eitaa logo
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
4.7هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
75 فایل
🕊️این کانال دلی است و شما دعوت شهدایید🕊️ سروش ، شاد ، روبیکا ، ویراستی⇣ @rahiankhuz مدیر⇣ @jamandehazsoada گروه مطالب ارزشی⇣ https://yun.ir/t1vozb کانال فاتحان نُبُل و الزهرا⇣ @fatehan94 برای تبادل⇣ @Rahyan_noor
مشاهده در ایتا
دانلود
1_937038773.mp3
1.82M
روز91 ام عزیزان شهدا ! 😊 🌹 دعای عهد فراموش نشه اگه نخوندی تا قبل ظهر وقت داری ________________ اگر چهل روز 0⃣4⃣خوندی ان شاء الله از یاران امام زمان🌹 عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهی بود و ان شاء الله حضرت رو زیارت😍 خواهی کرد ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
14.000.000 صلوات نذر تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 برای شرکت در این نذر و ختم صلوات بر روی لینک زیر کلیک کنید و تعداد صلوات های خود را روزانه تا 14000 صلوات ثبت کنید. اینجا کلیک کنید و ثبت کنید در صورتی که امکان مشاهده ندارید حداقل تعداد 500 عدد را به خادم الشهید @jamandehazsoada اطلاع دهید. لطفا به اشتراک بگذارید... ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
از : خادم الشهید به : عاشقان شهدا سلام علیکم غیر از اینکه نماز هاتون رو اول وقت بخونید. ولی هر وقت
تجریه دوم از حس و حال نامه نوشتن برای خدا 😍 قلم را که به دست گرفتم.. وقتی که نوشتم. و. نوشتم. و. نوشتم.. کاغذ را که در جوهر غوطه ور کردم.. لذت پیامک بازی با معشوق را دریافتم همان پیامک بازی هایی که از خواب هایشان میزنند تا کمی بیشتر صحبت کنند!! اما اگر معشوقه ات خالقت باشد روز ها و هفته ها و حتی سال ها هم برای اتمام گفتگو با او کم است.. در هنگامی که قلم به کمک حرف هایتان میاید؛تا در صفحه کاغذ روان بشوند.. معشوق لبخند میزند و قلبتان از شیفتگی او؛ تبسمی از سر رضایت بر خود می‌نشاند . هر چند به قول دوستمان که فرمودند: (حس بنده از حرف زدن با خدا البته مقدار چشم گیری جانشین سازی شده) به نظرم هیچ جانشینی برای این لذت نامه نوشتن برای خدا پیدا نمی کنید. ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
💢از اعتياد و تارک الصّلاة بودن تا شهادت روايت بسيجي پاسداري که مظلومانه شهيد شد و خانواده اش در تشي
شهید مهیار مهرام از اعتیاد🥀 تا شهادت🌹 آن ایام زمستان سال ۱۳۶۰ بود. مهیار در آن مقرّ کوهستانی در کنار چند بسیجی و مجاهد عراقی در واحد مخابرات مشغول شد. هوش و استعداد خاصی داشت. رمزهای بی سیم را سریع حفظ می کرد. شب اول از سرما ترسیده بود. اما رفته رفته به آنجا عادت کرد . مدتی بعد به سراغش رفتم. با بسیجی ها حسابی جور شده بود. با برخی از آنها صحبت می کرد و مسائل و مشکلات دینی خودش را می پرسید. به نماز خواندنش نگاه کردم. انگار یک عمری نمازخوان بوده! مانند بقیه بسیجی ها شده بود. یک ماه بعد، که از ترک مواد مطمئن شدم، بی سیم زدم و گفتم: عصر بیا پایین، می خوایم بریم تهران. توی راه هم گفتم: تو دیگه پاک شدی، برو دنبال کار استخدام. عصر روز بعد توی خانه بودم که مهیار تماس گرفت. با عصبانیت گفت: امیر اگه شما نمیری منطقه، من فردا بر می گردم. بعد با عصبانیت ادامه داد: این خواهرای من هیچی نمی فهمن. یه مشت جَوون دارن اونجا جون میدن و نون خشک می خورن تا اینها توی آرامش باشن، امّا اینها نمی فهمن. انگار تو این مملکت نیستن. فردا با مهیار برگشتیم. نماز اول وقت او ترک نمی شد. حالا او به من تذکّر می داد که نماز اول وقت و... را رعایت کن. مهیار دیگر اهل جبهه شد. یک روز ترک کردن آن محیط معنوی برایش سخت بود😭 مهیار ۲ سال در کردستان ماند. من درگیر کارهای مهندسی بودم و او در کنار بسیجی ها، مسئول مخابرات سپاه سروآباد از شهرهای کردستان شده بود. با بسیجی ها به عملیّات می رفت، برای آنها حرف می زد و... من برخی شب ها که به دیدنش می رفتم، شاهد بودم که مهیار برای نماز شب بلند می شد و حال و هوای عجیبی داشت.