو جدا کن . ارتباطت رو با نامحرما قطع کن. بله اگه جایی ضرورتی پیش اومد اشکالی نداره. مثل آموزش یا مشاوره...اونم در حد خلاصه و ساده. 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
بیدار میشم، می‌بینم پیام رسیده: "حاجی فهمیدی نماینده‌های مجلس خودرو گرفتند". میگم: "نه بابا" می‌بینم لینک‌شو فرستاده که دستیار ویژه رئیس‌جمهور خبرشو داده؛ میگم: "توی این دولت گرفتن؟" میگه: "حاجی چه فرقی داره، بحث من نماینده‌هاست، نه دولت؛ این‌که چرا نمایندگان مجلس انقلابی این کار رو کردند."مَن که برای هر چیزی جواب دارم، این‌بار هیچ جوابی ندارم و خفه میشم و با شرمندگی میگم: "حق با شماست". دوباره میخوابم و بیدار میشم میبینم پیام اومده: "میدونی کارمندهای بانک، وام قرض‌الحسنه میلیاردی با اقساط 30ساله میگیرند؟!" میگم: "نه بابا، مگه میشه؟!" دوباره مستندات‌شو برام میفرسته و بازم شرمنده میشم و میگم: "حق با شماست" و سکوت میکنم. بازم پیام داده میگه: "حاجی اینا مهم نیست؛ بذار یه مطلب اساسی بهت بگم. یادته که ۲سال مدارس رو مجازی کردند و هرچی دلسوزان گفتند این کار رو نکنید گوش نکردند و از حرم‌ها و مساجد تا مدارس رو بستند؟" میگم: "آره یادمه ما هم گفتیم رعایت کنید ولی تعطیل نکنید." میگه: حاجی سرتو درد نیارم؛ گوشی‌ها رو دادند دست بچه‌ها و کنترلش از دست خانواده‌ها خارج شد و بچه‌ها به گوشی عادت کردند و حالا خانواده‌ها دیگه زورشون نمیرسه گوشی رو از دست بچه‌ها بگیرند." گفتم: "خب مدیریت کنند ؛گوشی که ذاتاً چیز بدی نیست و میشه استفاده درست ازش کرد." میگه: "نه دیگه حاجی! اون زمان اینستاگرام فیلتر نبود و بچه‌ها میرفتن اینستابازی؛ بعد که فیلتر کردند، همه‌جا فیلترشکن رایگان ریخت و این بچه‌ها هم برا همدیگه میفرستند و همه‌شون توی اینستا هستند." گفتم: "خب اینستا مگه مشکل داره؟" میگه: "حاجی مثل اینکه شما اصلاً تو باغ مجازی نیستی و باید مواردی رو برات بفرستم تا ببینی وضعیت چه شکلیه. اما حاجی از این مهم‌تر، فیلترشکن‌ها تبلیغ میذارن؛ مثلا تبلیغ بهاییت، عرفانِ فلان، همجنس‌گرایی و… بچه‌ها میزنند رو تبلیغ و بعدِ یک‌ماه میبینی شدند مثل یکی از اونا". میگم: "عجب نمیدونستم". میگه: "حاجی یه چیز بگم ناراحت نمیشی؟" میگم: "نه! بگو عزیزم" میگه: "اینکه نمیفهمی، خیلی راحتی، فهمیدن، درد داره؛ کاش منم مثل شما نمیفهیدم چه خبره. به‌قول بچه‌ها آسوده کسی‌است که خَر است. حاجی یه چیز دیگه اینکه با این وضعیت، هرچی شما جهادتبیین میکنید، از اون‌ور نشتی بزرگی داره و نهایتاً بی‌فایده است. باید جلوی اون نشتی رو بگیرید، بعد تبیین کنید. حاجی ببخشید دیگه، خدافظ" . ✍️ شیخ فرهاد فتحی 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
