eitaa logo
ره پویان ولایت
344 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
8.8هزار ویدیو
454 فایل
محتوای فرهنگی سیاسی هنری
مشاهده در ایتا
دانلود
💡°^ حاج حسین یڪتا: چند تا قَلب براۍ شڪار ڪردی؟! چَندتامون غصه خورِ امام زمـٰانیم؟! @rahpoyane
🔷 مثل چمران بمیرید ... امام خمینی رحمه الله : شماها چند سال دیگر نیستید در این ، چمران هم نیست؛ با عزت و عظمت و با تعهد به اسلام جان خودش را فدا کرد و در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم خدا را کرد؛ ما و شما هم خواهیم رفت. مثل چمران بمیرید. 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 از شهید گرانقدر مصطفی چمران پرسیدند تعهد بهتر است یا تخصص ⁉️ ✅ او در جواب می ‎گوید ؛ از تخصص لازم‎تر است، آن را می‎پذیرم. 👌 اما می‎گویم آن کس که ندارد و کاری را می‎پذیرد بی‎تقواست. 🔴 @rahpoyane
1_393843803.pdf
3.55M
پوستر عفاف و حجاب
سوره جهت تبیین آیه ۴۳«وارکعوا مع الراکعین» یه کاردستی خیلی قشنگ که شما میتونید روی کاغذ بکشید یا مقوا❤️ فقط مدادرنگی لازم داره و یه کم نقاشی😍 حالا یه صف از نماز جماعت بسازید...و با روش کاغذ و تا افراد نقاشی شده رو بایستانید😊 این طوری بچه ها مفهوم نماز فرادا و جماعت رو خوب می فهمند☺️ با کاردستی مفاهیم برای بچه ها خوب جا میفته😊
🌺امیرالمومنین امام علی علیه السلام فرمودند: خَیرُ اَموالِکَ ما وَقی عِرضَکَ؛ بهترین تو آن است که را نگه دارد. غرر الحکم و درر الکلم، حدیث۴۹۵۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐🌷🌺 ولادت حضرت امام رضا (ع) گرامی باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ولادتت مبارک اقا جان @rahpoyane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🕊💐🕊💐🕊🌹 🔹وقتي آقا مهدي ، شهردار اروميه بود، يك شب باران شديدي باريد. به طوري كه سيل جاري شد. ايشان همان شب ترتيب اعزام گروه هاي امداد را به منطقه سيل زده داد و خودش هم با آخرين گروه عازم منطقه شد. پا به پاي ديگران در ميان گل و لاي كوچه ها كه تا زير زانو مي رسيد، به كمك مردم سيل زده شتافت. در اين بين، آقا مهدي متوجه پيرزني شد كه با شيون و فرياد، از مردم كمك مي خواست. تمام اسباب و اثاثية پير زن را داخل زير زمين خانه آب گرفته بود. آقا مهدي، بي درنگ به داخل زيرزمين رفت و مشغول كمك به او شد.كم كم كارها رو به راه شد. پيرزن به مهدي كه مرتب در حال فعاليت بود نزديك شد و گفت: خدا عوضت بدهد مادر ! خير ببيني . نمي دانم اين فلان فلان شده كجاست تا شما را ببيند و يك كم از و شما را ياد بگيرد خنده اي كرد و گفت: راست مي گويي مادر ! اي كاش ياد مي گرفت .
