🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ #کنترل_ذهن برای تقرب ۷۱ #قسمت_اول گفته شد که خوبه آدم بیشتر دست پخت همسر و مادر خودش
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
#کنترل_ذهن برای تقرب ۷۱
#قسمت_دوم
همینجوری هی مثبت باشید
چقدر خوبه آدم مثبت باشه😊
شما هی در مورد دیگران خوب بخواه، خودت عاقبت بخیر میشی. معامله خوبیه!👌
اگه خدا به کسی چیزی داد حسادت نکن
حتی بهش چشم هم ندوز.
خداوند متعال در سوره حجر میفرماید
ولا تمدن عینیک الی ما متعنا به....
⭕️ چشم ندوز به مال و اموالی که به دیگران دادیم!
نمیفرماید نگاه نکن! بلکه میفرماید چشم ندوز، یعنی توجه نکن.
ول کن! چیکار داری که ما به کی چی دادیم!
ا....اینوووووووو😲
همین که اینو بگی یعنی چشمتو دنبالش کشوندی!
⛔️ این که ادم همش به نعمتای دیگران نگاه کنه اخلاق آدم رو فاسد میکنه و گرفتار حسادت و هزار تا درد بی درمان میکنه!!!
⭕️💢 آدم حسود میشه، ناشکر میشه و...
البته نمیدونم حسادت بدتره یا ناشکری
ولی یه آیه عجیب از قرآن براتون بخونم....
و هل نجازی الا الکفور...
آیا ما جز ناسپاس ها را مجازات میکنیم؟!
⛔️ در واقع مهم ترین عامل عذاب انسان ها کفران نعمت هست...
به مال دیگران چشم بدوزی ممکنه ناشکر بشی و .... بقیه تلخ ماجرا!
🔷خدا به هر کی هرچی میده بهش تبریک بگو ولی بهش چشم ندوز عزیز دلم....
✅ درس امشب خیلی دقت و تمرین میخواد
شما هم که عاااشق این مدل تمرینات خوشگل و رشد دهنده هستید😊🌹
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ #کنترل_ذهن برای تقرب ۷۲ #قسمت_اول گفتیم که آدم باید سعی کنه که چشمش به مال و اموال د
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
#کنترل_ذهن برای تقرب ۷۲
#قسمت_دوم
🔹 آقا امام صادق علیه السلام یه خادمی داشت، یه نفر از خراسان اومد بهش گفت: اینجا که کار میکنی آقا امام صادق علیه السلام چقدر بهت حقوق میده؟
گفت فلان مقدار در طول سال.
گفت: خونه و اموال و اینا چی داری؟
گفت هیچی ندارم.
🔵 گفت: ببین من باغدارم، درآمد سالیانش اینقدره، همش رو بهت میدم تو این پُستت رو که خدمت میکنی به آقا امام صادق(علیه السلام) بده به من و برو اینا را بگیر.
گفت: واقعاً اینا رو همهاش را بهم میدی؟🙄😳
گفت: همهاش رو بهت میدم، چندین برابر درآمدت. تا حالا خدمت کردی؛ بَسِتِه بذار ما هم خدمت کنیم😊
🔸گفت: روش فکر میکنم، بذار برم از آقام بپرسم.🤔
باز باریکلا رفت از آقاش بپرسه!
اومد گفت: آقا من چیزی از دنیا ندارم؛ میگم شما لطف داری ولی یه آقایی اومده اینو میگه، من میتونم برم ایشون بیاد جای من؟
🔹 آقا فرمود: بله چه اشکالی داره؟
یه کمی سکوت کردآقا، اونم سکوت کرد،
بعد فرمود: اون چرا داره این کار رو میکنه؟
بهم ریخت اون خادم... راستی اون چرا می خواد این کار رو بکنه؟🤔😥
تو دلش گفت: خُب خدمت به شما ارزشش بیشتره...
خُب هستی دیگه، میخوای عوض کنی چرا...
🌹ببخشید امشب یه مقدار دلتون رو تکون میدم ولی بذار یه دعا بکنم اشکای قشنگت نم نم روی گونه هات سر بخوره...
🌷الهی هیچ وقت حسین رو ازت نگیرن....