💠اگه از همه چیز ناامیدی این متن رو بخون👇👇❎ ✅باقی گذاشتن راه آشتی یکی از علماء به همراه کاروانی از سفر زیارت کربلا و نجف برمی گشتند که گرفتار راهزنان شدند و دار و ندارشان را دزدیدند. آن عالم می گوید: « من در بین اموالم کتابی📚 داشتم که سالها با زحمت و مشقّت زیادی آن را نوشته بودم و چون خیلی مورد علاقه ام بود همه جا همراه خودم می بردم. برای همین دزدها🥷 آن کتاب را هم دزدیدند. مانده بودم چه کار کنم. دست آخر یکی از دزدها را کنار کشیدم و گفتم: من کتابی📖 در میان اموالم داشتم که شما آن را به غارت برده اید. به دردتان نمی خورد، اگر ممکن است آن را به من برگردانید . دزد🥷 گفت: ما بدون اجازه رئیسمان نمی توانیم کتاب شما را پس بدهیم و اصلاً حق نداریم دست به اموال بزنیم. گفتم: رئیس شما کجاست؟ گفت: پشت این کوه چادر زده است. با آن دزد همراه شدیم و به چادر رئیسشان رفتیم، وقتی وارد شدیم دیدم که رئیس دزدها 🥷در حال خواندن نماز است! وقتی که نمازش تمام شد آن دزد به رئیس خود گفت: این عالم یک کتابی📕 بین اموال دارد و آن را می خواهد، اگر اجازه دهید کتابش را پس دهیم. من به رئیس راهزنان گفتم: نمی دانستم رییس دزدها هم نماز می خواند؟! نماز کجا‼️⁉️دزدی کجا⁉️‼️ گفت: هیچ عاقلی همه ی پل های پشت سرش را خراب نمی کند. درست است که من رئیس دزدها🥷 هستم ولی نباید رابطه‎ی خود را با خدا از بیخ قطع کنم. بالاخره باید یک راه آشتی را باقی گذاشت. فکر نمی کردم عالمی مثل شما بین کاروان باشد؛ به احترام شما همه ی اموال را برمی گردانیم. و دستور داد همین کار را کردند و ما هم خوشحال با اموالمان به سمت وطن روانه شدیم. پس از مدّتی که دوباره به زیارت و رفتم، در حرم علیه السّلام همان مرد را دیدم که با حال خضوع و خشوع گریه و دعا می کرد. وقتی که مرا دید شناخت و گفت: مرا می شناسی؟ گفتم: آری! گفت: راه آشتی کار خودش را کرد! من نماز را ترک نکردم خدا هم توفیق توبه به من داد. از دزدی دست برداشتم و هر چه از اموال مردم نزد من بود، به صاحبانشان برگرداندم و هر که را نمی شناختم از طرف آنها صدقه دادم. حالاهم افتخار زیارت امام حسین را پیدا کرده ام. خدا هوای همه ی بنده هایش را دارد. 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
آمار جهانی طلاق در کشور های مختلف رو ببینین هدف اصلی زن زندگی آزادی نابودی نهاد خانواده بود مخصوصا در کشورهای اروپایی که آزادی بیشتری دارن آمارها وحشتناک تره قدم اول دشمن برداشتن حجابه ولی هدف اصلی نابودی نهاد خانواده ست... فاطمه میرزایی 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁦از چند مرد جوان پرسیدیم "فرض کن قراره با دختری تو کشوری که همه چی آزاده قدم بزنی؛ دوست داری تو خیابون چی بپوشه؟!" بنظرتون چه چیزهایی رو انتخاب کردن؟😳 سوال دومشون خیلی باحاله👌👌 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
🔴زشتی های مومن را پخش نکن‼️ 🔸مردی خدمت (علیه السلام) آمد و عرضه داشت : فدایت شوم !از یکی از برادران دینی کاری نقل کردند که ناپسند بود ، از خودش پرسیدم انکار کرد در حالی که جمعی از افراد موثق و قابل اعتماد این مطلب را از او نقل کردند حضرت فرمودند : گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تکذیب کن .حتی اگر ۵۰ نفر قسم خوردند که او کاری کرده و او بگوید نکرده ام از او قبول کن و از آنها نپذیر. 