💢 استعفای دستهجمعی تیم تحلیل و بررسی آمریکاییها
🔘 هرچی تحلیل میکنیم ، هیچ غلطی نمی کنیم!
✍ #امین_شفیعی
⏰ زمان لازم برای مطالعه: ۲ دقیقه | معادل زمان لازم برای شناخت مردم عجیب ایران😁
متن کامل را از اینجا بخوانید👇
🌐 آدرس: https://b2n.ir/683477
📰 منتشر شده در سایت راه راه | ۹۸/۱۱/۲۵
📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir
💢 استعفای دستهجمعی تیم تحلیل و بررسی آمریکاییها
🔘 هرچی تحلیل میکنیم ، هیچ غلطی نمی کنیم!
✍ #امین_شفیعی
⏰ زمان لازم برای مطالعه: ۲ دقیقه | معادل زمان لازم برای شناخت مردم عجیب ایران😁
🌐 آدرس: https://b2n.ir/683477
جناب آقای دونالد جان ترامپ (Be more his esteem)
پرزیدنت محترم ایالات متحده آمریکا و حومه
با سلام و احترام
با توجه به رفتار غیرقابل پیشبینی ایرانیان در سالهای اخیر، بدینوسیله ما اعضای کارگروه تحلیل و آنالیز کنشهای سیاسی- روانشناختی مردم ایران تصمیم گرفتیم به صورت دستهجمعی و یک جا استعفای خود را ارائه داده برویم دنبال زندگیمان و شغلی که بتوانیم راحتتر نان حرام دربیاوریم و به خانه ببریم و بیش از این بیتالمال شیطان رجیم را هدر ندهیم. همکاران ما در سایر کارگروهها، بیخبر از پیچیدگیهای تحلیل و بررسی مردم ایران، جوری به ما نگاه میکنند که انگار خودشان خیلی بارشان است! مثلا همین کارگروه تحلیل و آنالیز کنشهای سیاسی- روانشناختی مردم ونزوئلا که خودشان عرضه ندارند یک تحلیلی بکنند که گوایدو زودتر رئیسجمهور بشود، طوری به ما متلک میاندازند که انگار جد و آبائشان در عینالاسد ضربه مغزی نرم شده است.
اینها نمیدانند که ما توی تحلیل زبان اینها ماندهایم. همان روز اول صفحههایی را در توئیتر به زبان فارسی باز کردیم تا به صورت میدانی بین آنها نفوذ کرده و تحلیلشان کنیم. اما با حجم عظیمی از واژههایی نظیر اسکول، شاسکول، قزمیت، غازقولنگ، و… مواجه شدیم که بعد از بررسی کلیه لغتنامههای موجود و سرچ در گوگل، تنها فهمیدیم کلمه اول نام پرندهای است که تابستانها غذا جمع میکند و زمستانها به منطقه دیگری کوچ میکند. بعد از آن کلیه ژورنالهای پرندهشناسی را مطالعه کردیم و اثری از این پرنده در هیچکدام پیدا نکردیم.
اما زبان ایرانیها تنها چالش ما نبود بلکه قسمت سخت ماجرا، تغییر ناگهانی رفتار آنهاست. مثلا خود حقیر بعد از این که با یکی از آنها بشدت دوست شدم و رابطه دوستانه و خوبی داشتیم در حالی که مشغول ردوبدل کردن پیامهای دوستانه و صمیمانه بودیم، ناگهان با سطح بسیار بالایی از خشونت تهدید کرد که میخواهد جگر مرا به صورت خام بخورد که با این تهدید دلیت اکانت کرده و با پاسپورتی تقلبی به مدت ۳ هفته در پناهگاهی در گینه بیسائو مخفی و از ترس در خودم ترسیدم.
رفتار رونالدینیوییشان به اینجا ختم نمیشود. جوری به چپ نگاه کرده و به راست پاس میدهند که گاهی واقعا احساس میکنم دارند ما را دست میاندازند تا سرگرم شوند. مثلا در گروهی که بعد از چند ماه کار روانی توانسته بودیم ۸۰-۷۰ لیدر برای تحریم راهپیمایی تربیت کنیم و آنها را برای تبلیغ مویرگی این اندیشه در فضای مجازی پخش کنیم، یک دفعه آمدند عکس دستهجمعی با پرچم آتش گرفته آمریکا را منتشر کردند و آنجا بود که برای نخستینبار در جواب اعتراض من نام آن پرنده عجیب را آوردند.
همین وضعیت را در انتخابات و ترور قاسم سلیمانی تجربه کردیم که دیگر ادامه همکاری را برایمان بشدت امکانناپذیر کرده است.
در پایان برای کارگروه بعدی آرزوی موفقیت، صبر و آرامش اعصاب داریم و تنها تقاضایمان از آن مقام محترم این است که در صورت کشف ماهیت آن پرنده خاص توسط کارگروه جدید و دلیل احتمالی تشبیه کارگروه ما به آن پرنده، با وجود طبقهبندی اطلاعات، حتما ما را در جریان امر قرار دهید.
📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir
💢 شنبهنامه
🔘 اگر این قرنطینه لعنتی بگذارد.
