#لحظه_های_انقلاب 💥
🗓 ۱۳ بهمن ۱۳۵۷ ...
خیابان ایران پر بود از این ور تا آبسردار و ژاله و بهارستان و از آن ور تا سه راه امین حضور و سرچشمه کیپ تا کیپ آدم بود. من پیمان بر دوش روی هوا و زمین بودم و با مردم و همراه مردم میرفتم تا از آن تنگه دهانه در آهنی وقتی رسیدیم.
نزدیک حیاط پیمان ناگهان گوشهای مرا گرفت و بیاختیار کشید و جیغ زد: «آقا آقا آقا بابا، آقا». جای سرک کشیدن نبود توان دید من تا حد پشت گردن و موهای سر نفر جلویی بود و این فاصله هم بیشتر از یک وجب نبود.
حالا همهمه بود و قیل و قال بود و صلوات بود که پشت صلوات فرستاده میشد وقتی رسیدیم به حیاط، ناگهان چشمم افتاد به آقا.
#دهه_فجر 🎉
لطفا نشر دهید
@hamiyane_edalat
طرح ترویج و حمایت از روضه های خانگی (ثاقب ) به لینک زیر مراجعه فرمائید :
https://msagheb.ir/site-register/?s_moaref=2625
#لحظه_های_انقلاب 💥
۱۶ بهمن ۱۳۵۷
امروز بنا بود آقا نخست وزیر را تعیین کند و نخست وزیر هم وزرا را تعیین کند و دولت تشکیل بشود و به قول خودش توی دهن این دولت بختیار بزند.
خوب معلوم بود که چه میشد. راستی چه خواهد شد؟ گره کور نبود. بن بست نبود گنگ و نامفهوم نبود سردرگم نبود ولی هیچ چیز معلوم نبود. مثل شب بود. همه جا تاریک بود و تو مطمئن بودی که آخر سَر صبحمیشود و هوا روشن میشود.
اما کِی صبح میشد برای تو که از درد این دنداندرد هزارانساله لاکردار خوابت نمیبرد، مشخص و معلوم نبود. ولی حس میکردی که صبح نزدیک است.
#دهه_فجر 🎉
لطفا نشر دهید
@hamiyane_edalat
طرح ترویج و حمایت از روضه های خانگی (ثاقب ) به لینک زیر مراجعه فرمائید :
https://msagheb.ir/site-register/?s_moaref=2625