eitaa logo
هیأت رهپویــــان غــــدیـــــر
444 دنبال‌کننده
9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
44 فایل
میدان ابوذر، خیابان شهید فراهانی، خیابان شهید ورزدار مسجد و حسینیه یوم الغدیر ارتباط با ادمین @qadir59 شماره کارت جهت هدایا و نذورات ۵۰۴۷۰۶۱۰۳۵۰۶۳۴۶۶
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از میهمانی شهیدان ۴۱
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پخش زنده 💠قرائت زیارت عاشورا ☀️صبح روز سوم 📍کربلای هویزه 🔰 @MihmaniShahidan
هدایت شده از میهمانی شهیدان ۴۱
🔅نوبتی هم باشه نوبت صبحگاهه اونم از جنس هویزه... 🌕 صبح 📍کربلای هویزه 🔰اردوی میهمانی شهیدان ۴۱ @MihmaniShahidan
هدایت شده از میهمانی شهیدان ۴۱
38.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ اومدیم برای چی؟ ماموریت حساسی که فرمانده به کل گردان ها و گروهان ها دادند‼️ که اگه به درستی اجرا کل تیپ تنبیه می‌شه 🔅نوبتی هم باشه نوبت صبحگاهه اونم از جنس هویزه... 🌕 صبح 📍کربلای هویزه 🔰اردوی میهمانی شهیدان ۴۱ @MihmaniShahidan
هدایت شده از میهمانی شهیدان ۴۱
42.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠بسم الله بسم الله 🔰صبحگاهی از جنس غیرت و ایمان 🌕 صبح 📍کربلای هویزه 🔰اردوی میهمانی شهیدان ۴۱ @MihmaniShahidan
هدایت شده از میهمانی شهیدان ۴۱
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خواهرم زینب پرستار یتیمان من است عید قربان من است عید قربان من است 🔰اردوی میهمانی شهیدان ۴۱ 🔅صبح روز چهارم 📍شلمچه @MihmaniShahidan
هدایت شده از میهمانی شهیدان ۴۱
12.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴شاه گفتا کربلا امروز میدان من است عید قربان من است عید قربان من است 🔰اردوی میهمانی شهیدان ۴۱ 🔅صبح روز چهارم 📍شلمچه @MihmaniShahidan
هدایت شده از میهمانی شهیدان ۴۱
همین روز ها و ساعات ده ها هزار خون شهید بر این سرزمین ریخته شده شلمچه، ایستگاه پایانی میهمانی شهیدان🌹 🔰اردوی میهمانی شهیدان ۴۱ 🔅صبح روز چهارم 📍شلمچه @MihmaniShahidan
هدایت شده از میهمانی شهیدان ۴۱
15.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌کار فرهنگی اتوبوس گروهان امام حسن مجتبی علیه السلام با مداحی آقا عرشیا نوجوون باصفا😊 🔰اردوی میهمانی شهیدان ۴۱ @MihmaniShahidan
هدایت شده از میهمانی شهیدان ۴۱
