eitaa logo
✳️ جُستارهای قرآنی رحیق
2.8هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
800 فایل
«رحیق» نوشیدنی گوارا و ناب بهشتیان. ۲۵مطففین . مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد غنچهٔ خاموش، بلبل را به گفتار آورد صائب @Sayyedali1997 @s_m_a57
مشاهده در ایتا
دانلود
. 📌 به دنبال کدام آزادی 📁 کودک مى‌خواهد همۀ زندگی خود را به بازى بگذراند و آزادانه در دشت به دنبال پروانه‌هايى زيبا و رنگارنگ بدود، اما شما دست او را مى‌گيريد، آزادى‌اش را سلب مى‌کنيد و به دبستان مى‌بريد؛ حالا او فرياد بزند: «اى داد! چه روزهاى شيرينى بود آن روزها که به دنبال پروانه‌ها در ميان گل‌ها مى‌دويدم و اين پدر و مادر ظالم، دست مرا گرفتند، آزادى‌ام را سلب کردند! و مرا کشان کشان به دبستان بردند.» 📁 طبيعى است که او از سلب آن آزادى خام که مقدمۀ شناخت قوانين حاکم بر هستى است، ناراحت شود و حتى گريه کند. دويدن کودک پنج ساله به دنبال پروانه‌ها، آزادى نيست، «ميعان» است. فرق است بين آن آزادى که انسان با اختيار کامل و با علم به مفسده و مصلحت و خير و شرّش حکم کند که: «اين راه درست است و آن يکى نه»، و اين ميعان کودکانه به هر سو است که عوامل خارج از ذات وى اقتضا مى‌کند. 📁 آيا آزادى آن است که حربن يزيد داشت و يا آن آزادى که کودک بازيگوش دارد؟ حربن يزيد دريافت که اين هفتاد و دو تن راست مى‌گويند، ولى آن جماعت کثير، آن سى هزار يا چهل هزار نفر لشکريان يزيد که در جهالت و هوا و قدرت‌پرستى و خودکامگى غوطه‌ورند، راست نمى‌گويند و در کمال اختيار و آزادى، به امام حسین(ع) و سپاه قليل او پيوست. حال، اين مسئله مطرح مى‌شود ما بايد تلاش کنيم که بشر را به کدام آزادى برسانيم؟ به آزادى آن کودکى که به دنبال پروانه‌ها مى‌دود و يا به آزادى حربن يزيد رياحى که در کمال اختيار شکوفا شده است؟ جعفری، محمدتقی، زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام، ص ۱۰۲ @rahighemakhtoom
🔅🔅🔅 📌راه های تقرّب به خدا 🔹 اسلام راه‌ های فراوانی را برای تقرّب بنده به خدا مقرر کرده است. اوّل «راه علمی» است که فرمود: «طَلَبُ العِلمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ»[1] که انسان، محقق، عالم و دانشمند بشود هم خود را بشناسد هم جهان را بشناسد، هم پیوند خود با جهان را بشناسد که همگی در تحت تدبیر یک مدبّر به نام خداست. حوزه و دانشگاه مسئول و متولّی این رشته هستند. هم آیه سوره «توبه» که فرمود: ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾،[2] هم «طَلَبُ العِلمِ فَرِیضَةٌ»، حوزه و دانشگاه را تأمین می ‌کند. این برای آن است که انسان عالم بشود، تا بیراهه نرود، یک؛ و راه کسی را نبندد، دو؛ خاصیت علم این است. 🔹 دوم «راه عبادت» است که آن هم در راستای علم است؛ آن نماز است، روزه است، حج است، عمره است؛ آن برای تطهیر بدن است، تطهیر قلب است، تطهیر روح است که انسان اندیشه باطل نکند و خیال باطلی را در سر نپروراند. این راه عبادت است. 🔹 راه سوم جمع بین علم و عبادت است و آن «راه دعا و نیایش» است. [1] . مصباح الشریعة، ص13. [2] . سوره توبه، آیه122. 📚 درس اخلاق تاریخ: 1396/06/09 🌿🌿🌿 🔰در رساندن سخن حق و پایبندی به آن استقامت بورزیم و ثابت قدم باشیم. @rahighemakhtoom