👈 هرگز چیزی که مایه عیب و ننگ اوست و شخصیَتش را از بین می برد در جامعه منتشر نکن که از آنها خواهی بود که خدا در موردشان فرموده است : ⭐️إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ  سوره نور : آیه ۱۸⭐️ کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مؤمنان پخش شود عذاب دردناکی در دنیا و آخرت دارند 📚الكافی : ج‏۸ ، ص۱۴۷ 📚مُحَاسَبَةِ النَّفْس‏ : ح 125 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بدن برزخی چگونه است؟ 🎙 استاد عالی الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم📿 ┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄ 🌱🍃@RAHEKHODA 🌿🍂
‍ 📚نجات شهید ثانی در بیابان توسّط امام زمان (علیه السلام): ✨شهید ثانی به همراه کاروانی در حال سفر بود. در بین راه به جایی به نام رمله رسیدند. شهید خواست به مسجدی که معروف است به جامع ابیض برود، بخاطر زیارت کردن انبیایی که در آنجا مدفون هستند. پس دید که در، قفل است ودر مسجد هیچ کسی نیست. ✨پس دستش را بر روی قفل گذاشت وکشید. به اعجاز الهی در باز شد. او داخل شد ودر آنجا مشغول به نماز ودعا گردید وبخاطر توجّه وی بسوی خداوند متعال، متوجّه حرکت کاروان نشد واز قافله جا ماند. پس متوجّه شد که کاروان رفته وهیچ کسی از آنها نمانده است. نمی دانست چه کار باید بکند ودر مورد رسیدن به آنها فکر می کرد، با توجّه به اینکه وسایل او نیز بار شتر بوده وهمراه کاروان رفته است. ✨بنابراین شروع کرد پیاده به دنبال کاروان راه رفتن تا اینکه از پیاده راه رفتن خسته شد وبه آنها نرسید واز دور هم آنها را ندید. ✨وقتی در آن وضعیّت سخت ودشوار گرفتار شده بود ناگهان مردی را دید که به طرف او می آمد، وآن مرد بر سوار استری بود. وقتی آن سوار به او رسید گفت: «پُشت سر من سوار شو». ✨پس شهید ثانی را پشت خود سوار کرد ومثل برق در مدّت کوتاهی او را به کاروان رساند واو را از استر پیاده کرد وفرمود: «پیش دوستانت برو». و او وارد کاروان شد. شهید می گوید: «در جستجوی آن بودم که در بین راه او را ببینم ولی اصلاً او را ندیدم وقبل از آن هم ندیده بودم». 📗نجم الثّاقب ┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄ 🌙🌨@RAHEKHODA ☃️🌙
حکایت مرد صابونی و تشرف خدمت امام زمان عج شخص عطاری از اهل بصره می گوید: روزی در مغازه عطاری نشسته بودم که دو نفر برای خریدن سدر و کافور به دکان من وارد شدند. وقتی به طرز صحبت کردن و چهره‌هایشان دقت کردم، متوجه شدم که اهل بصره و بلکه از مردم معمولی نیستند به همین جهت از شهر و دیارشان پرسیدم؛ اما جوابی ندادند.  من اصرار می‌کردم؛ ولی جوابی نمی‌دادند. به هر حال من التماس نمودم، تا آن که آنها را به رسول مختار(ص) و آل اطهار آن حضرت قسم دادم. مطلب که به این جا رسید، اظهار کردند: «ما از ملازمان درگاه حضرت حجت(عج) هستیم. یکی از جمع ما که در خدمت مولایمان بود، وفات کرده است؛ لذا حضرت ما را مأمور فرموده اند که سدر و کافورش را از تو بخریم. همین که این مطلب را شنیدم، دامان ایشان را رها نکردم و تضرع و اصرار زیادی نمودم که مرا هم با خود ببرید. گفتند: «این کار بسته به اجازه آن