🍃🌷 الهی هیچ وقت خدمت به آقا ازت گرفته نشه..
الهی هر سال کربلایی بشی...
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ #کنترل_ذهن برای تقرب ۷۳ #قسمت_اول ✅ این یه واقعیت هست که خداوند متعال بعضی از وقتا ن
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
#کنترل_ذهن برای تقرب ۷۳
#قسمت_دوم
🔹 یکی از یاران امام رضا علیه السلام که از راویان مشهور هست شخصی هست به نام احمد بزنطی
🌹 ایشون نقل میکنه که با یه جمعی خدمت آقا امام رضا علیه السلام رفتیم و جلسه ای داشتیم. در پایان جلسه میخواستیم بریم که حضرت فرمودن:
«امّا أَنتَ یا اَحمَد فَاجلِس... شما بنشین».
نشستم و صحبت رو با من شروع کردن و سوالاتی داشتم که آقا جواب دادن و...
🔵 یه مقدار از شب گذشت. گفتم آقا اگه اجازه بفرمایید من برم؟
حضرت فرمود: میخوای بری یا بمونی؟
گفتم آقا خب شبه اما هر چی شما امر کنید.
🌺 حضرت فرمود بمون.
من خیییلی خوشحال شدم. اول اینکه حضرت از بین اصحاب منو جدا کرد و با همدیگه کلی صحبت کردیم. دوم اینکه از من خواست که شب رو بمونم.
🌸 در روایت هست که امام رضا علیه السلام فداش بشم حتی رخت خواب بزنطی رو هم پهن کردند...
🔹 در ادامه بزنطی میگه: حضرت اتاق رو در اختیار من گذاشتند و بیرون رفتند. من با خودم فکر کردم حضرت دیگه رفته. سر به سجده گذاشتم و گفتم: خدایا ممنونم... حجت خدا و وارث علم پیامبران از بین برادران دینی، منو برای صحبت انتخاب کرد..😍
🔸 هنوز توی سجده بودم که حضرت اومدن داخل اتاق و با اشاره فرمودن که بلد بشم. بعد دستم رو گرفتن و فرمودن: احمد آقا، اون شبی که صعصه بن صوهان به زیارت امیرالمومنین رفته بودن، حضرت همه رو رد کرد بود.
🔹 صعصعه به امام حسین علیه السلام اصرار کرد و به دیدار امام رفت. وقتی میخواست بره حضرت فرمود: نکنه به دوستانت فخر بفروشی و بگی آقا منو راه داد! تقوا داشته باش....
💢 دقت کردید؟ بزنطی کار بدی نکرده بود و حتی شکر خدا رو هم بجا آورد اما اشکال کار بزنطی این بود که گفت: از بین برادرای دینی ام..
گاهی خدا به بنده ش نعمت نمیده مبادا دچار عجب بشه...
عجب یعنی چه؟ این که بگیم: الحمدلله توفیق داریم که....
همین که یه دونه "من" توی کلام ما باشه...
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ #کنترل_ذهن برای تقرب ۷۴ #قسمت_اول ✅ یکی از کارهایی که همه ما دوست داریم انجام بدیم ای
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
#کنترل_ذهن برای تقرب ۷۴
#قسمت_دوم
⭕️ سعی کنیم با چنین افرادی نشست و برخاست نداشته باشیم.
✅ سعی کنیم با آدم های #مومن نشست و برخاست داشته باشیم.
✔️ مؤمن هم کسی هست که یاد خدا و خوبی ها رو توی ما زنده کنه.
🌹🌺 در یه روایت زیبایی امام صادق علیهالسلام میفرمایند: «لا تُحَدِّث نَفسَکَ بّالفَقر... در مورد فقر فکر نکن».
خدا میدونه که این روایت چقدر قشنگه...
❤️😍جاااانم به امام صادق علیهالسلام روحی فداه...
🔥 اما شیطان دائما ما رو به یاد #فقر میندازه!😒
میگه زود باش برو برنج بخر و انبار کن یه وقت قحطی نشه!
😈
برو زیرآب فلانی رو بزن که بجاش بری سر کار که فقیر نشی!
یه وقت بچه نیاری که فقیر میشی!😈
شیطان مدام وعده فقر میده به آدم..
⭕️ شیاطین انسی هم توی کشورمون میگن اگه با آمریکا مذاکره نکنیم فقیر میشیم!
😒
در حالی که اتفاقاً هر چه مذاکره کردیم فقیر تر شدیم و هرچه به خدا اتکا کردیم جلو رفتیم.
🔥شیطان همینه دیگه! بعضی شیطونا قلمشون خوبه و توی روزنامه ها مینویسن مثل هفته نامه صدا! که اخیرا تعطیل شد! مثل خیلی از روزنامه ها و کانال های غربزده! شیاطین شبانه روز مشغول نوشتن هستن!
🔥بعضی شیطونا رئیس میشن و مردم رو از رقیب میترسونن تا رای بیارن!
بعضی شیطونا مردم رو از آمریکا میترسونن تا بتونن امتیاز بیشتری به غرب بدن!
خلاصه شیطون همه جورش هست!😊
🔹 خب ما باید چیکار کنیم نسبت به وعده های شیطون؟!
بچه ها رو دیدید که چطور به باباشون پناه میبرن؟
👦🏻👶🏻
فاصله سنی بابا با بچه چقدره؟ مثلاً ۲۰ سال.
قد بابا چقدر بلند تره؟ مثلا یک متر!
با فاصله یه متری و ۲۰ سال تفاوت سنی، میبینی چطور آویزونت میشه؟!
یاد بگیر!😊👌
تو فاصلت با خدا چقدره؟
🔹 قدرت خدا چقدر بیشتر از قدرت تو هست؟
خب یه ذره مثل اون بچه، آویزون خدا باش...👌
🔥 شیطان لعین دائماً انسان رو متوجه فقر میکنه. انسان رو از فقیر شدن میترسونه!
منظور از فقر، صرفاً فقر مالی هم نیستا! همه جور فقر...
✅ باید شیطون رو از خودمون برونیم! نباید ازش بترسیم.
بگیم من خدا رو دارم و خداوند غنی مطلق عالم هست...
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ #کنترل_ذهن برای تقرب ۷۵ #قسمت_اول 🔵 گفتیم که شیطان مدام انسان رو متوجه فقر میکنه. مد
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
#کنترل_ذهن برای تقرب ۷۵
#قسمت_دوم
✅ اگه ذهنمون رو کنترل کنیم به معارف بلندی میرسیم و به همه چیز در عالم دست پیدا میکنیم...
خدایا! غفلت ما رو درباره غیر خودت زیادتر بگردان...
🔹در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام فداش بشم اومده که مردم در مورد آدم مومن و عاشق خدا میگن: اون آدم دیوونه شده!
«لَقَد خالَطَهُم امراً عظیم... آن¬ها با امر بزرگی قاطی شدند».
میگن اینم دیوانه هست که نمیره دلار بخره و بفروشه! میتونه اجناسش رو گرون کنه ولی نمیکنه! بابا پولو بچسب!!!!!🤑
🌸💕 نمیفهمن که انسان مومن توی یه عالم دیگه هست... خودش هست و خدا... حال میکنه با بندگی پروردگار💕💞
اختیاری برای خودش نذاشته، همش دنبال اطاعت امر مولاست... یه زندگی گرررررم و عاشقانه رو داره تجربه میکنه....
💢 بقیه صبح تا شب هم بدون بازم به یه هزارم لذت های بنده مومن نمیرسن. بیچاره ها همش در حال سختی دوری از خدا هستند....
🔹 در یه روایت دیگه ای میفرماید: وقتی به کسی چیزی دادی حتی توی ذهنت هم اون چیز رو مرور نکن
هی نگو من فلان چیز رو دادم به فلانی!
هرچقدر مرور کنی اجرت کمتر میشه. بی خیال! دادیش رفت تموم شد😊❤️ آفرین فکرش رو نکن.😌
اتفاقا هر چقدر به چیزایی فکر کنی که به دیگران دادی شیطان میاد و تو رو حسرت زده میکنه. از یه کار خوبی هم که کردی پشیمونت میکنه نامررررد!😬😕
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ #کنترل_ذهن برای تقرب ۷۶ #قسمت_اول ✅ در جلسات قبل گفتیم که ما باید تلاش کنیم که افکار
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
#کنترل_ذهن برای تقرب ۷۶
#قسمت_دوم
🔹 یکی از محققین در این موضوع میگه که علت اینکه حضرت ابراهیم یه مقدار بیتاب بود و موضوع رو با خود اسماعیل درمیون گذاشت این بود که حضرت میدونست که آخرین پیامبر از نسل اسماعیل متولد خواهد شد
برای همین بیتاب و نگران این موضوع بود.