🌹🕊💐🕊💐🕊🌹 شهرداری که رفتگر شد 🔹اوایل انقلاب بود بود. در گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شد. چشمش به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دید امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفت، او رفتگر همیشگی محله نبود. کنجکاو شد، سلام داد و دید رفتگر امروز، آقا مهدی است. او از دوستان شهید باکری بود. آقا مهدی، شما اینجا چیکار میکنی؟ آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت. او ادامه داد، آقا مهدی شما اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟ خیلی تلاش کرد تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی رو کشید. زن رفتگر محله، مریض شده بود؛ بهش نمی دادن می گفتن اگه شما بری، نفر جایگزین نداریم؛ رفته بود پیش شهردار، آقا مهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش. اشک تو چشماش حلقه زد. هر چی اصرار کرد، آقا مهدی جارو رو بهش نداد؛ ازش خواهش کرد که هرچه سریعتر بره تا دیگران متوجه نشن، رفتگر امروز محله، است. 🔹آقا مهدی، پدر بچه های پرورشگاه شهرم بود. همیشه بهشون سر میزد؛ نزدیکای عید، کلی کادو میخرید میاورد براشون. خیلی دوستش داشتن، وقتی شهید شد، یه شهر یتیم شدن.
داشتم تلویزیون تماشامی کردم. مصاحبه ای بود با شهردار شهرمان. یک خورده که حرف زد، خسته شدم سرش را انداخته بود پایین و آرام آرام حرف می زد. باخودم گفتم: این دیگه چه جور شهرداریه؟ حرف زدن هم بلد نیست. تلویزیون را خاموش کردم. چند وقت بعد همین آقای شهردار شریک زندگیم شد.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ره پویان ولایت
: اومد کنارم نشست و گفت: حاج آقا یه خاطره برات تعریف کنم؟ گفتم: بفرمایید عکس یه جوون بهم نشون داد و گفت: اسمش عبدالمطلب اکبری بود زمان توی محله ی ما مکانیکی می کرد و چون کر و لال بود ، خیلی ها مسخره اش می کردند یه روز با عبدالمطلب رفتیم سر پسر عموی شهیدش " " عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت " " ما تا این کارش رو دیدیم زدیم زیر و شروع کردیم به کردن عبدالمطلب هم وقتی دید مسخره اش می کنیم و بهش می خندیم ، بنده خدا هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشته‌اش رو پاک کرد. بعد سرش رو انداخت پائین و آروم از کنارمون پاشد و رفت... فردای اون روز عازم شد و دیگه ندیدیمش . 10 روز بعد شد و پیکرش رو آوردند جالب اینجا بود که دقیقا همونجایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخرش کردیم خیلی سوزناک بود نوشته بود: " بسم الله الرحمن الرحیم " یک عمر هر چی گفتم به من می‌خندیدند... یک عمر هر چی می‌خواستم به مردم کنم ، فکر کردند من آدم نیستم و مسخره‌ام کردند... یک عمر هرچی جدی گفتم شوخی گرفتند، یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم ، خیلی تنها بودم. اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام (عج) حرف می‌زدم ... آقا خودش بهم گفت: تو شهید میشی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد... . 📌راوی: 📚منبع: هفته نامه صبح صادق ، شماره ۵۴۰ . می خوام چند جمله خطاب به امثال خودم بنویسم: آی اونایی که فکر می کنین هر کی شد ، ارزش نداره آی اونایی که عارتون میشه با یه و و ... همکلام و همنشین بشین آی اونایی که ارزش رو توی شیک پوشی و موقعیت اجتماعی و و خوشکلی و ... می دونین اگه تمام افتخارات عالم رو داشته باشی و امام زمانت بهت نگاه نکنه هیچی نداری کمی به خودمون بیایم نکنه همون رفتگر و همون فقیر و ندار محله و شهر ، بشه سنگ صبور (سلام الله علیها) اما من و شما که ادعا داریم .... بگذریم! تو رو خدا بیایم معیار ارزشمندی آدما رو انسانیت قرار بدیم ، نه و و پول ... وقتی از کنار فقیر و رفتگر و آدم ساده‌ای گذشتیم ، یه احتمال بدیم که شاید اون پیش و امام زمان(عج) از ما عزیزتر باشه... اونوقت قشنگتر زندگی می کنیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید نواب صفوی: دارم که تشکیل شود، و آن زمان این است که خیابانهایش باشم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا