eitaa logo
✳️ جُستارهای قرآنی رحیق
2.8هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
802 فایل
«رحیق» نوشیدنی گوارا و ناب بهشتیان. ۲۵مطففین . مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد غنچهٔ خاموش، بلبل را به گفتار آورد صائب @Sayyedali1997 @s_m_a57
مشاهده در ایتا
دانلود
واکاوی دعای 23 صحیفه سجادیه 39.mp3
12.51M
60 📼 قسمت: سی و نهم 📌واکاوی دعای 23 🌴🌴🌴 ✳️ عوامل تامین عافیت در زندگی 📈 جان واژه امنیت در قرآن ☑️ امنیت جان پناه زندگی موجود زنده وامنن علی بالصحة و الامن والسلامة فی دینی و بدنی والبصیرةِ فی قلبی.... 🌴🌴🌴 👈 دوستان وقت بگذارید برای رونق بازار دین همیشه این فرصت ها در اختیار نیست. قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند بس خجالت که از این حاصل ایام برد ☑️ ثواب انتشار و استفاده از این فایل (اگر ثوابی داشته باشد)هدیه به پیشگاه مقدس حضرت امام سجاد علیه السلام...التماس دعا 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
60 📼 قسمت: سی و نهم 📌واکاوی دعای 23 🌴🌴🌴 ✳ عوامل تامین عافیت در زندگی ☑ امنیت جان پناه زندگی موجود زنده وامنن علی بالصحة و الامن والسلامة فی دینی و بدنی والبصیرةِ فی قلبی.... 🌴🌴🌴 📈 جان واژه امنیت در قرآن • معرفی شهر و جامعه نمونه ▫ قرآن شهر و جامعه نمونه را جامعه‌ای می‌داند که دارای امنیت فراگیر و جامع باشد و مردم و شهروندان در آن با اطمینان و آرامش و آسایش زندگی کنند. در حقیقت خوشبختی جوامع به حاکم بودن امنیت وآرامش و آسایش است. وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ (نحل، آیه 112) خداوند (برای آنان که کفران نعمت می‌کنند،) مثلی زده است: منطقه آبادی که امن و آرام و مطمئن بود؛ و همواره روزیش از هر جا می‌رسید؛ امّا به نعمتهای خدا ناسپاسی کردند؛ و خداوند به خاطر اعمالی که انجام می‌دادند، لباس گرسنگی و ترس را بر اندامشان پوشانید! 🔹 قرية: قرى: جمع كردن. شهر را از آن قريه گويند ، كه مردم در آن جمع شده ‏اند . اكثر استعمال در شهر است، گاهى به معناى روستا نيز آيد. 🔹 رغد: (بر وزن شرف) ، وسعت عيش؛ منظور از آن زندگی پر از رفاه و فراوانى است. 🔹 آمنة: امن: ايمنى و آرامش. آمنة: ذات امن و صاحب ايمنى. برخوردار از آرامش 🔹 مطمئنة: اطمينان: سكون و آرامش خاطر. به نظر راغب، آن آرامش بعد از پريشانى است. قريه مطمئنة آنست كه آرام باشد، اهلش در ضيق و ناآرامى نباشد كه احتياج به كوچ و جابجایی باشد. مطمئن از حوادث‏ طبيعى.  امنيّت و آرامش در رأس نعمت‌ها و زمينه‌ى توسعه در رزق و اقتصاد جامعه مى‌باشد. «آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيها رِزْقُها»  واردات و صادرات و تجارت در سایه امنیت امکان پذیر است(يأتيها رزقها رغدا من كل مكان)  نابسامانی اقتصادى و ناامنى اجتماعى، از نشانه‌هاى بى‌اعتنايى جامعه به اصول و قواعد دينى است. (فَكَفَرَتْ‌ ... فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ‌)  پیامد ناسپاسی نعمت های الهی نابسامانی های اقتصادی و دروازه فقر و گرسنگی است و هم گرفتاری و مشکلات روحی و روانی (ترس و نا امنى) را به دنبال دارد .فَكَفَرَتْ‌ ... فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ‌ 🌴🌴🌴 👈 دوستان وقت بگذارید برای رونق بازار دین همیشه این فرصت ها در اختیار نیست. قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند بس خجالت که از این حاصل ایام برد 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
