eitaa logo
•┈••✾ راهِ خُدا ✾••┈•
395 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
8.8هزار ویدیو
80 فایل
فرهنگی ، مذهبی ، اجتماعی 👈انتشار مطالب کانال حتی بدون آیدی کانال بلامانع است...😊ولی اگه مارو هم تبلیغ کنین خوشحال میشیم😅 تماس با مدیر ،انتقادات و پیشنهادات: @Amiratfmahdi تبادل : @Amiratfmahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
خودسازی(گفتار نیک) امام سجاد (ع): گفتار نیک، ثروت را زیاد و روزى را فراوان مى کند، مرگ را به تأخیر مى اندازد، انسان را در خانواده محبوب مى کند و به بهشت وارد مى نماید. خصال/ص317/ح100. زبان عضوی است که تمام خیر و شر در آن نهفته است. وقتی با نرمش آن این همه ثواب و فضیلت نصیب آن می شود، تلخی وتندی چرا؟ @rahekhoda
🌷 پاسدار شهید ذبیح الله طهماسبی 🌷 تولد ۱۵ دی ۱۳۴۱ شهربابک کرمان - ساکن کرج 🌷 شهادت ۹ اردیبهشت ۱۳۶۶ شلمچه 🌷 سن موقع شهادت ۲۵ سال 🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز می‌باشد ✍ فرازی از وصیتنامه این شهید عزیز ✅ خدایا، توفیقى حاصل کن که در پیش شهدا شرمنده و خجل نباشم. ✅ اما وصیتم این است که در هیچ برهه از زمان دست از ولایت فقیه بر ندارید. پشتیبان امام و روحانیت درخط امام باشید و هماهنگى را در کلیه امور رعایت کنید تا همیشه فاتح باشید. ✅ اکنون انقلاب اسلامى دارد می رود تا پرونده تمامى استکبار را به خاک بسپارد. اگر مسلمان هستیم و اسلام را از جان و دل پذیرفته ایم، باید آستین همت را بالا زده و با تمام وجود به یارى اسلام بشتابیم و در غیر این صورت، بویى از مسلمانى نبرده ایم. ✅ از خواهران بزرگوارم تمنا دارم، حجاب را که مثل صدف است براى مروارید، حفظ کنند و مروارید وجودشان را با صدف حجاب از تمامى دام‌هاى شیطانى محافظت نمایند 🤲 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با صلوات 🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاالله @rahekhoda
📘 💠بوی بهشت🌺🥀💐 به مشام👃 چه کسانی نمی رسد⁉️ 🔹یکی از خدمتگزاران علیه السلام به نام سالمه می‌گوید: حضرت وقت احتضار (از شدت اثر سمی که به ایشان داده بودند) بی هوش بودند، هنگامی که به هوش آمدند، فرمودند: «به حسن افطس هفتاد دینار بدهید و به فلانی این مقدار و به دیگری فلان مقدار.» 🔹عرض کردم: به کسی این همه پول می‌دهید که شمشیر کشید و قصد کشتن شما را داشت⁉️😳🤔 در پاسخ فرمودند: آیا مایل نیستی من از کسانی باشم که خداوند درباره آن‌ها می‌فرماید: (والذین یصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب)*۱ « آری! ای سالمه! خداوند بهشت را آفرید و بویش را خوب و مطبوع قرار داد و بوی دل انگیز بهشت از مسافت دو هزار سال به مشام می‌رسد و همین بوی خوش به مشام دو دسته نمی رسد: ❌1⃣ عاق پدر و مادر ❌2⃣ قاطع صله ارحام ۱* [سوره رعد آیه ۲۱] 📚بحار: ج ۷۴، ص ۹۶. 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام سلام👀 خبر خبر ما یه کانالی داریم🗣😃 اسمش که 🎒 هست😍 حالا بریم سراغ این که ببینیم چه مطالبی تو این کانال گذاشته میشه🧐 مطالبی در مورد ، ، و... متن های انگیزشی، انرژی مثبت، حال خوب و... صحبت های رهبر، وصیت نامه شهدا و... مداحی و مولودی های مناسبتی و... اطلاع رسانی برنامه های استان (جشن ها، عزاداری ها، ولادت ها، شهادت ها، برنامه های تفریحی و زیارتی و...) اخبار روز کشور (خوب و بد) و کلی مطالب دیگه...😍 خب اگه تو هم دوست داری عضو کانال ما بشی پس زودتر دست به کار بشو این لینک پایین رو لمس کن و بزن رو پیوستن اینجوری ما رو هم خوشحال میکنی🥺😍 👇👇👇 https://eitaa.com/samen_sarv
سلام . ی کانال پیدا کردم عالی عالی عالی 🛑😳 پر از فونت های پولی و رایگان 👌👌 فونت برای پوستر 😜 فونت برای ادیتورهای حرفه ایی🛑 () زیبا نگار 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 https://eitaa.com/fonth3783 https://eitaa.com/fonth3783 https://eitaa.com/fonth3783