✳️ جُستارهای قرآنی رحیق
#تحلیل_و_بررسی 54 #گفتگو #مقالات #تفسیر_قرآن #آسیبهای_فهم_قرآن #فهم_قرآن 🔅🔅🔅 ✅ آسیب‌های فهم قرآن
55 🔅🔅🔅 ✅ آسیب‌های فهم قرآن 📝 برخی آسیب‌ها ✳️ ← عدم دقت در کاربرد قرآنی بررسی کاربردهای قرآنی واژه‌ها اهمیت فراوان دارد. گاهی واژه‌ها در کاربرد قرآنی، دارای معنای دیگر یا معنای محدودتر و یا گسترده‌تر از معنای اصلی است‌ یا واژه‌ای که چندین معنا دارد تنها یک معنای آن در قرآن اراده شده و یا واژه‌هایی چند معنا دارند، ولی در هر جایی یکی از آن معانی مراد است. واژه‌های «محصنات»، «امة»، «کتاب» و مانند این‌ها (از واژه‌های مشترک) معانی ویژه‌ای دارند و نباید آن‌ها را در سراسر قرآن به یک معنا دانست، بلکه با توجه به سیاق کلام، معانی مورد نظر روشن می‌شود. [۸۵] [۸۶] [۸۷] ذکر این نکته نیز ضروری است که در شعرهای بازمانده از شاعران عصر نزول و سخنان مردمان آن روزگار، شواهدی بر برخی از واژه‌های قرآنی وجود دارد و می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد، گرچه دامنه زیادی ندارد. 📂ناآگاهی از زمینه‌های تاریخی آیات نزول تدریجی قرآن باعث‌ شده تا آیه‌های مربوط به حوادث گوناگون صدر اسلام در زمان مناسب خود، مسلمانان را به خوبی راهنمایی کند و آنان را در برخورد و مواجهه با شرایط گوناگون آماده سازد. اما اکنون که قرن‌ها از آن حوادث می‌گذرد، فهم آیه‌های مربوط به آن‌ها بدون در نظر گرفتن شرایط تاریخی نزول ناممکن می‌نماید، گرچه بیش‌تر زمینه‌های نزول تنها مصداقی از مفهوم کلی آیه‌هاست و در طول تاریخ، هر زمان مصداق‌های تازه‌ای می‌یابد، اما شناخت زمینه‌های اولیه نیز هم‌چنان در فهم آیه مؤثر است. آنچه در این‌جا حایز اهمیت است، بررسی صحیح زمینه‌های یاد شده است که درباره برخی موضوعات قرآنی به طور خاصی مبهم می‌نماید؛ مثلا، زمینه نزول آیه‌های «افک» در سوره نور (آیه ۱۱ به بعد) [۸۸] به گونه‌ای است که پژوهش پیرامون آن به تالیف یک کتاب انجامیده است. [۸۹] ▫️نکته دیگری که نباید از نظر دور داشت اختصاصی بودن برخی از این زمینه‌هاست؛ یعنی، مصداق آیه همان است که در آن زمان اتفاق افتاده؛ مانند زکات دادن حضرت علی (علیه‌السّلام) که در حال نماز واقع شد و آیه‌ای به دنبال آن فرود آمد و پس از آن مصداق دیگری نخواهد یافت. [۹۰] ◽️پذیرش تمامی روایات زمینه‌های نزول سبب شده است که درباره برخی آیه‌ها چندین زمینه نزول متناقض نقل شود و در نتیجه آیه به معنای اصلی خود فهم نشود. توجه نکردن به هر یک از این موارد نیز نارواست؛ زیرا بدون آن، چگونه می‌توان آیه کریمه «انما النسی‌ء زیادة فی الکفر» [۹۱] و یا «لیس البر بان تاتوا البیوت من ظهورها» [۹۲] را فهمید؟ روی‌گردانی از فهم عقل‌گرایانه [۹۳] (برخی از مفسران و دانشمندان علوم قرآنی «عقل» را از جمله منابع فهم قرآن دانسته‌اند، ولی توضیحی درباره آن نیاورده‌اند. لازم به ذکر است که موارد کاربرد آن نیز مانند دیگر منابع فراوان نیست، ولی بی‌توجهی به آن هم زیانبار است. [۹۴] [۹۵] برخی دیگر از قرآن‌پژوهان «عقل» را منبعی مستقل ندانسته، بلکه متمم منابع دیگر، به ویژه منبع لغوی، به شمار آورده‌اند.) 