. 📜 روایت نامه میهمانی شهیدان ۴۱ ✨تکه روایت های یک دانشجوی دانشگاه راهیان نور! 🌱 برگ اول: تو هم باید مبعوث شوی! 🧷°• زمان: نهم بهمن ۴۰۳ - لحظات پربرکت بین الطلوعین عید مبعث / °• مکان: گلزار شهدای علی بن جعفر قم - حسینیه امام خامنه‌ای 🔸قدم زنان به سوی نقطه آغاز ماجرا می روم. خیابان های قم در این گرگ و میش صبح به شدت خلوت است. امروز عید مبعث است و تعطیلی هم بر سکوت شهر افزوده است. تقارن حوادث ظاهراً نامرتبط همیشه برایم جای سؤال بوده است. تقارن شروع حرکت کاروان ما با صبح مبعث هم یقینا بی حکمت نیست. اگر اهل حکمت و دقت باشی، یقین داشته باش که ارتباط اتفاقات مختلف با همدیگر را میتوانی درک کنی! 🔸رفته رفته کاروان میهمانی شهیدان ۴۱ قوام و انسجام می‌گیرد. افراد از نقاط مختلف شهر، خودشان را به محل قرار می‌رسانند. البته که هنگام نماز صبح هم جمعیت زیادی حاضر بودند و اشتیاق فراوان همسفران با همین نشانه برایت آشکار می‌شود. 🔸پس از گذر مدت زمانی کوتاه، تقریباً تمام افراد لباسشان را تغییر داده اند و پیراهن بسیجی و خاکی را به وفور می‌توان مشاهده کرد. حالا دیگر تعداد افراد حاضر در حسینیه به حدی رسیده است که بتوان گروهان ها را به خط کرد و نظم و نظامی ایجاد کرد. منظورم چیست؟! مگر کاروان ما کاروانی نظامی و رزمی ست که نظام بگیریم و گوش به فرمان باشیم؟! 🔸باورش سخت است، اما باید بگویم که بله؛ زائران راهیان نور در کاروان ما فقط قصدشان بازدیدی گردشگری و تفریحی از مناطق عملیاتی و مقاتل شهدا نیست. زائرانی که تصمیم گرفته اند با کاروان میهمانی شهیدان به سفر راهیان نور بروند، می توانستند از روش های آسان تر و کم هزینه تری هم اقدام بکنند؛ و لیکن اینجا را انتخاب کردند تا حتی شده برای ۴ روز، اندکی مانند شهیدان زندگی کنند. اگر این حرف برایت نامأنوس است، با روایت نامه ما همراه شو تا از این برنامه خاص و کمیاب آگاه شوی! 🔸در این ۴ روز قرار است که همراه با اطاعت پذیری و احترام به فرمانده، تربیت شویم؛ سختی دادن به بدنمان را اندکی تجربه کنیم، و برای کار جمعی و گروهی اهتمام قائل شویم. حقیقت هم این است که استعدادهای پنهان آدمی فقط در عرصه فشارها و چالش هاست که شکوفا می‌شود، و انسان را رشد می‌دهد. هر چند که چهار روز بسیار ناچیز است، ولی حداقل این سختی کشیدن ها پس از سفر، شیرینی و حلاوتی را به خاطرت می‌آورد که اگر نسبت به آن بی توجه نباشی، سایر روزهای سال را هم تصمیم میگیری که مجاهدانه زندگی کنی! 🔸از این روست که ما در این کاروان، دسته بندی شده ایم و هر کسی گروهان و گردان خودش را دارد. نام تیپ حدود ۵۰۰ نفره ما نیز رسول اعظم است. 🔸نقطه آغاز سفر، سخنرانی حاج احمد پناهیان برای نیروهای تیپ است، فرماندهی تیپ هم با ایشان است. در حین سخنرانی، صحنه جالبی رقم خورد؛ یکی از فرماندهان گروهان که دیر رسیده بود، همان‌جا جلوی چشم اهالی کاروان توسط فرمانده تیپ تنبیه شد. معلوم شد که کارمان جدی ست و نظم و قانون برای همه اجرا میشود، نه انتخابی و گزینشی! 🔸شاید فکر کنی که خیلی تخیلی و فانتزی حرف میزنم؛ اما حقیقت این است که بزرگ ترین لحظه های تغییر در همین اتفاقات ساده و ظاهراً کم اهمیت پنهان شده است! چه بسا تلنگری در همین سفر برای نوجوانی ایجاد شود و او این اردو را نقطه شروع تحول روحی خودش قرار بدهد و مسیر زندگی اش به کلی تغییر کند‌. چه قدر زیباست که اکثر افراد کاروان هم از خیل نوجوانان هستند. 