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️این یک دقیقه امیدوار کننده از صحبت های رهبری رو از دست ندید ـ اگر جمهوری اسلامی را یاری کنید... ـ ان شاالله پیروزی با شماست... @rahekhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت شهروند سبزواری در دفاع از دختران جوان‌ ‌ 🔹 درشامگاه ۸ اردیبهشت یکی از شهروندان سبزواری که در انتظار بازگشت دختر خود بود متوجه ایجاد مزاحمت دوتن از اراذل و اوباش برای چند دختر جوان و کشاندن یکی از ایشان در خیابان می شود که بلافاصله در حمایت از او وارد عمل شده و با اراذل و اوباش مذکور درگیر می شود که در این درگیری هردو شرور مسلح به سلاح سرد بوده اند و وی را از ناحیه قفسه سینه، قلب و پشت سر مضروب می نمایند. 🔹لازم به ذکر است هردو ضارب دارای سوابق شرارت و فساد اخلاقی بوده به طوریکه در سوابق یکی از ایشان دستگیری به جرم قتل نیز وجود دارد. اراذل و اوباش مذکور بلافاصله پس از واقعه توسط نیروهای انتظامی دستگیر و بازداشت شده اند. بدحجابی دوتا دختر باعث از بین رفتن جان یک انسان باشرف و با غیرت و از هم پاشیدن یک زندگی شد... زن زندگی آزادی قراره حالا حالاها تلفات بگیره 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلاغ نفوذی سپاه در اسرائیل😅😂😂😂😂 🔹در اتفاقی جالب که در شبکه‌های اجتماعی عرب‌زبان فراگیر شده است، یک کلاغ پرچم اشغالگران را از روی میله پرچم کَند و بر زمین انداخت. ✅ 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
یکی از مصادیق فرهنگ ثروت‌های بادآورده همین قراردادهای نجومی فوتبالیستهاست ┄┅═✧❀💠❀✧═┅┄ @rahekhoda
لیست اسامی برخی نمایندگان که دیگنیتی و فیدلیتی گرفته اند 🔹 امروز توسط دکتر علیرضابیگی به دادستانی و هیات نظارت بر رفتار نمایندگان مجلس شورای اسلامی ارائه شد . 🔹 تذکر: اسامی به دلیل ملاحظات حقوقی مخدوش شده است. اومدن رئیسی رو بزنن چَکشون برگشت خورد تو صورت روحانی 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
🔸حمیدرضا الداغی، شهید عفت و امنیت در سبزوار 🔹 او برای رفع مزاحمت از دختران پیش‌قدم شد و اراذلِ آزادی‌خواه خون پاکش را ریختند. 🔹 می‌گویند نه بسیجی بود نه طلبه نه انقلابی، اما غیرت داشت و نتوانست مزاحمت علنی و کشمکش برای روابط جنسی را تماشا کند. 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 کلام نور بدانید که هرکس تقوای الهی در پیش گیرد، خداوند برای او راه خروجی از فتنه‌ها قرار دهد و نوری💡 در تاریکیها. 🌷امام علی (ع) 📚منتخب میزان الحکمه-ح 4940 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✍ فرازونشیب، لازمه‌ی زندگیِ دنیاست اما سردرگمی‌ها و گیرکردن‌ها، گاهی بسی فرساینده است🔸راهِ برون‌رفت از مشکلاتِ اینچنینی، تقواست که با روشن کردن زوایای پنهان قضیه، مسیر را نشان میدهد🔸به تعبیری روان، تقوا یعنی ترک محرمات و انجام واجبات اما اگر فکر میکنیم اهل رعایتیم ولی خبر از چراغ و روشنی نیست، دقیق‌تر فکر کنیم؛ چون محرمات فقط همان چندتایی نیست که تصور میکنیم! وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا طلاق:۲ @rahekhoda
🔅 ✍ با صالحان دوستی کن 🔹در زمان دبیرستان دوستی داشتم که در تقلب مهارت داشت و بالاترین مهارتش دوستی با شاگردان درس‌خوان و در زمان امتحان نشستن در کنار آنان برای گرفتن تقلب بود و اکثراً نمره‌ قبولی هم می‌گرفت. 🔸چه نیک است ما نیز برای برنده‌شدن در آزمون زندگی با صالحان دوستی کنیم و همنشین شویم. اگر خودمان هم چیزی بلد نیستیم از وجود آنان و نعمات آن‌ها به فضل خداوند متنعم شویم. 🔰 در روایت است که از حضرت عیسی علیه السَّلام سؤال کردند: 🔹یا رُوحَ الله‏ِ مَنْ نُجالِسُ؟ فَقالَ عیِسی علیه‌السلام: جَالِسُوا مَنْ یذَکرُکمُ الله‏َ رُؤْیتُهُ، وَ یزِیدُ فِی عِلْمِکمْ مَنْطِقُهُ، وَ یرَغبُکمْ فِی الآخِرَةِ عَمَلُهُ؛ ای روح‌الله! با چه کسی مُجالست و همنشینی کنیم؟ عیسی علیه‌السلام فرمود: با کسی که دیدن او، شما را به یاد خدا می‌آورد و سخن او بر دانش شما می‌افزاید و عمل او شما را به آخرت علاقه‌مند می‌کند. ‌‌‌‌✅ @rahekhoda
✨🌼✨ نـشست تـوی تاکـسی دیــد راننده‌ نوار گـذاشته گفت: ببخشید کسی مُـرده؟ راننـده با لبخنـد گـفـت بله، دل من و شما ... قرآن مال ها نیست با قرآن بیشتر اُنس‌ بگیریم فَاقْرَءُوا مَا تَيسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ پــس هــر آنچه بــرای شمـا امکان دارد قرآن بخــوانید. 📚سوره مبارکه مزمل ، آیه۲۰ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💠 @rahekhoda
🔅 ✍ گر با خداباشی، حکمتش را خواهی فهمید 🔹زمان ازدواج به دیدن دو خواهر رفتم که تقریبا هم‌سن ولی ناتنی بودند. 🔸یکی از آن دختران که کمی زیباتر بود به مذاق من چسبید و انتخاب کردم. بعد از مدتی دیدم بر‌خلاف چهره مظلومش، اخلاق بسیار تند و بدی در پشت سر دارد. خواهر دیگر او بسیار آرام و متین بود، هرچند قیافه زیاد جالبی هم نداشت. 🔹زن من از زن اول پدرزنم بود که مادرش فوت شده بود. در زمان ازدواج نامادری همسرم به من گفته بود که مریم، اخلاق تندی دارد، ولی من روی این حساب که نامادری است و حسادت می‌کند، حرفش را قبول نکردم. 🔸مادرزنم فهمید من با مریم نمی‌سازم، به من پیشنهاد داد که اگر خواستم او را طلاق دهم و دختر او را بگیرم. 🔹تمام دلایل مرا قانع می‌کرد مریم را طلاق دهم، به‌خصوص اخلاق بدش و خودم را سرزنش می‌کردم که عاشق جمال طرف شدم و کمال طرف یادم رفت. و این طلاق منطقی است. 🔸پدر مریم کارگر بود و کار می‌کرد و افسار خودش و زندگی‌اش دست همسرش بود. و می‌دانستم بعد از گذشت مدتی از طلاق این کار را می‌کند. اما چون مریم مادر نداشت، عذاب وجدان گرفته بودم. 🔹و از طرفی، خواهر ناتنی مریم همیشه به من محبت زیادی می‌کرد و من حس می‌کردم، او هم به دست مادرش توجیه شده است. 🔸در این بحران روحی من، یک خواستگار خوبی برای خواهرزنم پیدا شد و او ازدواج کرد. من وقتی به خانه مادرزنم می‌رفتم و خوش‌اخلاقی و مهربانی خواهر‌زنم را با شوهرش می‌دیدم از انتخابم دیوانه می‌شدم. اما می‌دانستم در این صبرم و نوشتن خدا حکمتی است. 🔹سال‌ها گذشت و اکنون بعد از 12 سال که من دو پسر زیبای باهوش و شیرین از مریم دارم، هنوز خواهرزنم صاحب اولاد نشده و نازابودنش قطعی است. 🔸اکنون فهمیدم که اگر خودم را به خدا نسپرده بودم و توکل نکرده بودم و تسلیم سرنوشت نشده بودم، این دو فرزند گل را خدا به من نداده بود و من باید یا زنم را طلاق می‌دادم یا تجدیدفراش می‌کردم چون تحمل بداخلاقی مریم را داشتم ولی تحمل اخلاق نیک خواهرش را بدون فرزند‌آوری نداشتم. 🔰 وَ عَسي‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَکُمْ وَ عَسي‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛ و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما بهتر است، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بدتر است، و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید. (بقره: 216) 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @rahekhoda 🇮🇷
هدایت شده از .. Yazahra
✨﷽✨ 🌼پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند. ✍خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند. به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.» حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم. پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم. صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم. حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد. پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند. 📚برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم» خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی ‌‌‌‌
هدایت شده از .. Yazahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پاسخ یک انگلیسی تازه مسلمان شده به این سوال که چرا بچه‌های ما بجای الگو قراردادن پیامبران و یارانش، اَبَر قهرمان‌های غربی رو الگو قرار می‌دهند؟ ⭕️ این خانم از مخدّر خطرناکی صحبت می‌کنه که مادر پدرها در اختیار فرزندانشان قرار می‌دهند.