🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ 🦋 #پروانهای_در_دام_عنکبوت 🕷 #قسمت_پنجاه_و_یکم 🎬 جلوی پایگاه داعش از ماشین پیاده شدی
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
🦋 #پروانهای_در_دام_عنکبوت 🕷
#قسمت_پنجاه_و_دوم 🎬
ناخودآگاه از زبانم پرید، ابوعماد، نامش عمر از قبیله بنیشباب بود از نیروهای مردمی که به داعش پیوستند و در حمله به یکی از روستاهای ایزدی اطراف موصل کشته شد.
خودم هم خندهام گرفته بود... کی فکرش را میکردم روزی به عمر ناکام افتخاررر کنم آنهم همچین افتخاری....
ناریه که انگار خیالش راحت شده بود که اشتباه نکرده، سری تکان داد و گفت: خدا رحمتش کند، دوست داری خودت به داعش بپیوندی؟؟
از پیشنهادش جا خوردم و با لکنت گفتم؟ م م من؟!! راستش اگر عماد را پیدا کنم، شاید بتوانم خدمتی کنم.
ناریه: ببین کار سختی نیست، خیلی از زنها از کشورهای مختلف، حتی کشورهای اروپایی برای جهاد نکاح به داعش پیوستند، اما من از این خدمتها خوشم نمیاید، اگر بخواهی میتوانم کاری کنم که کنار خودم در گروه آمران به معروف باشی، دو هفته آموزشت میدهند، یکهفته آموزش نظامی و یکهفته هم آموزش عقیدتی_دینی، بعدش هم با حقوق خوب مشغول کار میشوی.
با خودم فکر کردم اگر بخواهم به هدفم برسم، بهترین راه همین پیوستن به داعش است، شاید اینجوری بتوانم خدمتی علیه داعش و به شیعیان مظلومی که درچنگال این دیوسیرتان میافتند بکنم، بعدش اگر عماد را هم پیدا کنم، الآن امکان فرار ندارم، پس بهترین راه همان کلام خداست ( ومکرو....)
سرم را تکان دادم و گفتم: اگر شما میگویی اینجوری خوب است پس خوب است دیگه😊
ناریه: فقط باید با مردان داعشی با تحکم برخورد کنی که خیال بد به مخیلهشان نرسد، چون شوهرت شهید شده، اگر ملایم با آنها برخورد کنی، فکر میکنند از زنانی هستی که مشتاق جهاد نکاح هستی و اینجور هر روز اشخاص مختلف با یک اللهاکبر صاحبت میشوند و خود را محرمت میخوانند.
از شنیدن این حرف تمام تنم لرزید ....
از شهر خارج شدیم و سیاهی اردوگاه تموز در پیش چشمم بود.
آیا عماد اینجاست؟؟
#ادامه دارد...💦⛈💦
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─