🔻 روایت زندگی و خاطرات شهیده راضیه کشاورز
✂️ یکدفعه در خود فرو رفت انگار میخواست حرفی را به زبان بیاورد. نگاه مختصری به من کرد و گفت: «مامان، من یه آرزویی دارم... دعا میکنین برآورده بشه؟» التماس دعایش، هنگام تحویل سال از یادم نرفته بود. خندان پرسیدم: «دختر من چه آرزویی داره؟» از پنجرۀ آشپزخانه، بیرون را نگاه کرد. «مامان، دعا کنین بشم جراح قلب و خدا یه مطبی بهم بده که پنجرهش رو به کعبه باز بشه.
#راض_بابا
#به_قلم_طاهره_کوه_کن
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News