😭 یک بسیجی تمام عیار شده بود. یاد آن زمانی افتادم که خانواده او، به خاطر اعتیاد، به مرگ فرزندشان راضی شده بودند.😭 روزها گذشت تا اینکه قبل از عملیّات والفجر ۴، در پائیز سال ۱۳۶۲ نیروهای رزمنده به سوی منطقه پنجوین عراق حرکت کردند. یک روز بچّه ها به من خبر دادند که ظاهراً مهیار شهید شده و پیکرش را برده اند سنندج.😭 باورم نمی شد. رفتم ستاد شهدای سنندج، گفتم: شهیدی به نام مهیار مهرام دارید؟ گفت: نه. خوشحال می خواستم برگردم. همان شخص گفت: امّا چند تا شهید گمنام داریم که قرار است منتقل شوند تهران و به عنوان گمنام دفن شوند.😭 برگشتم تا آنها را نگاه کنم. ۷ شهید که همه بدن آنها گلوله باران شده و با ماشین از روی سر آنها عبور کرده بودند😭، به عنوان شهید گمنام کنار هم آرمیده بودند.😭 به سختی مهیار را شناختم. یک گردنبند نقره از دوران انگلیس در گردنش بود. از روی همان گردنبند او را شناختم. بقیّه هم بچّه های سپاه سروآباد بودند که به دست ضدّ انقلاب به طرز فجیعی به شهادت رسیده بودند.😭 پیکر مهیار به تهران منتقل شد. امّا خانواده اش او را تشییع نکردند.😔 پیکر او بدون تشییع در قطعه ۲۸ بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد!😔 مراسم ختم او فقط ۱۳ نفر شرکت کننده داشت! او غریب و گمنام تشییع و تدفین شد. 😔امّا برای مراسم چهلم او، به سراغ بچّه های لشگر رفتم و ماجرای این بسیجی غریب را تعریف کردم.😭 بچّه های لشگر، دسته عزاداری راه انداختند و او را از غربت درآوردند😭. خیابان یوسف آباد از کثرت جمعیّت بسته شده بود. خواهران او از ایران رفتند. پدرش در سوئیس از دنیا رفت. شهید مهیار مهرام، راه درست و راه حق را نمی شناخت. از زمانی که با انسانهای الهی در جبهه رفاقت کرد، مزّه رفاقت با خدا را چشید😭. سرانجام هم درتاریخ ۱۷آبان ۱۳۶۲، با سمت مسئول مخابرات در مریوان توسط نیروهای عراقی به آرزویش که شهادت بود رسید ✋ مزار شهید تهران ، بهشت حضرت زهرا سلام الله علیها، قطعه ۲۸ ردیف ۴ ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 شهادت نوع را عوض میکند وقت مرگ را عوض نمیکند... از مرگ نترسید؛ جورے در زندگے حرکت کنید کہ خداوند شهادتـ را نصیبتان کند و از دنیا ببرد. ❤️ 📹 لحظه شهادت مصطفی صدر زاده | سید ابراهیم سلام‌الله‌علیهما ‏‏‎ ‎‏‏‎ ‎ ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
| پرچم ، پیشانی بند ، انگشتر ، چفیه ، بی سیم هم روی کولش . خیلی با نمک شده بود گفتم چیه ؟ خودت رو مثل علم درست کردی ؟ میدادی یک چیزی هم پشت لباست بنویسن پشت لباسش رو نشون داد " جگر شیر نداری سفر عشق مرو " گفتم : بی خودی اصرار نکن .. بی سیم چی لازم دارم ولی تو رو نمی برم هم سنت کمه ؛ هم برادرت شهید شده .. هیچی نگفت ... از من حساب میبرد.. کمی هم میترسید، دستش رو گذاشت روی کاپوت تویوتا و گفت : باشه .. نمیام ! ولی روز قیامت شکایتت رو به فاطمه زهرا میکنم .. ببینم میتونی جواب بدی ؟ توی عملیات دنبالش میگشتم .. به بچه ها گفتم کجاست ؟ گفتن نمی دونیم ! نیست به شوخی گفتم : نگفتم بچه است ! گم میشه ! حالا باید کلی دنبالش بگردیم تا پیداش کنیم بعد عملیات داشتیم شهدا رو جمع میکردیم . اکثرا با یک گلوله یا ترکش ریز شهید شده بودن یکی هم بود که ترکش کل سر رو برده بود ... برش گردوندم ... پشت لباسش رو دیدم نوشته بود:"جگر شیر نداری سفر عشق مرو" 😭😭😭 یادشیرمردان همیشه جاودان ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