✅ ولی خداوند متعال حتی از همین موضوع هم میخواست توجه حضرت ابراهیم رو به سمت خودش جلب کنه...
💕ابراهیم من... تو فقط باید به من توجه کنی نه به هیچ چیز دیگه...
بعد از آزمایش هم خداوند متعال فرمود: قبول شدی ابراهیم...
اما دل حضرت گرفت....💔
😭گریه کنان به خدا عرضه داشت: خدایا من برای تو قربانی ندادم... مگه میشه که عاشق در راه معشوقش قربانی نده؟
🌺 خداوند فرمود: تو به خاطر اینکه پسر عزیزت رو قربانی نکردی آنقدر ناراحتی؟
عرضه داشت: بله...
خداوند پرسید: تو خودت برای خودت عزیزتری یا آخرین پیامبر؟
- خدایا معلومه آخرین پیامبر.
- پسر تو عزیزتره یا پسر آخرین پیامبر؟
- معلومه خدایا! پسر آخرین پیامبر برام عزیز تره...
🌷 بعدش خدا پرده رو از جلوی چشم حضرت برداشت و تمام وقایع کربلا رو نشون داد... اشکهای حضرت برای امام حسین علیه السلام شروع به باریدن کرد...😭
خداوند فرمود: ابراهیم... به خاظر این اشکا قربانی رو از تو پذیرفتیم...
اون موقع بود که توجه حضرت ابراهیم به خدا محو شد...
🌷 خدایا توجه ما رو بدون اینکه چیزی از ما بگیری به خودت جلب کن
مثل کاری که با حضرت ابراهیم کردی....
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ #کنترل_ذهن برای تقرب ۷۷ #قسمت_اول 🔵 یه اتفاقی باید در عرف جامعه ما بیفته. چه اتفاقی؟
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
#کنترل_ذهن برای تقرب ۷۷
#قسمت_دوم
✅ چقدر خوب میشد که الآن در جامعه ما توی مساجد می اومدن هدف دائمی بندگی رو مدام مرور میکردن😌
مثلاً بگن: ای مردم! شما اگه نماز میخونی ببین آیا نمازت تو رو قویتر کرده یا نه! اگه نمازات باعث قدرت روحیت نشده خودتو معطل نکن!
نماز خوندنت فایدهای نداره!
👌 آقا روزه میگیری باید قوی تر شده باشی! آخرای ماه رمضان باید قدرت بیشتری در انتخاب تمایلات برتر پیدا کرده باشی.
✅ ملاک اینکه یه عملی از آدم قبول شده یا نه اینه که چقدر قدرت روحی آدم رو بالا برده
🌺 از کجا میشه فهمید که تونستیم توی یه عمل اخلاص داشته باشیم؟
از اینجا که ببینیم چقدر قدرت روحیمون بالا رفته. انسان مخلص کسی هست که در اوج قدرت قرار گرفته....
و نکته تأسف بار اینه که ما الان بعد از ۴۰ سال از انقلاب گذشته
⭕️ هنوز داریم مثل ۲۰۰ سال قبل دین رو به جوانان و مردممون توضیح میدیم...😒
✅ در حالی که الآن دیگه امکانات و فضا تغییر کرده. الآن داریم میبینیم که دین چه قدرتهایی رو در دل جوان ها ایجاد کرده... #اربعین رو داریم با چشم خودمون میبینیم...
#اعتکافهای گسترده رو میبینیم... #شهدای مدافع حرم رو داریم میبینیم...
تلاش های مؤمنین در انجام کارهای تشکیلاتی و هیاتها و خودسازیها رو داریم میبینیم.🌷
✔️ فقط کافیه نگاه مردم رو به دین اصلاح کنیم.... دین تلاش میکنه که از ما انسانهای قدرتمندی بسازه... انسانهایی که از سر قدرت خطا نمیکنند نه از سر ترس...