📝یکی از منابعی که می‌تواند در فهم آیه‌های قرآن به کار آید مسائل قطعی عقلی است؛ مواردی که عقل به‌طور قطعی حکمی دارد و کسی در بدیهی بودن یا منتهی به بدیهی بودن آن تردیدی ندارد ملاک فهم قرار می‌گیرد و حتی گاهی با استناد به آن، مراد جدی خداوند از آیه را غیر از مراد استعمالی آن می‌دانیم؛ و از ظاهر آیه دست‌بر می‌داریم؛ مانند آیه‌هایی‌ که در ظاهر، ممکن است‌ بر جسمانی بودن ذات خدای متعال دلالت کند؛ مثلا، «وجوه یومئذ ناضرة الی ربها ناظرة» [۹۶] یا «و جاء ربک و الملک صفا صفا» [۹۷] بی‌توجهی به این منبع فهم موجب فهم نادرست از برخی آیه‌ها - مانند آیه‌های مزبور - می‌شود و چنان‌که پیش‌تر گفته شد، در میان مذاهب اسلامی بسیاری بدان دچار شده‌اند. ⏪ ادامه دارد... 🍀🍀🍀 🔅 به هنگام فتنه ها و بلاها به قرآن پناه ببریم. @rahighemakhtoom
برشی از کتاب گرانسنگ (141) (گنجینه آموزه های تفسیری) 🔅🔅🔅 اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ (6) 📌لطايف و اشارات ✅13 ـ اتّحاد مريد و اراده انساني كه در مسير علم و اراده حركت مي كند، در آغازْ اين علوم و نيّات و در نتيجه اوصاف براي او «حال» است و همچون طعم شيرين آب زوال پذير و زودگذر است، ولي بر اثر مداومت فراوان، اوصاف برايش ملكه مي شود و همانند شيريني عسل پايدار و ديرگذر مي گردد. محققانِ هر رشته علمي بر اساس «اتحاد عالم و معلوم» [1]پس از فهم عميق معارف آن رشته علمي با آن معارف متّحد مي شوند. نيّت و اراده نيز همين گونه است. انسان با اراده ها و نيّتهاي خود متّحد مي شود و بر اين اساس، در قيامت انسانها بر اساس نيّتهايشان محشور مي شوند: «إنّ الله يحشر النّاس علي نيّاتهم يوم القيامة» [2]، نه برابر كارهايي كه از آنان جداست. آنچه با نفس ارتباط دارد اراده و نيّت است كه نيكو يا ناپسند است. 🗓پی نوشت مهم: ⏹[1]ـ در ادراك هر چيز خارجي شش عنصر تحقق دارد كه چهار عنصر آن در حريم بحث اتحاد عالم و معلوم راه ندارد؛ مثلاً وقتي مُدركي حقيقتِ «درخت» را به درستي درك مي كند، درختي كه در خارج از ذهن او در جهان عيني موجود است، «وجود» و «ماهيتي» دارد. درك كننده نيز «وجود» و «ماهيتي» دارد و صورت علمي موجود در نفس مدرِك نيز داراي «وجود» و «ماهيّتي» است. خلاصه اين كه، هر يك از مدرِك، مدرَك و صورت ادراكي، وجود و ماهيّتي دارد. از اين رو در ادراك، عناصر شش گانه تحقق دارد. از اين عناصر شش گانه، وجود و ماهيتِ مدرَك (درخت موجود در جهان خارج) كه خارج از نفسِ مدرِك است، هر دو از حريم بحث اتحاد عالم با معلوم بيرون است. همچنين ماهيت مُدرِك و ماهيت صورت ادراكي او از بحث بيرون است؛ زيرا ماهيت از سنخ مفهوم است و امر خارجي با مفهوم اتّحاد ندارد. پس آنچه از عناصر شش گانه مي ماند «وجود عالم» با «وجود علم» است كه با هم متّحد مي شود و معناي «انديشه» بودن انسان: «اي برادر تو همين انديشه اي» نيز همين است؛ يعني تو همان فهمي (نه همان مفهوم). انسان هر چه را فهميد، عين فهم آن مي شود، نه عين مفهوم آن. پس اگر فهمنده اي درخت را به درستي فهميد با ماهيّت درخت متّحد نمي شود، بلكه با علمِ به درخت متّحد مي شود. ⏹[2]ـ بحار، ج67، ص209. برخي از افراد انسان در قيامت به صورت حيوانات محشور مي شوند و حشر آنان به اين صورت به آن معنا نيست كه سيرتشان انساني و صورتشان حيواني است، بلكه به واقع تبديل به حيوان شده اند؛ چون نحوه‌ي خاص راه رفتن حيوان و انسان (حركت بر روي چهار يا دو پا) مقوّم ذاتي آنها نيست، بلكه امري ظاهري و عَرَضي است؛ زيرا اگر انسان نيز همانند اسب با دست و پا راه مي رفت باز انسان بود و اسب اگر بر روي دو پا راه مي رفت باز حيوان بود. انسانيّت انسان به نفس ناطقه اوست و تشبيه كافران به چهارپايان در قرآن كريم: أولئك كالأنعام بل هم أضلّ (سوره‌ي اعراف، آيه‌ي 179) نيز مَجاز و براي توهين و تحقير آنان نيست؛ زيرا اوّلاً، سراسر قرآن ادب و لطف است و نه تنها خود ناسزا نمي گويد، بلكه ديگران را نيز از ناسزا و بدگويي حتّي به بتهاي بت پرستان منع مي كند: ولا تسبّوا الّذين يدعون من دون الله فيسبّوا الله عَدْواً بغير علم (سوره‌ي انعام، آيه‌ي 108)، بلكه كافران، به حق همانند چهارپايان يا فروترند؛ زيرا عقل آنان اسير شهوت و غضبشان است و ثانياً، حيوانات تبهكار نيستند تا قرآن كريم براي توهين به كافران، آنان را به چهارپايان تشبيه كند. خداي سبحان همه‌ي حيوانات را با هدايتي تكويني بر صراط مستقيم هدايت كرده است: ما من دابّة إلّا هو اخذ بناصيتها إنّ ربّي علي صراط مستقيم (سوره‌ي هود، آيه‌ي 56) و همچنين آنها را به زيبايي ستوده، مظهر جمال معرّفي مي كند: ولكم فيها جمال حين تُريحون و حين تَسرحون (سوره‌ي نحل، آيه‌ي 6). پس اين تشبيه براي تبيين حقيقتي است كه از ديد برخي انسانها پوشيده است. انساني كه مشي او بر اساس شكم و شهوت است و علم و اراده‌ي خود را در مسير شكم به كار مي گيرد از نظر هيئت و سيرت مانند حيواني است كه بر شكم راه مي رود: والله خلق كل دابة من ماء فمنهم من يمشي علي بطنه‌ي (سوره‌ي نور، آيه‌ي 45). بنابراين، حشر انسان به صورت حيوان بر اساس مباني قرآني و عقلي، امري واقعي است، نه سخن مجازي و شاعرانه. 🌿🌿🌿 🔰در رساندن سخن حق و پایبندی به آن استقامت بورزیم و ثابت قدم باشیم. @rahighemakhtoom
✳️ جُستارهای قرآنی رحیق
برشی از کتاب گرانسنگ #تفسیر_تسنیم_جلد_اول(141) #کانال_قرآنی_رحیق(گنجینه آموزه های تفسیری) #تفسیر_قر
برشی از کتاب گرانسنگ (142) (گنجینه آموزه های تفسیری) 🔅🔅🔅 اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ (6) 📌لطايف و اشارات ✅13 ـ اتّحاد مريد و اراده ◽️نيّتِ صحيح و مقبول، يعني اخلاص، دشواري فراواني دارد كه هرگز دشواريِ كار به اندازه‌ي دشواري نيّت آن نيست[بحار، ج67، ص191.]و بر اساس: «أفضل الأعمال أحمزها» [همان، ص 190.]، نيّت مؤمن از عمل او برتر است: «نيّة المؤمن خيرٌ من عمله»[ همان، ص 210.]. و همين افضل الأعمال است كه جان انسان، با حركت خود آن را مي سازد و با آن متّحد مي شود و در قيامت نيز بر همان صورت محشور مي شود. ◽️پس بر اساس «لكلّ امرءٍ ما نوي» [همان، ص 210.]، «إنّما الأعمال بالنيّات» [همان، ص 210.]و همچنين حشر انسان در قيامت بر طبق نيّت، نيّت كه روح عمل است با روح آدمي متّحد مي شود و در ابتدا براي انسان به صورت «حال» در مي آيد و قابل زوال است، ولي سرانجام برايش ملكه و پايدار خواهد شد. ⏪قرآن كريم درباره‌ي تبهكاراني كه ملكات بد در جانشان راسخ شده است، مي فرمايد: اِنذار و عدم اِنذار آنان يكسان است: (سواء عليهم أَأنذرتهم أم لم تنذرهم لا يؤمنون) [سوره‌ي بقره، آيه‌ي 6.]و آنان خودْ با صراحت به پيامبر خدا مي گفتند: ما هرگز از موعظه‌ي تو بهره اي نمي بريم: (سواء علينا أَوَعَظْتَ أم لم تكن من الواعظين)[ سوره‌ي شعراء، آيه‌ي 136.]. حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) نيز درباره‌ي مؤمناني كه ملكات نيك درجانشان راسخ شده است مي فرمايد: «لو ضربتُ خيشوم المؤمن بسيفى هذا علي أن يبغضنى ما أبغضنى»[ نهج البلاغه، حكمت 45.]. ⏺نكته: قرطبي در تفسير آيه‌ي (اهدنا الصّراط المستقيم) مي گويد: اين آيه ردّي است بر قَدَريّه و معتزله و اماميّه؛ زيرا آنان معتقدند كه اراده ي انسان در صدور كارهاي وي كافي است، خواه طاعت و خواه عصيان؛ چون انسان نزد آنان خالقِ افعال خود بوده و در صدور آنها نيازمند به پروردگار نيست و خداوند در اين آيه آنها را تكذيب كرده است؛ زيرا انسانها هدايت به صراط مستقيم را از خداوند مسئلت مي كنند...[ الجامع لأحكام القرآن، ج1، ص 145.]. اين سخن گر چه نسبت به مكتب تفويض كه معتزله برآنند قابل توجيه است، ليكن نسبت به اماميه اثناعشريه كه قائل به اختيار و منزله‌ي وُسْطي بين جبرِ اشعري و تفويضِ معتزلي هستند، به هيچ وجه قابل توجيه نبوده، افترايي بيش نيست. 🗓پی نوشت مهم: ⏹[1]ـ مرحوم شيخ بهائي مي فرمايد: آن امر ذهني كه ما آن را «نيّت عبادت» مي پنداريم به حمل اوّلي «نيّت» است و به حمل شايع «غفلت»؛ يعني نام و عنوانش نيّت، امّا روح و حقيقتش مصداقي از مصاديق غفلت است؛ زيرا اگر اين نيّت بود، افكار ما در نماز اين گونه پراكنده و پريشان نبود. نيّت واقعي، همان انبعاث پر كشيدن روح و رها كردن تعلّق است. اگر نمازگزار بتواند هنگام نماز از طبيعت منقطع شود، آنگاه نيّت واقعي تحقّق مي يابد وگرنه كسي كه در حال عبادت، همچنان در موطن پيشين خود باقي است و هجرتي نكرده تقربي ندارد. تقرب كه با پركشيدن از طبيعت حاصل مي شود، كاري دشوار است و از اين رو به «أفضل الأعمال» موسوم شده است(اربعين شيخ بهائي، بحث نيّت). 🌿🌿🌿 🔰در رساندن سخن حق و پایبندی به آن استقامت بورزیم و ثابت قدم باشیم. @rahighemakhtoom
(گنجینه آموزه های تفسیری) 🔅🔅🔅 📌 نگاشت 14 : پیام ها ی تفسيری آیه 2 سوره اعلی ✅الَّذِي‌ خَلَقَ‌ فَسَوَّى‌ 🔹«سَوَّی»: موزون و منظّم و آراسته و پیراسته کرد. نظم و نظام بخشید. هرچیزی را آماده کاری کرد که برای انجام آن آفریده شده است. ✅1 - خداوند آفریننده تمامى موجودات (الذى خلق) بیان نکردن مفعولى خاص براى «خلق»، بیانگر تعمیم است و به آفرینش تمام مخلوقات نظر دارد. ✅۲ - خداوند، آفریده هاى خویش را کامل و به دور از هرگونه کاستى و اضافات، قرار داده است. (فسوّى) تسویه و تعدیل، به یک معنا است (مصباح) و اعتدال هر چیز، به دور ماندن آن از افراط و تفریط است. ✅۳ - برابرى همه مخلوقات، در داشتن ابزار وجودى خاص خویش* (فسوّى) 🔹«تسویه» - آن گونه که از «مقاییس اللغة» استفاده مى شود - ایجاد اعتدال بین دو چیز است. براساس این معنا جمله «سوّى» دلالت دارد که خداوند در اعطاى شرایط مناسب با وضعیت هر یک از مخلوقات، تبعیض روا نداشته و این گونه نیست که از ابزار لازم براى وجود برخى، بکاهد و یا افزون تر از ظرفیت وجودى برخى دیگر، به آنها عطا کند; بلکه به همه نگاهى برابر داشته است. ✅۴ - نبودن افراط و تفریط در ساختار مخلوقات، دلیل لزوم تسبیح خداوند و اعتراف به دور بودن او از هر عیب و نقص (سبّح اسم ربّک ... الذى خلق فسوّى) وصف «الذى ...»