💢بر طرف كننده تاريكى 🌸لا تُكشف الظلمات الا به. 💠تاريكى هاى نادانى و جهل جز به وسيله آن (قرآن) رفع نشود. 📚 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برداشت از آيه ۱ 📌 داری سه مرحله است؛ يعنی با پيمودن مراحل نفس می کند. در مرحله اول واجب و لازم است که در رديف و خود را مجبور به ترک و انجام کند. در مرحله دوم در رديف و مستقيم تقوی تقويت می شود و الی با کمال استقامت در مستقيم به سوی نفس می رود و به همين ترتيب وقتی هفت مرحله نفس تمام شود به هر سه مرحله $تقوی موفّق شده. يعنی به مقام که مرحله کامل است رسيده که ترک نه آن که تنها برای او مشکل نيست بلکه نمی تواند بکند؛ يعنی معرفتش و کمالاتش به او اجازه نمی دهد که گناهی انجام دهد و از ترک لذّت می برد. 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
📌 جداناشدنی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: تركت فيكم شيئين لن تضلّوا بعدهما: كتاب و و لن يتفرّقا حتّي يردا عليّ ؛ دو چیز در میان شما گذاشتم که با وجود آنها نخواهید شد، خدا و روش من و از هم جدا نمی شوند تا بر سر به من برسند. 📚نهج الفصاحه ☘️☘️☘️ 🌷همراهی شما با صفحه قرآنی رحیق موجب تشویق قرآن پژوهان در ترویج آموزه ها و معارف وحیانی است.🌷 👇👇👇 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
📌اشکالات به قرآن 🗓اسحاق بن حنین مردی نصرانی و مانند پدرش حنین بن اسحاق، از مشهور است. وی به موجب آشنایی به زبان یونانی و سریانی فلسفه یونان را به عربی ترجمه کرد. کندی، نامی ، در زمان خویش، دست به تألیف کتابی زد که به نظر خود را در آن گرد آورده بود. 🗓او چون با و مسایل عقلی و افکار حکمای ، سر و کار داشت، بر طبق معمول با حقایق آسمانی و موضوعات دینی، چندان میانه ای نداشت؛ و به موجب غروری که با خواندن فلسفه به او دست داده بود، به تعالیم ، به دیده حقارت می نگریست. اسحاق کندی، آن چنان سرگرم کار کتاب (تناقضات قرآن) شده بود که به کلی از مردم کناره گرفته بود و پیوسته در منزل، با اهتمام زیاد به آن می پرداخت. 🗓روزی یکی از شاگران او در سامرا به حضور، (ع)، شرفیاب شد. حضرت به وی فرمود: در میان شما شاگردان اسحاق کندی، یک مردِ رشیدِ باشهامتی پیدا نمی شود که این مرد را از کاری که پیش گرفته، بازدارد؟ شاگرد مزبور گفت: ما چگونه در این خصوص به وی اعتراض کنیم یا در مباحث علمی دیگری که استادی چون او بدان پرداخته است ایراد بگیریم! او استاد بزرگ و نامداری است و ما توانایی گفتگو با او را نداریم. 🗓حضرت فرمود: اگر من چیزی به تو القا کنم می توانی به او برسانی و درست به وی بفهمانی؟ گفت: آری. 🗓فرمود: نزد برو و با وی الفت بگیر و تا می توانی در اظهار ارادت و اخلاص و خدمتگذاری نسبت به او کوتاهی نکن، تا جایی که کاملاً مورد نظر وی واقع شوی و او هم لطف و عنایت خاصّی نسبت به تو پیدا کند. وقتی کاملاً با هم اُنس گرفتید، به وی بگو: مسئله ای به نظرم رسیده است، می خواهم آن را از شما بپرسم. 🗓بگو: اگر یکی از پیروان که با لحن آن آشنایی دارد، از شما سؤال کند، آیا امکان دارد کلامی که شما از گرفته و نزد خود معنی کرده اید، گوینده آن، معنی دیگری از آن اراده کرده باشد؟ او خواهد گفت: آری، ممکن است و چنین چیزی از نظر عقل رواست. آن گاه به وی بگو: ای استاد، شاید خداوند آن قسمت از قرآن را که شما نزد خود معنی کرده اید، عکس آن را اراده نموده باشد، و آنچه شما پنداشتید ، معنی آیه و مقصود خداوند که گوینده آن است، نباشد. 🗓آن شاگرد از نزد حضرت رخصت خواست و به خانه استاد خود، اسحاق کندی رفت و بر طبق دستور ، با وی رفت و آمد زیاد نمود تا میان آنان اُنس کامل برقرار گردید. روزی از فرصت استفاده نمود و موضوع را به همان گونه که حضرت، تعلیم داده بود با وی در میان گذارد. همین که فیلسوف نامی، پرسش شاگرد را شنید، فکری کرد و گفت: بار دیگر سؤال خود را تکرار کن. شاگرد سؤال را تکرار نمود و استادِ فیلسوف، مدتی درباره آن اندیشید و دید از نظر لغت و عقل، چنین احتمالی هست. امکان دارد آنچه وی از فلان آیه قرآن فهمیده و پنداشته است که با آیه دیگر منافات دارد، منظور صاحبِ قرآن، غیر از آن باشد. 🗓سرانجام فیلسوف نامبرده، شاگرد دانشمند خود را مخاطب ساخت و این گفتگو میان آنها واقع شد. فیلسوف: تو را سوگند می دهم بگو این سؤال را چه کسی به تو آموخت؟ شاگرد: به دلم خطور کرد. فیلسوف: نه، چنین نیست. این گونه سخن، از مانند چون تویی سر نمی زند. تو هنوز به مرحله ای نرسیده ای که چنین مطلبی را درک کنی. راست بگو آن را از کجا آورده و از چه کسی شنیده ای؟ 🗓شاگرد: این موضوع را حضرت امام حسن ، (ع)، به من آموخت و امر کرد آن را با شما در میان بگذارم. فیلسوف: اکنون حقیقت را اظهار داشتی، آری؛ این گونه سخن فقط از این خاندان صادر می شود. سپس فیلسوف بزرگِ عراق، آن چه درباره تناقضات قرآن نوشته و به نظر خود به کتاب آسمانی مسلمانان ایراد گرفته بود، همه را جمع کرد و در آتش افکند 📚[. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 257.] . * 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانسنگ (33) 🔅🔅🔅 ✅ آیه 1 - الم 📈 تفسير ◽ آراى مفسران (درباره حروف مقطعه قرآن) ☑ راى سوم حروف مقطعه نامهاى قرآن است ؛ چنانكه فرقان و ذكر نامهاى قرآن كريم است. (99) ⏪ پاسخ: گرچه اين احتمال نيز محال عقلى نيست، ولى اثبات آن، دليل معتبر مى طلبد و دليلى از سوى صاحبان اين راى ارائه نشده است ؛ از اين رو از محدوده احتمال تجاوز نمى كند. ▫ اگر اين حروف نام قرآن باشد لازمه اش آن است كه بتواند به جاى هر يك از آنها كلمه القرآن يا ساير نامهاى، مانند فرقان يا ذكر، نهاد، مانند اين كه به جاى (كهيعص ...