انسانهای قدرتمندی که پا روی هوای نفسشون میذارن و عالم رو پر از زیباییها و لذتها میکنند...🌺
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ #کنترل_ذهن برای تقرب ۷۸ #قسمت_اول ✅ گفتیم که دینداری باید ما رو آدمهای قدرتمندی کنه
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
#کنترل_ذهن برای تقرب ۷۸
#قسمت_دوم
⭕️ اتفاقاً اکثر افراد با استعداد درس و تحصیل رو ادامه نمیدن.
حتی خیلیهاشون مشکل حافظه هم ندارن. اما وقتی بهش میگی درسات رو بخون میگه برو بابا حال داری!
این درسا توجهم رو جلب نکرد!
خب معلومه توجهش هرزه شده و نمیتونه به یه جا جلبش کنه.
💪دینداری درست و درس اخلاق درست باید انسان رو قوی کنه.
⭕️ صهیونیست ها از خیلی از درس اخلاقا و منبرهای جامعه ما خوشش میاد!
💢میگه آفرین به شما روحانی خوب! تا میتونی مردم رو اهل تواضع و مهربانی و قناعت و این چیزا بار بیار!😈
تلویزیون و رادیو و سایر رسانه ها هم طی دیندار کردن مردم سعی میکنن برده ها حرف گوش کن درست کنن!
💢اگه دیدید پای منبری رفتید که به شما قدرت روحی میده معلومه کارش درسته
اگه دیدید یه کانالی در شما حس تغییر و قدرت ایجاد میکنه عضوش بشید
⭕️ وگرنه فریب چهارتا عکس نوشته مذهبی و توصیه های اخلاقی این چیزا رو نخورید. از این کانالا و گروه ها چیزی در نمیاد...
امام زمان ارواحنا فداه وقتی تشریف میارن مردم رو گریه دار تر نمیکنن، بلکه اول از همه مردم رو قوی میکنن. 👌
✅این یه ملاک بسیار عالی برای انتخاب دینداری درست هست که ببینید هر منبر و توصیه اخلاقی چقدر در شما ایجاد قدرت روحی میکنه
قدرتی که در اثر اون، سایر خوبی ها هم خواهند اومد....
ترک گناه هم فقط با قدرت روحی امکان داره نه خیلی از چله گرفتن ها و ....
✅ قدرت روحی خودتون رو بالا ببرید. روشش رو در ادامه خواهیم گفت...
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ🥀🕯🖤🕯🥀ঊ═─ #کنترل_ذهن بری تقرب ۷۹ #قسمت_اول 🔹 گفته شد که دین واقعی باید به انسان "قدرت" بده وگرن
─═ঊ🥀🕯🖤🕯🥀ঊ═─
#کنترل_ذهن بری تقرب ۷۹
#قسمت_دوم
🌷وقتی آدم به دسته های عزاداری نگاه میکنه
وقتی به سینه زدن های مردانه و منظم و در صفوف بزرگ نگاه میکنه
ناخود آگاه به یاد لشکر میفته
به یاد قدرت...
✅ دین اساسا اینجوریه.
دین انسان رو قوی میکنه... قوی میخواد...
🔵 حالا قدرتمندی روح انسان از کجا آغاز میشه؟
از قدرت کنترل ذهن.
👈 از اینجا شروع میشه به یه چیزی که نمیخوای ذهنت سراغش نره فکر نکنی.
و روی چیزایی که میخوای تمرکز کنی.
✅ این بزرگ ترین علامت قدرت روحی هست.
کسی که میتونه هر تغییری توی خودش بده و به خودش مسلط شده
👌 برای رسیدن به این قدرت روحی اول از همه باید "سبک زندگی" ما یکمی عوض بشه.
یکم که چه عرض کنم! خیییلی باید عوض بشه!😒
✅ باید مراقب باشیم "هرزه گوشی" نکنیم! یعنی هر صدایی رو نشنویم. برای گوش خودمون احترام قائل باشیم.
"هرزه چشمی" نکنیم. هر چیزی ارزش نداره من بهش نگاه کنم.
