eitaa logo
🦋 "راه روشن" 🦋
374 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
127 فایل
اگر جهاد تبیین بدرستی صورت نگیرد، دنیامداران حتّی دین را هم وسیله‌ی هوسرانی خودشان قرار خواهند داد. کانال #راه_روشن را به دوستان خود معرفی کنید ارتباط با ادمین: 09210876421 @V_sh655
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ🥀🕯🖤🕯🥀ঊ═─ 🦋 #پروانه‌ای_در_دام_عنکبوت 🕷 #قسمت_صد_و_سی‌_و_ششم 🎬 انور روی زمین افتاد انگاری توخواب
─═ঊ🥀🕯🖤🕯🥀ঊ═─ 🦋 🕷 🎬 تا در باز شد محکم در را کوبیدم به طرف و اونی که پشت در بود با صدای بلندی به بیرون از اتاق افتاد. سریع رفتم بیرون، هوا تاریک بود تو تاریکی یه چی شکل شبح می‌دیدم که بهم اشاره میکرد. رفتم طرفش که گفت: خواهر مبارز خداقوت، حرفاتون را شنیدیم الآن مثلاً من را بزن لت و پار کن و ماشین را بردار و ببر، امیدوارم این پیرمرد جنایتکار دوباره فریب بخورد... برو ما هوات را داریم خدا هم حواسش بهت هست. با حالتی که وانمود می‌کردم نفس نفس میزنم خودم را به انور رساندم این سوسک له شده مثل کرمی به دیوار چسپیده بود. کتش را گرفتم و بلندش کردم: زود باش استاد... یک نفر بود با چاقو حسابش را رسیدم الان بیهوشه تا به هوش نیامده یا کسی دیگه نرسیده باید فرار کنیم. اسحاق انور با حالتی که انگار باورش نمی‌شد نگاهم کرد و گفت: تو اعجوبه‌ای هانیه.... دنیا را به پات می‌ریزم، بریم بنیامین منتظر ماست. و لخ لخ کنان در حالی که انگار یک پایش آسیب دیده بود و لنگ میزد حرکت کرد و با هم رفتیم طرف ماشین. نشستم پشتش، طبق گفته‌ی اون مبارز باید از، سمت راست می‌رفتیم، همه جا تاریک تاریک بود و هیچ نوری به چشم نمی‌آمد به نظر می‌رسید در برهوتی گیر افتادیم. بالاخره بعد از تلاش بسیار رسیدیم اورشلیم و از آن‌جا یک راست حرکت کردیم طرف تل اویو.... نیمه شب بود که به تل اویو رسیدیم. جلوی خانه انور ایستادم و گفتم: خوب استاد می‌خوایین ببرمتان بیمارستان آخه وضع ظاهریتون خوب نیست به نظر میاد به شدت آسیب دیدین. انور: نه نه بریم خانه، تو خودت پزشکی زخم‌هام را ببند، در ضمن سر خودت هم شکسته.... آه تازه یاد زخم سرم افتادم، زخمی که یادگار روز ذبح پدر و مادرم بود، زخمی که التیام نیافته و دوباره دهن باز کرده بود. مصلحت ندیدم باحرفش مخالفت کنم، باهم پیاده شدیم من: استاد، کلید نداریم. انور نگاهی بهم کرد و دست خونینش را نشانم داد و گفت: کلید خانه همیشه همراهم است، اثر انگشتم.... از ترس به خودم لرزیدم... نکنه، برم داخل خطرناک باشه؟ بازم توکل کردم و وارد خانه شدیم. من باید کارهای بزرگتری انجام بدهم... ...💦🌧💦 ─═ঊ🥀🕯🖤🕯🥀ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ🥀🕯🖤🕯🥀ঊ═─