eitaa logo
🦋 "راه روشن" 🦋
383 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3.5هزار ویدیو
119 فایل
اگر جهاد تبیین بدرستی صورت نگیرد، دنیامداران حتّی دین را هم وسیله‌ی هوسرانی خودشان قرار خواهند داد. کانال #راه_روشن را به دوستان خود معرفی کنید ارتباط با ادمین: 09210876421 @V_sh655
مشاهده در ایتا
دانلود
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ 🔰داستان مفید و آموزنده گویند حضرت آدم نشسته بود، شش نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ. ◽به یکی از سمت راستی‌ها گفت: «تو کیستی؟» 🍃گفت: « » 🍂پرسید: «جای تو کجاست؟» گفت: « » ◽از دومی پرسید: «تو کیستی؟» 🍃گفت: « » 🍂پرسید: «جای تو کجاست؟» گفت: « » ◽از سومی پرسید: «تو کیستی؟» 🍃گفت: « » 🍂پرسید: «جایت کجاست؟» گفت: « » 💫سپس به جانب چپ نگریست ◾ و از یکی سؤال کرد: «تو کیستی؟» 🍃جواب داد: « » 🍂 پرسید: «محلت کجاست؟» گفت: « » 👈گفت: «با عقل یک جایید؟» 👈گفت: «من که آمدم عقل می‌رود» ◾از دومی پرسید: «تو کیستی؟» 🍃جواب داد: « » محلش را پرسید. 🍂گفت: « » 👈پرسید: «با مهر یک مکان دارید؟» 👈گفت: «من که بیایم، مهر خواهد رفت.» ◾از سومی پرسید: «کیستی؟» 🍃گفت: « » پرسید: «مرکزت کجاست؟» 🍂 گفت: « » 👈گفت: «با حیا یک جا هستید؟» 👈گفت: «چون من داخل شوم، حیا خارج می شود‌. ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇👇👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇👇👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ 🔰داستان مفید و آموزنده گویند حضرت آدم نشسته بود، شش نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ. ◽به یکی از سمت راستی‌ها گفت: «تو کیستی؟» 🍃گفت: « » 🍂پرسید: «جای تو کجاست؟» گفت: « » ◽از دومی پرسید: «تو کیستی؟» 🍃گفت: « » 🍂پرسید: «جای تو کجاست؟» گفت: « » ◽از سومی پرسید: «تو کیستی؟» 🍃گفت: « » 🍂پرسید: «جایت کجاست؟» گفت: « » 💫سپس به جانب چپ نگریست ◾ و از یکی سؤال کرد: «تو کیستی؟» 🍃جواب داد: « » 🍂 پرسید: «محلت کجاست؟» گفت: « » 👈گفت: «با عقل یک جایید؟» 👈گفت: «من که آمدم عقل می‌رود» ◾از دومی پرسید: «تو کیستی؟» 🍃جواب داد: « » محلش را پرسید. 🍂گفت: « » 👈پرسید: «با مهر یک مکان دارید؟» 👈گفت: «من که بیایم، مهر خواهد رفت.» ◾از سومی پرسید: «کیستی؟» 🍃گفت: « » پرسید: «مرکزت کجاست؟» 🍂 گفت: « » 👈گفت: «با حیا یک جا هستید؟» 👈گفت: «چون من داخل شوم، حیا خارج می شود‌. ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇👇👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇👇👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ 🍃 ، عزت را از انسان می‌گیرد عارف معروفی به مسجدی رفت كه دو ركعت نماز بخواند. کودکان در آن مسجد درس می‌خواندند و وقت نان‌خوردن كودكان بود. دو كودک نزدیک عارف نشسته بودند. یكی پسر ثروتمندی بود و دیگری پسر فقیری. در زنبیل پسر ثروتمند پاره‌ای حلوا بود و در زنبیل پسر فقیر نان خشک. پسر فقیر از او حلوا خواست. آن كودک گفت: اگر خواهی كه پاره‌ای حلوا به تو دهم، سگ من باش و چون سگان بانگ كن. آن بیچاره بانگ سگ كرد و پسر ثروتمند پاره‌ای حلوا بدو داد. بار دیگر بانگ می‌كرد و پاره‌ای دیگر می‌گرفت. همچنین بانگ می‌كرد و حلوا می‌گرفت. عارف در آنان می‌نگریست و می‌گریست. كسی از او پرسید: ای شیخ! تو را چه رسیده كه گریان شده‌ای؟ عارف گفت: نگاه كنید كه طمع‌كاری به مردم چه رسانَد. اگر آن كودک بدان نان تهی قناعت می‌كرد و طمع از حلوای او برمی‌داشت، سگ همچون خویشتنی نمی‌شد. ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─