کسی که هرزه گوشی و هرزه چشمی کنه خیلی ضعیف میشه.
💢 و از همه مهم تری نباید "هرزه فکری" کنیم!
⭕️ عزیزم چرا اجازه میدی در مورد هر چیزی فکر کنی؟ نذار فکرت هی این طرف و اون طرف بره. مخصوصا ذهن رو باید از فکر بد کردن در مورد آینده جلوگیری کرد. چون موجب نگرانی میشه.
💢 از گذشته اندیشی بد هم باید جلوگیری کرد وگرنه تبدیل به حسرت میشه.
ذهن ما مثل یه بچه لوس و ننر هست و البته شیطون!
تا یه دقیقه حواست بهش نباشه رفته یه گوشه ای خرابکاری کرده!!!😬
👌 آقا کلا یادت باشه که هر موقع رفتی توی فکر بیا بیرون!
چرا؟
⭕️ چون هر موقع میری توی فکر، واقعا تو که فکر نمیکنی! فکرت داره هی تو رو اینطرف و اون طرف میبره! 😒
فکر آدم رو میبره توی لجن زار افکار منفی...
💪✅ قدرت داشته باش که همیشه در زمان حال فکر کنی. این مقدمه ای برای نجات انسان از مشکلات روحی خواهد بود....
─═ঊ🥀🕯🖤🕯🥀ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ🥀🕯🖤🕯🥀ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ🥀🕯🖤🕯🥀ঊ═─ #کنترل_ذهن برای تقرب ۸۰ #قسمت_اول ✅ هر کسی که کنترل ذهن داشته باشه زندگی خوبی خواهد د
─═ঊ🥀🕯🖤🕯🥀ঊ═─
#کنترل_ذهن برای تقرب ۸۰
#قسمت_دوم
✔️ توی نماز باید مشغول به ذکر بشی...
✅ بهترین کاری که آدم میتونه همیشه انجام بده. ذکر یعنی فکر کردن به عمیق ترین خواسته های انسان...
در روایت هست که روز قیامت به خاطر هر لحظه ای که به یاد خداوند مهربان نبودی حسرت خواهی خورد...
🔴 یه دقیقه حواست به بالاترین علاقت نبود؟
حسرت.....
آیت الله بهجت چی میفرمودن؟
✔️ میفرمودن توی نماز هی ذهنت رو از افکاری که توش میاد منصرف کن. اگه دوباره برگشت بازم فکرت رو برگردون به نماز.
بگو: عهههه! من نباید روی این فکر کنم.😌
توانایی آدم توی اینکه به یه چیزی فکر نکنه خیلی بالاست.
✅ یعنی شما یه مدت کوتاهی که تمرین کنی خیلی راحت این توانایی رو پیا میکنی که به چیزایی که مهم نیست فکر نکنی.
✔️ دائماً مراقب باش هر فکر بیجایی اومد بیرونش کن.
💪 این کار عضلات ذهن شما رو قوی میکنه. مثل وزنه برداری میمونه.
توی حرکات ورزشی مثلا میگن ۱۰ بار فلان حرکت رو بکن بعدش برو سراغ حرکت بعدی.
🌺 ذهن هم همینه. مدام باید ذهن رو برگردونی. هی میره و هی برش گردون! تا ذهنت قوی بشه
─═ঊ🥀🕯🖤🕯🥀ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ🥀🕯🖤🕯🥀ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ * 💞﷽💞 #رمان_بانوی_پاک_من #قسمت_اول "کارن" صدای جر و بحث گوشمو کر کرده بود.دیگه ای
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
* 💞﷽💞
#رمان_بانوی_پاک_من😌
#قسمت_دوم
رفتم سمت آشپزخونه. مامان روپشت میز ناهار خوری نشسته بود و سرش رو میز بود. میتونستم بفهمم چقدر داغونه.دوست داشتم دلداریش بدم اما دیگه حسی برام نمونده بود که اینکارو بکنم.
نشستم روبروش و گفتم: چقدر زود فیلت یاد هندستون کرد.
سرشو بلند کرد و نگاهم کرد.
باهمون قیافه جدی و خالی از احساسی گفتم: چی باعث شد فکر برگشتن به سرت بزنه؟
عمیق نگاهم کرد وگفت: این زندگی جهنمی که بابات برام ساخت.