✍ #امین_شفیعی
⏰ زمان لازم برای مطالعه ۲۹ثانیه | معادل زمان لازم برای حلالیت گرفتن از روز شنبه😁
متن کامل را از اینجا بخوانید👇
🌐 آدرس: https://b2n.ir/637734
📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir
💢 شنبهنامه
🔘 اگر این قرنطینه لعنتی بگذارد.
✍ #امین_شفیعی
⏰ زمان لازم برای مطالعه ۲۹ثانیه | معادل زمان لازم برای حلالیت گرفتن از روز شنبه😁
متن کامل را از اینجا بخوانید👇
🌐 آدرس: https://b2n.ir/637734
شنبه! چقدر با تو بد بودم. چقدر با تو بد کردم! حال آن که تو تنها خیر و صلاح مرا میخواستی و من کودک گریزپای بازیگوش تو را خر می نامیدم.
آه شنبهی من تو خر نیستی. تو هرگز خر نیستی. آهویی! طاووسی! قرقاولی! اصلا ققنوسی! سیمرغی شنبهی جان! شنبهی عزیزتر از جان.
چقدر دلم می خواهد ساعت ۵:۵۵ صبح از خواب برخیزم و زنگ ساعت ۶ موبایل را، نزده، کنسل کنم و بزنم در کوچه و قدم زنان نان سنگک داغ بگیرم و بیاورم خانه تا نان و پنیر گرم بخوریم و مادرم از تعجب شاخ در بیاورد و به طلوع آفتاب خیره شود که از کدام طرف در آمده مهربان شدم؟!
بعد با اشتیاق اولین کسی باشم که در کلاس ریاضی مهندسی حاضر می شوم. اصلا بروم برای استاد از دفتر دانشگاه ماژیک و تخته پاک کن بیاورم و مساله هایش را زودتر از دختران کلاس پاسخ دهم. او از انتگرال بگوید و من به چشمان سیاه و کله تاسش خیره شوم و تک تک حرف هایش را سرلوحه زندگی قرار دهم.
آه انتگرال! چقدر در زندگی مفید بودی و من نمیدانستم. انگار دقیقه دقیقه زندگیم به محاسبه مساحت زیر نمودار گره خورده است.
چندیست در این قرنطینه لعنتی کنار پنجره نشستهام و مساحت زیر همه چیز را محاسبه میکنم. ماشین رد میشود مساحت زیرش را محاسبه میکنم. موتور رد میشود مساحت زیرش را محاسبه میکنم. دوچرخه رد میشود مساحت زیرش را محاسبه میکنم. آنقدر مساحت زیر همه چیز را حساب کردهام که حالا مساحت زیر همه چیز را میدانم.
چقدر غذای سلف دانشگاه خوشمزه است. دلم لک زده برای یک قوطی کافور که یک ضرب سر بکشم تا مرهمی باشد کافورهای خونم را که چندیست گلبول قرمزش دارد زیاد می شود. دلم لک زده برای کلاسهای بعدازظهر که سرحال و شاداب بنشینم و ریتم کند و خمیازه آلود صحبت های استاد، آرامشی بخشد روحم را در تلاطم ریتم مزخرف مدرنیسم.
غروب سیزده بدر شادترین غروب تاریخ بود. غروب جمعه امسال آنقدر دلم را باز کرد که تا صبح به جای آهنگ داریوش، شهرام شبپره گذاشتم و به فلسفه عجیب و عمیقش اندیشیدم. این شبی که میگویند شب هست یا نیست؟ کدام شب است؟ دیشب است؟ پریشب است؟ پیش پریشب است؟! کدام شب است که تو را در پس پشتش نگاه داشته است ای شنبه نازنین؟ شنبه پیروز؟ شنبه جاوید؟!
📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir
💢 آدم فضایی و جادوگر
🔘 بشقابپرندهها برای چه به جو ما آمدند؟
✍ #امین_شفیعی
⏰ زمان لازم برای مطالعه 100 ثانیه | معادل زمان لازم برای گرم کردن موتور جارو برای پرواز با آن!
متن کامل را از اینجا بخوانید👇
🌐 آدرس: https://b2n.ir/892698
موجودات فضایی بالاخره وارد جو کره زمین شدند. آنقدر شتابان و عجول که برای اولین بار، دوربینهای آدمها پرواز سفینههایشان را ثبت و ضبط کرد.
آنها خود را به خانه جادوگر رساندند و در مقابل او زانو زدند و گفتند: «آه جادوگر بزرگ! ما بیگانگان، استوری اخیر شما را در اینستاگرام دیدیم. میخواهیم از شما دانشمند بزرگ، که دارید روی واکسن کرونا کار می کنید، خواهش کنیم به سیاره ما بیایید. سیاره ما دارد از موجودات بیخاصیت لبریز میشود. ما در سیاره خودمان به دانشمندان بزرگی چون شما نیاز داریم!» جادوگر که نمیخواست آنها را ناامید کند گفت: «فرزندانم! دوست دارم به شما کمک کنم! اما من دانشمند نیستم و روی واکسن کرونا کار نمی کنم!» یکی از آدم فضاییها شاخکش را با تف سبز رنگ دهانش صاف کرد و گفت: «شما قطعا یک متفکر و فیلسوف بزرگ هستید که توانستید آن متن فوق العاده را بنوستید! آن پست آنقدر ویو خورد که سیگنالش به سیاره ما رسید! خواهش میکنم به سیاره ما بیاید! ما به فلاسفه و متفکرانی مثل شما نیاز داریم.» جادوگر که تازه شستش خبردار شده بود که این فضایی ها چه میگویند لبخندی زد و گفت: « آهان آن پست را میگویید! آن را که من ننوشتم! صحبت مورگان فریمن بود که من تنها آن را نقل قول کردم!»