بزرگوار است و چون اجازه نفرموده‌اند، جرأت این جسارت را نداریم». گفتم: «مرا به محضر حضرتش برسانید، بعد همان جا، طلب رخصت کنید اگر اجازه فرمودند، شرفیاب می‌شوم والا از همان جا بر می‌گردم و در این صورت، همین که در خواست مرا اجابت کرده‌اید خدای تعالی به شما اجر و پاداش خواهد داد»؛ اما باز هم امتناع کردند. بالاخره وقتی تضرع و اصرار را از حد گذراندم، به حال من ترحم نموده و منت گذاشتند و قبول کردند. من هم با عجله تمام سدر و کافور را تحویل دادم و دکان را بستم و با ایشان به راه افتادم، تا آن که به ساحل دریا رسیدیم. آنها بدون این که لازم باشد به کشتی سوار شوند، بر روی آب راه افتادند؛ اما من ایستادم. متوجه من شدند و گفتند: «نترس؛ خدا را به حق حضرت حجت(عج) قسم بده که تو را حفظ کند. بسم الله بگو و روانه شو.  این جمله را که شنیدم، خدای متعال را به حق حضرت حجت ارواحنا فداه قسم دادم و بر روی آب مانند زمین خشک به دنبالشان به راه افتادم تا آن که به وسط دریا رسیدیم. ناگاه ابرها به هم پیوستند و باران شروع به باریدن کرد. اتفاقاً من در وقت خروج از بصره، صابونی پخته و آن را برای خشک شدن در آفتاب، بر پشت بام گذاشته بودم. وقتی باران را دیدم، به یاد صابون‌ها افتادم و خاطرم پریشان شد. به محض این خطور ذهنی، پاهایم در آب فرو رفت؛ لذا مجبور به شنا کردن شدم تا خود را از غرق شدن، حفظ کنم؛ اما با همه این احوال از همراهان دور می‌ماندم. آنها وقتی متوجه من شدند و مرا به آن حالت دیدند، برگشتند و دست مرا گرفتند و از آب بیرون کشیدند و گفتند: «از آن خطور ذهنی که به فکرت رسید، توبه کن و مجدداً خدای تعالی را به حضرت حجت(عج) قسم بده. من هم توبه کردم و دوباره خدا را به حق حضرت حجت(عج) قسم دادم و بر روی آب راهی شدم.  بالاخره به ساحل دریا رسیدیم و از آن جا هم به طرف مقصد، مسیر را ادامه دادیم. مقداری که رفتیم در دامنه بیابان، چادری به چشم می‌خورد که نور آن، فضا را روشن نموده بود. همراهان گفتند: «تمام مقصود در این خیمه است و با آنها تا نزدیک چادر رفتم و همان‌جا توقف کردیم. یک نفر از ایشان برای اجازه گرفتن وارد شد و درباره آوردن من با حضرت صحبت کرد، به طوری که سخن مولایم را شنیدم؛ ولی ایشان را چون داخل چادر بودند، نمی دیدم حضرت فرمودند: «دّوه فانه رجل صابونیّ»، یعنی او را به جای خود برگردانید و دست رد به سینه‌اش بگذارید؛ تقاضای او را اجابت نکنید و در شمار ملازمان ما ندانید؛ زیرا او مردی است صابونی. این جمله حضرت، اشاره به خطور ذهنی من در مورد صابون بود؛ یعنی هنوز دل را از وابستگی‌های دنیوی خالی نکرده است تا محبت محبوب واقعی را در آن جای دهد و شایستگی همنشینی با دوستان خدا را ندارد. این سخن را که شنیدم و آن را بر طبق برهان عقلی و شرعی دیدم، دندان این طمع را کنده و چشم از این آرزو پوشیدم و دانستم تا زمانی که آیینه دل، به تیرگی‌های دنیوی آلوده است، چهره محبوب در آن منعکس نمی‌شود و صورت مطلوب، در آن دیده نخواهد شد چه رسد به این که در خدمت و ملازمت آن حضرت باشد. 🌹 ┄┄┅┅┅❅راه خدا❅┅┅┅┄┄ @RAHEKHODA