_چرا باهاش ازدواج کردی پس؟
_چون دوسش داشتم.
_آدم از کسی که دوسش داره به راحتی نمیگذره.
_راحتی؟ تو به این زنذگی کوفتی میگی راحتی؟ بابام انقدری پول به پام ریخته بود که فکرم به جیب بابات نباشه اما اون فکر میکرد میتونه همه چیو باپول بخره،حتی محبتو.همین الانم همین فکرو میکنه.
آره میدونستم.بابام بویی از محبت و عاطفه نبرده بود.فقط فکر میکرد باپول همه چی حل میشه.حتی میخواست با پول مامانو منصرف کنه از رفتنش به ایران.
_اگه دوست نداری نیا باهام.
سرتکون دادم و گفتم:میام..شاید زندگی بهتری اونجا درانتظارم باشه.
بی حرف دیگه ای به اتاقم پناه بردم و روتختم دراز کشیدم.حس خوبی دارشتم از رفتن به ایران.نمیدونم چرا اما خوشحال بودم.
تصمیم داشتم وقتی رفتم یه کاری برای خودم جور کنم. درسته مامانم پول داشت که تاآخرعمر ساپورتم کنه اما چشم داشتن به جیب مامان، افت داشت برام.برای همین تصمیمم رو قطعی کردم.
صبح روز بعد رفتم کل شهرو دور زدم و یه جورایی وداع کردم با کشور پدریم.پدر؟؟؟هه چه پدری؟فقط اسمشو به دوش میکشید.متنفرم ازهمچین پدری که یه عمر براش مهم نبود پسرش چیکار میکنه؟چطور روزاشو میگذرونه؟
خیلی زود شب شد و راهی فرودگاه شدیم.مامان شال نازکی رو سرش انداخت و سوار هواپیما شدیم.
دل کندن ازاین شهر و کشور آسون تر ازاونی بود که فکرشو میکردم.هواپیما از زمین کنده شد و لب من بعد دوسال به لبخند باز شد.
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
قبلی بعدی
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ * 💞﷽💞 #رمان_ضحی♥️ #قسمت_اول با قدمهای بلند از هواپیما خارج شدم و روی اولین پله ایست
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
* 💞﷽💞
#رمان_ضحی♥️
#قسمت_دوم
جلوی در شماره سه توقف کرد و زنگ در رو فشار داد...
هر دو منتظر، زوایای مختلف در رو بررسی میکردیم و من باز در فکر این چالش جدید و ناشناخته...
چند بار عمیق نفس کشیدم و سعی کردم لبخند بزنم....
خانم بلر دوباره زنگ در رو فشرد و اینبار با فاصله ی کمی در باز شد و قامت دخترک خواب آلود و ژولیده ای در چارچوب در نمایان...
با اون لباس خواب و چشمهای پف کرده خیلی کارتونی و بانمک بود و همین باعث شد لبخند روی لبم عمیقتر بشه...
البته اون برعکس من هیچ اثری از خوشحالی یا یک حس خوب از دیدار اول توی نگاهش نبود! بلکه حجم نسبتا وسیعی از تعجب، خشم و حتی تحقیر از عسلی های آشفته ی چشمهاش و نگاه نه چندان طولانی ش به سمتم ساطع شد...
سعی کردم لبخند از لبم نیفته و خانم بلر بی توجه به جو سنگین حاکم با آرامش کامل مراسم معارفه رو شروع کرد:
_شبت بخیر ژانت... ایشون خانم اشراقی هستن همخونه ی ایرانی شما...
بعد رو کرد به من:
_ایشون هم ژانت همخونه شما که فرانسوی الاصله ولی سالهاست که اینجا زندگی میکنه... امیدوارم هیچ مشکلی با هم نداشته باشید و دوستانه و مسالمت آمیز کنار هم زندگی کنید
این جمله اخر بیشتر از اینکه یک آرزو باشه یک دستور بود و من داشتم به امکان اجرای این دستور فکر میکردم...
خانم بلر هم متوجه وخامت اوضاع بود بنابراین سخن رو کوتاه کرد:
_خب دیر وقته من دیگه میرم که به استراحتتون برسید خصوصا شما که مسافر هم بودید...شبتون بخیر...