: دست این مردم { خوزستان} رو آدم ببوسه هم کار مهمی نکرده ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یادش بخیر سفرهای راهیان نور 🌷 خدا لعنت کند دشمنان اسلام و مسلمین که با ویروس کرونا ، دنیا را فلج کرد. 😔 😭 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
وقت سفارش شهدا همه جماعتش را دوست داشتند زياد طولش نمى‌ داد... اگر مى‌ديد يا مى‌شنيد امام جماعتى نمازش طولانى است، تذکر مى‌داد. بعد از هر نمازش سه بار طلب مى‌‌کرد. عوضش نمازهاى فُرادايش را آهسته مى‌ خواند، با سجده‌هاى طولانى و گريه‌هاى زياد اذان ظهر به افق اهـواز 13:21 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
اکنون اذان ظهر به افق اهـواز التمـاس دعا 🌹 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
نایب الزیاره مشتاقان هستیم معراج الشهدای اهواز 43 شهید تازه تفحص شده ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
زیارت مجازی شهدای تازه تفحص شده ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
زیارت مجازی شهدای تازه تفحص شده #معراج_الشهدای_اهواز ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ]
پیکر مطهر 4 شهید عزیز هم در ضریح مطهر حضور دارند که در تصویر پانورما می توانید ببینید. اکنون معراج الشهدای اهواز ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
شما ها جان ما هستید چه رخ بنمایید و شناسایی شوید چه رخ در نقاب کنید و گمنام خوش نام بمانید ما خادم شماییم 43 شهید تازه تفحص شده دفاع مقدس اکنون معراج الشهدای اهواز تعدادی از شهدا معلوم هستند و تعدادی گمنام ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
سلام بر تو و بر همرزمانت و بر آن آقایی که لحظه شهادت کنارتان بود و به آن خانمی که این چند سال به شما سر میزد و به اشک چشمان منتظر پدران و مادران و همسران و فرزندانتان و ما دستمان به دامان نورانی شماست و التماس کرامتتان و التماس گرفتن برات شهادت به دستان شما از اربابتان است ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فکه اردیبهشت یا زینب کبری و ما جامانده دلشکسته تیرماه ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
زیارت شهدای تازه تفحص شده به یاد همه مشتاقان راهیان نوری ها خانواده محترم شهدا رزمندگان و... ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🦋 شهید عبدالحسین برونسی خدايا! اگرمي‌دانستم با مرگـــــ من يڪ دختر در دامان حجاب مے‌رود ،حاضربودم هزاران باربميـــــرم تاهزاران دختر در دامان حجابـــــ بروند...♥️ ______________ حاجی با یاد تو هزاران نفر به دامان دین برگشتند و خودت هم بعد سال ها برای حفظ انقلاب برگشتی🌹 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
آماده می‌شود برای دیدارِ خدا ؛ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ ... "شهیـداحمـدکاظمے" اذان مغرب بہ افق اهـواز 20:39 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
چقدر خاطره‌ی تلخ😭 مانده در ذهنت...🖤 شهادت امام محمد باقر(ع) تسلیت ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راهکار شهادت اشک است 😭 بهتر بگویم راهکار شهادت حسین است 😭 عالم دست حسین فاطمه است و جان ها به فدای حسین فاطمه ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🌹🍃سلام بر ابراهیم 🌹🍃 🍃شرط بندی🍃 "قسمت هفتم" 🔺راوی:مهدی فريدوند، سعيد صالح تاش تقريبًا سال 1354 بود. صبح يک روز جمعه مشغول بازي بوديم. سه نفرغريبه جلو آمدند و گفتند: ما از بچه هاي غرب تهرانيم، ابراهيم کيه!؟ بعد گفتند: بيا بازي سر 200 تومان. دقايقي بعد بازي شروع شد. ابراهيم تک و آنها سه نفر بودند، ولي به ابراهيم باختند. همان روز به يكي از محله هاي جنوب شــهر رفتيم. ســر 700 تومان شــرط بستيم. بازي خوبي بود و خيل سريع برديم. موقع پرداخت پول، ابراهيم فهميد آنها مشغول قرض گرفتن هستند تا پول ما را جور كنند. يك دفعه ابراهيم گفت :آقا يكي بياد تكي با من بازي كنه. اگه برنده شــد ما پول نميگيريم. يكي از آنها جلو آمد و شــروع به بازي كرد. ابراهيم خيلي ضعيف بازي كرد. آنقدر ضعيف كه حريفش برنده شد! همه آنها خوشحال از آنجا رفتند. من هم كه خيلي عصباني بودم به ابراهيم گفتم: آقا ابــرام، چرا اينجوري بازي كردي؟! باتعجــب نگاهم كرد وگفت: ميخواستم ضايع نشن! همه اينها روي هم صد تومن تو جيبشون نبود! هفتــه بعد دوباره همان بچه هاي غرب تهران با دو نفر ديگر از دوستانشــان آمدند. آنها پنج نفره با ابراهيم سر 500 تومان بازي کردند. ابراهيم پاچه هاي شلوارش را بالا زد و با پاي برهنه بازي ميکرد. آنچنان به توپ ضربه ميزد که هيچکس نميتوانست آن را جمع کند! آن روز هم ابراهيم با اختلاف زياد برنده شد. شــب با ابراهيم رفته بوديم مسجد. بعد از نماز، حاج آقا احکام ميگفت. تا اينكه از شرط بندي و پول حرام صحبت کرد و گفت: پيامبر (ص) ميفرمايد: «هر کس پولي را از راه نامشروع به دست آورد، در راه باطل و حوادث سخت دست می‌دهد» از و نيز فرمودهاند: «کسي که لقمه اي حرام بخورد نماز چهل شب و دعاي چهل روز او پذيرفته نميشود» ابراهيــم با تعجب به صحبت‌ها گــوش ميكرد. بعد با هم رفتيم پيش حاج آقا وگفت: من امروز ســر واليبال 500 تومان تو شــرط بندي برنده شدم. بعد هم ماجــرا را تعريف کرد و گفت: البته اين پول را به يك خانواده مســتحق بخشيدم! حاج آقا هم گفت: از اين به بعد مواظب باش ، ورزش بکن اما شرط بندي نکن. هفته بعد دوبــاره همان افراد آمدند. اين دفعه با چند يار قوي‌تر ، بعدگفتند: اين دفعه بازي سر هزارتومان! ابراهيم گفت: من بازي ميکنم اما شــرط بندي نميکنم. آنها هم شــروع کردند به مســخره کردن و تحريک کردن ابراهيم و گفتند: ترسيده، ميدونه ميبازه. يکي ديگه گفت: پول نداره و... ابراهيم برگشت وگفت: شرط بندي حرومه، من هم اگه ميدونستم هفته‌هاي قبل با شــما بازي نميکردم، پول شما رو هم دادم به فقير، اگر دوست داريد، بدون شرط بندي بازي ميکنيم. که البته بعد از کلي حرف و سخن و مسخره کردن بازي انجام نشد. 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ادامه دارد... ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
بارالها در این شب معنوی عطا فرما آرامش به دلهای عزیزانم آسایش به مردم میهنم عافیت به تمامی دردمندان ثبات به ایمان مان زیارت قبور ائمه اطهار علیهم السلام عزت به لحظه لحظه عمرمان و برکت به روزی مان آمین یا رَبَّ شبتون بخیر وتوام با آرامش ‌ ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]