، 🔹بیانگر علت تسبیح است و حرف «فاء» در «فسوّى» دلالت دارد که غرض اصلى از توصیف خداوند با جمله «خلق فسوّى»، بیان تسویه است و ذکر خلقت، به عنوان مقدمه براى بیان تسویه مى باشد. ✅۵ - باور به خالقیت خداوند و کمال بخشى او، زمینه ساز تسبیح نام او و پرهیز از همراه ساختن آن با هرگونه وصف نامناسب است. (سبّح اسم ... الذى خلق فسوّى) ✅۶ - آفریدن و نظام دادن به جهان هستى، اقتضاى ربوبیت خداوند است. (ربّک ... الذى خلق فسوّى) ✅۷ - تکامل تدریجى پدیده هاى هستى (خلق فسوّى) حرف «فاء» در «فسوّى» ممکن است براى بیان ترتیب معنوى باشد، در نتیجه هر موجودى پس از آفریده شدن، وارد مرحله تسویه و تعدیل مى شود. 🌿🌿🌿 🔰در رساندن سخن حق و پایبندی به آن استقامت بورزیم و ثابت قدم باشیم. @rahighemakhtoom
عنوان دعا : نفرین بر أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِه، وَ حَوِّلْ سُلْطانَهُ عَنّا، وَ اقْطَعْ رَجاءَهُ مِنّا، وَ ادْرَأْهُ عَنِ الْوُلُوعِ بِنا. خدایا، بر محمد و خاندانش درود فرست و شیطان را بر ما چیره مگردان، و امید او را از ما ببر، و آزمندی او را در گمراه کردن ما بی نتیجه گذار. 📄فرازی از دعای ۱۷ صحیفه نورانی سجادیه 🌿🌿🌿 🔰در رساندن سخن حق و پایبندی به آن استقامت بورزیم و ثابت قدم باشیم. @rahighemakhtoom
🌷🌷🌷 💠 فرق هنرمند و بازیگر 🔹 اگر انسان شده ابدی، از ‌آثار ابدی چیزی را در كارگاه خیالش می‌ آورد و این را می ‌پروراند، بعد خروجیش هم می ‌شود جمال محسوس، هنر جایش اینجاست! وگرنه آن بازی است و واقعاً هنرمندان ما دیگر حیف است كه كلمه بازیگر روی خودشان [بگذارند]، مگر اینكه خدایی ناكرده بازی بكنند. 🔹 اگر كسی خواست مثلاً جریانی كه برای وجود مبارک حضرت امیر در جریان غزوه خندق پیش آمد عرضه كند، یك جنگ به نام خندق بود، این عمربن‌عبدود از آن لبه خندق پرید این طرف و با حضرت امیر درگیر شد، خب این قصه را كه جناب مولوی نقل كرد، حالا اگر یك هنرمندی به صورت حضرت امیر درآمد و آن عمر بن ‌عبدود را خاك كرد و در حساس ‌ترین موقع از سینه او برخاست، همه تعجب كردند كه الآن موقع برخاستن نیست! ایشان اگر بلند شود چكار بكند؟! بعد از حضرت سؤال كردند كه چرا برخاستی، فرمود: او لج كرد و عصبانی شد، «او خدو انداخت بر روی علی»،[1] من دیدم الآن اگر سر او را جدا بكنم برای عصبانیت خود من است، من كه نمی‌ خواهم این كار را بكنم، «بنده حقم»[2] و برای او دارم شمشیر می ‌زنم باید «قربةً الی الله» باشد! خب این می ‌شود هنر! این را می‌ شود نشان داد، امّا آن كه در قصّه جنگ صفین و مالك اشتر و آنها این مرحله متوسطی است، اگر كسی آن را بتواند هنرمندانه عرضه كند دیگر بازی نیست، حیف است كه بگوید بازیگر فلان صحنه فلان شخص بود، او هنرمند است نه بازیگر! [1]. امثنوی معنوی، بخش 164، دفتر اول. [2]. امثنوی معنوی، بخش 166، دفتر اول؛ «گفت من تیغ از پی حق می‌زنم ٭٭٭ بنده حقم نه مأمور تنم». 📚 فلسفه هنر ـ جلسه 2 تاریخ: 1390/11/04 🆔 eitaa.com/EsraTvEitaa @rahighemakhtoom