زیر لب شب بخیری گفتم و با نگاهم تا روی پله ها بدرقه ش کردم... بعد برگشتم طرف در و با لبخند خیلی کوچیکی گفتم:
_سلام...
واضح بود که جواب نمیده برای همین منتظر جواب و خوش آمدگویی ش نشدم و با چمدون حرکت کردم به سمت در طوری که مجبور شد از جلوی در کنار بره و من وارد شدم..
چند قدم جلوتر ایستادم و چمدون رو رها کردم وتوی ظاهر خونه دقیق شدم...
شاید کمتر از چند ثانیه بعد جسم آتیشینی به سرعت از کنارم رد شد و وارد اتاقش شد و در رو هم نسبتا محکم بست...
لبخند محوی زدم...
حداقل مشخص شد اتاق من کدومه...
سوئیت کوچیک و جمع وجوری بود. معماری خونه چنگی به دل نمیزد و البته دکور شلخته و کم نورش هم مزید بر علت چنگی به دل نزدنش شده بود! اما همین که آشپزخونه و پنجره داشت جای شکرش باقی بود...تصمیم گرفتم فردا دستی به سر و روی این خونه بکشم... تا شروع هفته جدید و تشکیل کلاسها چند روزی وقت داشتم...
شاید همخونه هم از اینکارم خوشش بیاد و کمتر ناراحتی کنه...
چمدون رو بلند کردم و وارد اتاق خودم شدم...
وسایل هام قبل از خودم رسیده بودن و بی هدف وسط اتاق خواب رها شده بودن...
هرچند خیلی خسته بودم ولی باید شروع میکردم به تمیز کاری و مرتب کردن اتاق چون جایی برای استراحت نبود... لباس عوض کردم و مهیای گردگیری شدم... سعی می کردم در سکوت کامل کار کنم که همخونه اذیت نشه...
دوساعتی طول کشید تا همه چیز مرتب شد و سر جای خودش قرار گرفت... کمر خسته و گرفته م رو صاف کردم و نگاه رضایت بخشی به اطراف انداختم... پرده ی آبی لاجوردی روی پنجره کوچیک اتاق نصب شده بود و تخت چوبی قهوه رنگی کنارش قرار گرفته بود... پایین تخت یک تحریر جمع جور قرارگرفته بود و روبه روی میز کنار در ورودی یک کتابخونه ی کوچیک و کنارش هم مرز پنجره یک کمد دیواری که حالا پر از وسایل بود...
اتاق کوچیک بود و مجموع مساحت باقی مونده ی کف با یک فرش چهار متری پر میشد... راضی کننده بود... نگاهی به ساعت انداختم... دوازده شب بود ومن هنوز شام نخورده بودم... مشغول خوردن غذای هواپیما که نخورده بودم و همراهم بود شدم اما توی فکر بودم که زودتر برم خرید و سبد آذوقه م رو کامل کنم...
بعد از شام پشت پنجره ایستادم و کمی به خیابون بارون خورده خیره شدم... دوست داشتم پیام بدم و بپرسم اونجا هوا چطوره! ولی منصرف شدم چون وقت مناسبی نبود...
***
صبح خیلی زود از خونه بیرون رفتم تا هم با محیط اطرافم کمی آشنا بشم که ای کاش اصلا مجبور به آشنایی نبودم؛ و هم کمی خرید کنم...
کمی ظرف و ظروف تهیه کردم و کمی گوشت و مواد غذایی و بیشتر مواد شوینده! برای تمییز کردن کل خونه...
زندگی کردن در اون فضای کثیف که انگار سالها بود تمییز نشده بود در توان من نبود... البته تقصیر اون دختر هم نیست حتما اونقدر کارش زیاده که وقت نمیکنه به خونه برسه...
وقتی برگشتم خونه ساکت بود... کسی هم توی پذیرایی نبود... چون در اتاقش بسته بود نمیشد فهمید خونه ست یا نه ولی قاعدتا اون وقت روز سر کار بود...
البته به حال من که فرقی هم نمیکرد قصد کمک گرفتن نداشتم...
قبلی بعدی
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─