🔸راستی از مبعث گفتم. مبعث یعنی زمان برانگیختن! برانگیخته شدن فقط مخصوص پیامبران و انبیا نیست. می‌توان گفت که مبعث یعنی برخاستن از گور و زنده شدن! همین که از رکود و خمودگی و تنبلی و بطالت و جهالت‌ خودت دور شوی و قیام کنی، یعنی تو هم همانند پیامبراکرم مبعوث شده ای! شاید همزمانی عید مبعث با شروع سفر ما هم به این خاطر باشد که ما قیام درونی خودمان را در همین سفر رقم بزنیم و بعثت را با همین رنج و زحمت های کوچک و ناچیز تجربه کنیم! ┄┄┄‌ ┅❖❁🌹❁❖┅ ┄┄┄ با کاروان همراه شوید👇 @MihmaniShahidan
هدایت شده از میهمانی شهیدان ۴۱
. 📜 روایت نامه میهمانی شهیدان ۴۱ ✨ برگ‌های قبلی از «تکه روایت های یک دانشجوی دانشگاه راهیان نور» را اینجا بخوانید 👇 🌱 برگ اول: تو هم باید مبعوث شوی! 🌱برگ دوم: از میان برف ها تا بحبوحه جنگ ها 🌱برگ سوم: سلام دوکوهه! 🌱برگ چهارم: همت مخلصانه 🌱برگ پنجم: به سوی تاریکی درخشنده! 🌱 منتظر برگهای بعدی باشید... ┄┄┄‌ ┅❖❁🌹❁❖┅ ┄┄┄ با کاروان همراه شوید👇 @MihmaniShahidan
هدایت شده از میهمانی شهیدان ۴۱
📜 روایت نامه میهمانی شهیدان ۴۱ ✨تکه روایت های یک دانشجوی دانشگاه راهیان نور! 🌱برگ هشتم: صبحانه با طعم فراق! 🔸غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود ••• ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است! 🔸دنیا شبیه کلبه ای در دل جنگلی تاریک و سرد و مرموز است. بطن زندگی هر کدام از ما را لوازم همین خانه جنگلی تشکیل می‌دهد. اما چرا کلبه؟! جوابش به خود انسان برمیگردد. انسانی که ذاتاً مسافر است و مهاجر! 🔸واضح است که کسی این ساختمان چوبی را محل دائمی اقامتش قرار نمی‌دهد! کلبه، کلبه است! ساختمانی در دل درختانی انبوه و امنیت دهنده ای در برابر درندگان وحشی بیشه‌زار! مسافری که ساکنش می‌شود همیشه بنایش بر رفتن است. کسی آنجا را منزلگاه نهایی خودش تصور نمی‌کند. 🔸اما قسمت سخت این حکایت کجاست؟! جوابش را در فضای درون کلبه جستجو کن. راستی یادم رفت که بگویم معماری و طراحی اش را خداوند انجام داده است. خدای بی‌نهایت خلاق و حکیم، مگر می‌تواند مخلوقی زشت و ناموزون داشته باشد؟! به هر گوشه این کلبه که نگاه می‌کنی، دقت و نظم و زیبایی شگفت آوری برایت پدیدار می‌شود. اما تکرار می‌کنم که یادت نرود کلبه، کلبه است! هر چقدر اعجاب انگیز باشد جز چند روزی را مقیم آن نخواهی بود! بیشتر هم اگر بخواهی بمانی بیرونت می‌کنند. بالاخره این اقامت‌گاه، مسافران دیگری هم در صف دارد! 