ذكر رحمت ربك...) (100) بتوانيم بگوييم: القرآن ذكر رحمت ربك.... البته تالى مزبور نزد صاحبان راى سوم باطل نيست، چنانكه را اصل تلازم نيز مى توانند ملتزم شوند. ================= - مجمع البيان ، ج 1، ص 112 100- سوره مريم ، آيه 1 🌴🌴🌴 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانسنگ (34) 🔅🔅🔅 ✅ آیه 1 - الم 📈 تفسير ◽ آراى مفسران (درباره حروف مقطعه قرآن) ☑ راى چهارم هر يك از حروف مقطعه علامت اختصارى و اشاره اى به اسمى از اسماى حسناى الهى وبرخى نيز رمز اشاره به نام پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) است ؛ (101) هر يك از نامهاى الهى مركب از چند حرف است و از هر نامى حرفى گزينش شده و به صورت ناپيوسته در ابتداى برخى سوره قرآن قرائت مى شود. ▫ نحوه گزينش اين حروف نيز متفاوت است ؛ گاهى از ابتداى نام خدا انتخاب شده ؛ مانند الف كه از اسم الله و كاف كه از اسم كافى برگرفته شده و گاهى از حروف ميانى آن ؛ مانند حرف ى از اسمهاى عليم، حكيم و رحيم. گاهى نيز حرف پايانى اسم گزينش شده است ؛ مانند حرف م كه از نامهاى عليم و حكيم و رحيم اتخاذ شده است. ▫ در تاييد اين راى گفته شده: ذكر حروف رمز اختصارى براى دلالت بر كلمات، در فرهنگ عرب زبانان مرسوم است ؛ مانند قول شاعر: قلنا لها: قفى قالت: قاف لا تحسبى انا نسينا الا يجاف حرف ق در اين شعر حرف رمز و علامت اختصارى قد وقفت است. در حديث نيز آمده است: كفى بالسيف شا، كه شا رمز كلمه شافيا است. (102) ▫ مرحوم شيخ رئيس ابوعلى سينا نيز در رساله نوروزيه خود كه در شرح و تفسير حروف مقطعه نگاشته، معتقد است كه هر يك از اين حروف، رمز و علامت اختصارى كلمه اى خاص است ؛ مانند اين كه الف ناظر به بارى تعالى است و ب ناظر به عقل اول و ج ناظر به نفس كلى و د ناظر به عالم طبيعت. (103) ⏪ در تاويلات كاشانى نيز آمده است: خداوند با اى حروف (الم) به همه هستى اشاره كرده است ؛ زيرا الف اشاره به ذاتى است كه اول وجود است و لام اشاره به عقل فعال كه به جبرئيل موسوم است و... و ميم اشاره به محمد (صلى الله عليه وآله) كه آخر وجود است و به او دايره هستى پايان مى پذيرد و به آغاز آن متصل مى گردد. (104) ▫ پاسخ: اين احتمال نيز محال عقلى نيست، ولى چنانكه در پاسخ راى سوم گفته شد اثبات آن دليل مى طلبد و دليلى بر آن اقامه نشده جز رواياتى كه يا از نظر سند مرسل و يا از نظر دلالت و يا از نظر دلالت ضعيف است و در بحث روايى ذكر خواهد شد. اين گونه احتمالات در معنا و تفسير حروف مقطعه قرآنى، هم فاقد دليل نقلى معتبر است و هم فاقد برهان عقلى. ====================== 101- الاتقان ، ج 2، ص 11 . 102- جامع البيان ، ج 1، ص 70؛ الجامع لاحكام القرآن ، ج 1، ص 151 103- ميراث اسلامى ايران ، ج 4، ص 267؛ تفسير صدر المتالهين ، ج 6، ص 15 104- تفسير القرآن الكريم ، ج 1، ص 13، اين تفسير گرچه به عنوان تفسير محى الدين عربى مشهور است ، ليكن همان تاويلات ملا عبدالرزاق كاشانى است . 🌴🌴🌴 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانسنگ (35) 🔅🔅🔅 ✅ آیه 1 - الم 📈 تفسير ◽ آراى مفسران (درباره حروف مقطعه قرآن) ☑ ادامه راى چهارم ▫ آنچه در تاييد اين احتمال از اشعار عرب ذكر شد نيز ناتمام است ؛ زيرا استفاده از حروف رمزى و اختصارى براى دلالت بر كلمات در نثر، در ميان عرب زبانان مرسوم نيست و اشعارى كه مفسران بدان استناد كرده اند؛ بر فرض صحت به جهت ضرورت شعرى است و روشن است كه آنچه در نثر و كلام عادى رواى نيست در نظم هنگام ضرورت رواست. ▫ اما آنچه شيخ رئيس ابوعلى سينا درباره حروف مقطعه گفته اند نيز فاقد دليل معتبر است و ذكر اين گونه تناسبها (كه چون الف در حروف ابجد اولين حرف است و بارى تعالى اولين موجود است، پس الف اشاره و رمزى به آن ذات مقدس است) اطمينان بخش نيست، زيرا اوليت حق از امور تكوينى و حقيقى است و اوليت الف در حروف ابجد از امور اعتبارى، كه به اعتبار معتبران وابسته است و امور اعتبارى نمى تواند نشانه امور تكوينى باشد؛ بين امور تكوينى و امور اعتبارى موازنه اى نيست تا يكى بر ديگرى باشد. ▫ افزون بر اين كه، امور اعتبارى چون به قرارداد معتبران متكى است جايگاه آنها در ميان امتها متفاوت است ؛ حروف ابجد تنها حروف الفباى برخى از مردم روى زمين است، نه حروف الفباى همه اقوام و ملل. در اشارات پايانى بحث روايى راه تصحيح اين گونه احتمالها مطرح مى شود. ⏪ استاد علامه طباطبايى (قدس سره) در پاسخ به اين احتمال مى گويد: ▫ استفاده از رمز در جايى است كه گوينده نمى خواهد جز مخاطب، كسى به مراد او پى ببرند؛ در صورتى كه اسماى حسناى الهى - كه صاحبان اين راى، حروف مقطعه را نشانه آن مى دانند - در موارد فراوانى از سوره هاى قرآن به تصريح يا تلويح ذكر شده است و با اين وجود، فايده اى در اشاره به آن اسماء بوسيله حروف رمزى باقى نمى ماند. (105) ========================= - الميزان ، ج 18، ص 15 🌴🌴🌴 🔅تفسیر و قرآن پژوهی @rahighemakhtoom
🌴🌴🌴 @rahighemakhtoom 📚 درس تفسیر سوره مبارکه طه جلسه 38 تاریخ: 1389/01/24 🔅🔅🔅 💢هدایت ویژه 🔹 فرمود: ﴿وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ﴾، تعبیر غفّار كه حالا یا صیغهٴ مبالغه است یا حرفه است و مانند آن نشانهٴ كثرت و عظمت مغفرتِ الهی است. كثرت و عظمت مغفرت الهی نشان می ‌دهد یك كار مهمّی از مردم می ‌خواهند، آن كارِ مهمّی كه از مردم می‌ خواهند كه در آغاز آن كار غفّار بودن مطرح است نه غافر, نه به صورت غافر مطرح كرد نه به صورت «یغفرُ» و مانند آن طرح كرد، فرمود: ﴿وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ﴾، این یك مطلب مهمّی را می‌خواهد بگوید، این مطلب مهم را خیلی از بزرگان تفسیری به این نكته پرداختند ولی بارزترینش همان راه شریفی است كه سیدناالاستاد (رضوان الله علیه) طی كرده است[1] فرمود: ﴿وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ﴾ برای كسی كه این چند كار را داشته باشد یك: از گذشته ‌های تلخ توبه كرده باشد، دو: از نظر معارف قلبی مؤمنِ خاص باشد، سه: گذشته از اینكه ایمان آورده با «جانحه», عمل بكند با «جارحه»، این كارهای رایج است، چهار: «و ما أدراك ما الرابع»! این چهارمی از آن سه ‌تا ممتاز است لذا نفرمود «و اهتدی» فرمود: ﴿ثُمَّ اهْتَدَی﴾ یك اهتدای ویژه است كه این اهتدای ویژه بعد از توبه است, بعد از ایمان است, بعد از عمل صالح است، این كدام اهتداست كه با «ثمّ» عطف شده است؟ اگر جایی در جمله‌ ای با «ثمّ» عطف بشود فاصلهٴ زمانی را نمی ‌خواهد بفهماند، فاصلهٴ رتبه ‌ای و درجات معنوی را می ‌خواهد ذكر كند نظیر آنچه در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» آمده، آیهٴ سی سورهٴ مباركهٴ «فصلت» این است: ﴿إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا﴾، خب استقامت غیر از این است كه آدم عمل صالح داشته باشد، این ﴿ثُمَّ اسْتَقَامُوا﴾ این استقامت چون یك اطاعت ویژه است با «ثمّ» عطف شده، اینجا «اهتدی» هم یك اهتدای خاص است لذا با «ثمّ» عطف شده. 🔹 این «اهتدی» به معنای قبول خدا و قیامت و اینها نیست برای اینكه ایمان در آن هست، به معنای قبول نبوّت و رسالت نیست برای اینكه ایمان در آن هست, به معنای نماز و روزه و حج و زكات و خمس نیست برای اینكه عمل صالح در آن هست، این اهتدای «الی الولایه» است، اوّلین ولایت را خود پیغمبر دارد بالأخره این جامعه دین از سیاست جداست ـ معاذ الله ـ یا نه؟ عدّه‌ای می ‌گویند بله جداست، اینها توبه دارند, ایمان دارند, عمل صالح دارند ولی مُهتدی نیستند، پیغمبرشان را گذاشتند كنار! اما آنهایی كه تا آخرین لحظه با پیغمبرند اینها كسانی ‌اند كه مهتدی ‌اند، در زمان خود پیغمبر ولایت را وجود مبارك پیغمبر دارد، بعد هم برابر غدیر وجود مبارك حضرت امیر دارد. 🔹 اگر از امام باقر (سلام الله علیه) روایت هست، مرحوم طبرسی در مجمع ‌البیان نقل می ‌كند كه وجود مبارك امام باقر می ‌فرماید: «ثُمَ‏ اهْتَدى‏ إِلَى‏ وَلَایتِنَا أَهْلَ‏ الْبَیتِ‏ [عَلَیهِمُ السَّلَامُ‏]»،[2] بعد می ‌فرماید اگر كسی بین ركن و مقام سالیان متمادی عبادت بكند و ولایت ما را نپذیرد مقبول خدا نیست راجع به همین است؛ منتها نورانی ‌ترین, شفاف ‌ترین, برهانی‌ ترین, عقلی ‌ترین, نقلی‌ ترین و قرآنی ‌ترین تفسیر همان بیان نورانی است كه از استاد مرحوم علامه طباطبایی است كه فرمود بالأخره شما پیغمبر را تا كجا قبول دارید؟ یعنی همین نماز و روزه و حج و زكات و اینها قبول دارید یا بدر و حُنین و اُحدش را هم قبول دارید؟ جریان تبوك را هم قبول دارید؟ «جَهِّزُوا جَیشَ اَسَامَةَ لَعَنَ اَللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْه»[3] را قبول دارید؟ غدیرش هم قبول دارید، كجا قبول دارید؟! این «اهتدی» به معنای توبه از شرك و كفر و اینها نیست یك, به معنای قبول خدا و قیامت و وحی و نبوّت و رسالت نیست دو, به معنای نماز و روزه و حج و زكات و خمس و امثال ذلك نیست سه, به معنای پیروی از رهبری وجود مبارك پیغمبر در زمان او و علی ‌بن ‌ابی‌ طالب در زمان اوست، این می‌ شود ولایت! بالأخره او باید كشور را اداره كند یا نه؟! اگر می‌ خواهید اداره كند شما باید پیروی كنید. [1] . تفسیر المیزان, ج14, ص188 و 189. [2] . مجمع‌البیان, ج7, ص39. [3] . الملل و النحل، ج 1، ص 29. 🆔 eitaa.com/EsraTvEitaa