eitaa logo
•┈••✾ راهِ خُدا ✾••┈•
393 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
9هزار ویدیو
81 فایل
فرهنگی ، مذهبی ، اجتماعی 👈انتشار مطالب کانال حتی بدون آیدی کانال بلامانع است...😊ولی اگه مارو هم تبلیغ کنین خوشحال میشیم😅 تماس با مدیر ،انتقادات و پیشنهادات: @Amiratfmahdi تبادل : @Amiratfmahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حافظین نیوز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پویش : محاکمه سلبریتی هایی که کشف حجاب می کنند تا با عوامل اصلی مشوق بی حجابی برخورد نشود ، نمی توان با گشت ارشاد کارهای جدی انجام داد. در این پویش ملی شرکت کنید تا قدمی جدی در مقابله با بی حجابی برداشته شود. لینک شرکت در پویش : https://www.farsnews.ir/my/c/165920
✨﷽✨ 🔴گذشت کنید ✍صاحب کتاب نور العین از تفسیر کاشفی نقل می‌کند: مرد صالحی بیست هزار درهم مقروض بود و هیچ وسیله ای برای پرداخت آن نداشت. روزی طلبکاری با شدت هر چه تمام تر قرض خود را مطالبه کرد و آنقدر سخت گرفت که مرد مقروض، گریان و افسرده به خانه رفت. این مرد همسایه ای یهودی داشت، همین که او را با وضعی پریشان مشاهده کرد گفت: تو را به حق دین اسلام سوگند میدهم بگو چه شده که این قدر ناراحتی؟! جریان را برایش شرح داد. یهودی داخل منزل خود شد و بیست هزار درهم برایش آورد و گفت: اگر ما با هم از نظر دین اختلاف داریم ولی همسایه ی یکدیگریم، شایسته نیست همسایه ی من به رنج قرض گرفتار باشد. او نیز آن پول را برداشت و نزد طلبکار آورد. طلبکار از این سرعت در پرداخت تعجب کرد و پرسید: از کجا تهیه کردی؟ او نیز جریان را برایش نقل کرد، در این موقع طلبکار داخل منزل شد و سند بدهکاری او را آورد و گفت: من از یک یهودی کمتر نیستم، سندت را بگیر، من طلبم را به تو بخشیدم و هرگز مطالبه نخواهم کرد. طلبکار همان شب در خواب دید قیامت برپا شده و نامه‌های اعمال در حرکت است، بعضی نامه ی عملشان به دست راست و برخی به دست چپ قرار می‌گیرد، در این حال نامه عمل او هم به دست راستش قرار گرفت و به او اجازه دادند بدون حساب وارد بهشت شود. پرسید: چه شد که بدون حساب باید وارد بهشت شوم؟ گفتند: وقتی تو جوانمردی کردی و سند آن مرد صالح را پس دادی، ما چگونه نامه ی عملت را ندهیم با این که رحمان و رحیم هستیم، همان طور که از حساب او گذشتی ما هم از حساب تو می‌گذریم. 📙پند تاریخ۲. پند تاریخ۱۱۱/۲ -۱۱۲؛ به نقل از: دار السلام ۲/ ۱۹۵ @rahekhoda ✅‌ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ آخوندها! کارمندان صداوسیما! سپاهی‌ها! ارتشی‌ها! با شما سخن میگوییم. این آخرین فرصت شما است. @rahekhoda
💚یکى از چهار نیاز قال الامام موسى الکاظم (ع): لا تستغنى شیعتنا عن أربع: خمرة یصلى علی‌ها و خاتم یتختم به و سواک یستاک به و سبحة من طین قبر أبى عبدالله علیه السلام ... ✨حضرت امام موسى بن جعفر علیه السلام فرمود: پیروان ما از چهار چیز بى‏ نیاز نیستند: ۱ ـ سجاده‏اى که بر روى آن نماز خوانده شود ۲ ـ انگشترى که در انگشت باشد ۳ ـ مسواکى که با آن دندان‌ها را مسواک کنند ۴ ـ تسبیحى از خاک مرقد امام حسین (علیه السلام) 📗تهذیب الاحکام، جلد ۶، صفحه ۷۵ @rahekhoda
ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻃﺮﻑ ﺗﻮ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻣﺠﺮﺩﻯ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺩﻧﯿﺎﺭﻭ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻪ ﺣﺎﻻ ﺯﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺟﺮﺃﺕ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﮐﺎﻧﺎﻝ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻧﻮ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻪ 😂😂 البته چندتای دیگه هم بودن میخواستن یه رژیم رو عوض کنن الان از وقتی مامورا گرفتنشون دارن پوشکشونو عوض میکنن😂😂 @rahekhoda
📜 ۱۶۷ 2️⃣ويژگيهای مسلمانی پس مسلمان کسی است که👇 ✨ مسلمانان از زبان و دست او آزاری نبينند، مگر آنجا که حق باشد و آزار مسلمان روا نيست، جز در آنچه که واجب باشد. ✨ به سوی مرگ⚰ که همگانی است و فرد فرد شما را از آن گريزی نيست بشتابيد، همانا مردم در پيش روی شما می روند و قيامت از پشت سر، شما را می خواند. ✨سبکبار شويد تا به قافله برسيد، که پيش رفتگان در انتظار بازماندگانند. ✨از خدا ❤️بترسيد و تقوا پيشه کنيد، زيرا شما در پيشگاه خداوند، مسئول بندگان خدا و شهرها، و خانه ها و حيوانات هستيد. ✨خدا را اطاعت کنيد و از فرمان خدا سر باز نزنيد، ✨ اگر خيری ديديد برگزينيد و اگر شرّ و بدی ديديد از آن دوری کنيد.🍃💫 📣 ۱۶۷بند_دوم @rahekhoda
🔸مال رو ده برابر کردن اینجوریه🤔 📝خاطره دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر 🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ... به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم به توصیه اطبای اسلامی گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو . خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ... 🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟ این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم..بماند 🔹یک روز صبح گفتند: فردا کمیسیون خبرگان دارم و می خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ... بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم. بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم. پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد. 🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید! نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!! نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم» 🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد. پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!» گفت: «وجوهات نیست، نذر است». گفتند: «نذر؟» گفت: «دیروز برای باری که داشتم در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!» پدر متبسم شد. رو به من کرد پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم. 🔹در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! » من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود. بعد بدون آنکه چیزی بگویم، در گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا»... نگاهی به بالا کردند گفتند: «خدا بی حساب می دهد. به هرکه اهل حساب کتاب باشد با نشانه می دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم» @rahekhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧐 اهل اندیشه، این کلیپ کوتاه و الهام بخش را از دست ندهند💥 📣 اقراری جالب و در عین حال مهم از سوی غولهای رسانه ای غرب که پوچی ادعای «ظالمانه بودن احکام اسلامی نسبت به زنان» را روشن می کند: ☀️به رغم بمباران بی أمان رسانه ای در جهت اسلام هراسی و اسلام ستیزی، در موج فزاینده اسلام گرایی در غرب، زنان چندین برابر مردان به اسلام گرایش دارند و مسلمان می شوند؛ آنها در حقیقت به اسلام پناه می آورند.👌 @rahekhoda
6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مصی علی‌نژاد می‌گه که حرکت‌هایی که زنان در ایران در مخالفت با حجاب انجام میدن اقدام خودشونه و اون دستوری نمیده حالا صوت‌هایی از مکالمات علی‌نژاد با بعضی از مهره‌هاش در داخل کشور منتشر شده، شما قضاوت کنید. @rahekhoda
⭕️غلامرضا تختی رو شنیدم که همه حقوق ماهیانه‌شو به مردم می‌داد ولی علی کریمی رو دیدم اول املاک و داریی‌‌هاشو فروخت و بعد از ایران فرار کرد. بین پهلوان و سلبریتی خیلی فرق هست. ▪️در فضای ول و رها مجازی می‌تونید چندتا کاربر فریب بدید ولی تهش سر تاریخ نمیشه کلاه گذاشت 🍃🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🍃🌹سلام علی آل یاسین(ع) 🍃🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ @rahekhoda
🚨 برخورد جالب خانم بدحجاب با 💠 نقل می‌کند یکبار با دخترم زینب رفته بودیم که میوه بخریم. من داخل ماشین نشسته و منتظر دخترم بودم. هم زمان دختر خانمی که پوشش مناسبی نداشت، با شک و تردید من را نگاه می‌کرد و به همراهش می‌گفت: او سردار سلیمانی است؟ همراهش می‌گفت: مگر ممکن است که چنین شخصیتی بدون گارد و حفاظت بیاید و انکار می‌کرد. تا آن که نزدیک آمدند و به شیشه ماشین زدند و از من پرسیدند که شما سردار سلیمانی هستید؟ گفتم بله. با تعجب از من خواستند که چیزی به آنها به عنوان یادگاری بدهم. من هم تسبیح دستم را به آنها هدیه کردم. اما دیدم دارند سر آن با هم مجادله می‌کنند. انگشترم را هم به آن‌ها بخشیدم. 🔴 راوی سرهنگ حمزه‌ای ✍ 🆔 @rahekhoda