🔸حالا به جواب رسیده‌ای؟! کلید این معمای مشکل، همین دل بستن ها و وابستگی های ماست. مهاجری که به سوی مقصدی دور و دراز در حرکت است، اگر کلبه را سکونتگاه دائمی خودش قرار دهد، فقط خودش را فریفته است. ما مدت محدودی اجازه زندگی در کلبه را داریم. زمانش که گذشت با نهایت احترام و حتی با نهایت خشونت، به بیرون این مسافرخانه هدایت می‌شویم. احترام و تکریم هنگام ورود گولت نزند؛ شاید هنگام خروج با فحش و ناسزا بدرقه ات کنند! هیچ نعمتی را نمی‌دهند مگر آنکه مسئولیتی در قبالش داریم. 🔸چه قدر بیچاره و خسارت زده است کسی که لحظه مرگش را فراموش کرده است. حکیمی می‌گفت که فاصله ما تا کربلا به میزان تعلقات ما نسبت به دنیاست! هر کس به لذت امکانات این منزلگاه موقت دلخوش بشود، فقط بار روی دوشش را سنگین کرده است. مسافری شاداب و بانشاط را دیده ای؟! او همان کس است که هیچ ندارد ولی همه چیز دارد و مگر بالاترین ثروت آدمی قناعت او نیست؟! 🔸بحث موعظه و اندرز نیست! حقیقت عالم همین گونه است. کم هوش ترین افراد هم می‌فهمند که هیچ چیزی در اینجا نمی‌تواند ابدی باشد. البته انسان گاهی آن قدر در توهماتش به سر می‌برد که حتی بدن ضعیفش را نیز زوال ناپذیر فرض می‌کند. 🔸خوب به این داستان همیشگی بشر فکر کن! صبح لطیف دهم بهمن را هم درنظر بگیر. خداحافظی ما با دوکوهه در همان هنگامه بود. رفتنی که شاید بر اساس میل ما هم نبود. تازه داشتیم با دوکوهه و حسینیه اش انس میگرفتیم. اما یادت نرود که همه ما در سفر و هجرتیم و فقط باید برویم و برویم. این وداع ما چه بسا تلخ بود. شاید حتی هرگز دوکوهه را نبینیم. ولی همین جدایی ها و رهاشدن هاست که دیدارها و انس های بزرگتر را سبب میشود. تا جدا نشوی متصلت نمی‌کنند! 🔸خداحافظ دوکوهه! اکنون اتوبوس ها حرکت میکنند و صبحانه می‌خوریم. صبحانه ای که طعمش وداع و فراق است. ای دوکوهه! قلب تو هم یقیناً حسرت های سنگینی را تجربه کرده است. یقین دارم که هنوز هم رزمندگان سال‌های مبارزه را به خاطر داری و نواهای عاشورایی شان را ! 🔸اما آرام باش و منتظر باش! روزگاری هم خواهد رسید که سربازان مهدی فاطمه را پذیرا باشی! یاران او بالاخره تقدیر تاریخی بشریت را رقم می‌زنند. این همان وعده صادق الهی ست و خداوند هرگز برای اقامه دینش کوتاهی نمی‌کند...‌ ┄┄┄‌ ┅❖❁🌹❁❖┅ ┄┄┄ با کاروان همراه شوید👇 @MihmaniShahidan
هدایت شده از میهمانی شهیدان ۴۱
. 📜 روایت نامه میهمانی شهیدان ۴۱ ✨ برگ‌های قبلی از «تکه روایت های یک دانشجوی دانشگاه راهیان نور» را اینجا بخوانید 👇 🌱 برگ اول: تو هم باید مبعوث شوی! 🌱برگ دوم: از میان برف ها تا بحبوحه جنگ ها 🌱برگ سوم: سلام دوکوهه! 🌱برگ چهارم: همت مخلصانه 🌱برگ پنجم: به سوی تاریکی درخشنده! 🌱برگ ششم: مستی خواب و سختی ناب! 🌱برگ هفتم: به یاد دوندگی هایشان! برگ هشتم: صبحانه با طعم فراق! 🌱 منتظر برگهای بعدی باشید... ┄┄┄‌ ┅❖❁🌹❁❖┅ ┄┄┄ با کاروان همراه شوید👇 @MihmaniShahidan