تمامِ پیکرِ لزجِ آدم فضاییها را که از پلاسمای خالص آبی رنگ تشکیل شده بود، حس ناامیدی پر کرد. ناگهان در هشتمین چشم یکی از آنها برق امید درخشید و گفت: «پس شما یک خبرنگار توانمند و زیرک هستید که توانستید چنین جمله عمیقی را در مصاحبه با مورگان فریمن به دست آورید و منتشر کنید! خواهش میکنم به سیاره ما بیاید. ما به خبرنگاران تیزهوشی مثل شما نیاز داریم.» جادوگر لبخند مهربانی زد و گفت: «عزیزانم! نمی خواهم ناامیدتان کنم. اما من خبرنگار هم نیستم! آن جمله را در پیج رسمی پروفسور سمیعی دیدم و چون برایم جالب بود منتشر کردم.» یکی از آدم فضاییها در حالی که از فرط تعجب داشت شاخهایش میریخت گفت: «پس شغل شما چیست؟» جادوگر گفت: «فوتبالیستم!» آدم فضایی ها که دوباره امید تمام وجودشان را پر کرده بود یک صدا و در فرکانس نت لای پشت خرک پرسیدند: «فوتبالیست دیگر چیست؟» جادوگر یک توپ آورد و با مهربانی گفت: «ببینید فوتبالیست کسیست که توپ را از وسط زمین برمیدارد همه را اینجوری دریبل می زند و میکوبد توی دروازه حریف!» آدم فضاییها که با تعجب به برخورد توپ به سفینهشان نگاه میکردند پرسیدند:« بعدش چه میشود؟» جادوگر ادامه داد:«میخواهید چه بشود؟ توپ را بر میدارند و دوباره از وسط زمین شروع میکنند!» آدم فضایی ها که پلاسمای بدنشان از فرط سرما جامد شده بود پرسیدند: «خوب آخرش چه میشود؟» جادوگر گفت: «آخرش هر کسی توپ را بیشتر بزند توی دروازه حریف برنده است. من هم تعریف از خود نباشد اوستای این کار بودهام. البته شهرتم را بیشتر مدیون مردمم. حالا اگر توی سیاره خودتان به فوتبالیست یا مربی فوتبال نیاز دارید حاضرم با شما بیام.» آدم فضاییها در حالی که در دلشان دعا میکردند که خدا هیچ آدم فضاییای را شرمنده سیارهاش نکند گفتند: «نه! خیلی ممنون! گفتیم که! سیاره ما ظرفیتش تکمیل است! اما در نزدیکی سیاره ما، سیارهای به نام هِندِ هشتم وجود دارد که به افرادی چون شما برای راز و نیاز به شدت احتیاج دارند. حتما وجود شما را به آنها اطلاع می دهیم. مرسی بای!»
📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir
💢 وزن کشی مرغ همسایه
🔘 نگاهی به کتاب شعر «مرغ همسایه غاز
✍ #امین_شفیعی
⏰ مدت زمان لازم برای مطالعه: ۳۴ ثانیه | معادل زمان لازم برای شعر خوندن
متن کامل را از اینجا بخوانید👇
🌐 آدرس: https://b2n.ir/571164
این روزها هیچ چیز به اندازه یک کتاب شعر برای گروه کودک و نوجوان خوشحالم نمیکند؛ البته اگر سطح کمینه در رعایت وزن و قافیه را مراعات کرده باشد. اگر در لابلای صفحه هایش بتوان حرف جست که بهتر! بس که سخیف و پر از ایراد شده کتاب های این گروه و متاسفانه فرزندان ما قرار است طبع هنریشان را با این کتاب ها آچارکشی کنند.
از این منظر باید بگوییم با کتابی روبه رو هستیم که دست کم از نظر فنی محکم است و مضامین خوب و بعضا نو و جذابی دارد. مشکل اصلی کار اما عدم انتخاب اوزان مناسب با مضامین است. در واقع مضامین کتاب، دغدغههای نونهال و نوجوان است که بشود مثلا حدود کلاس ششم تا حتی دهم. اما وزن ها معمولا از دو رکن افاعیلی در هر مصرع یا هر تناوب انتخاب شده؛ اوزانی هم وزن «یه توپ دارم قلقلیه»، «خوشا به حالت ای روستایی» و شاید با بیشترین تخفیف «باز باران با ترانه»!
بدون شک اگر سراینده محترم کتاب ادبیات مخاطبین هدفش را یک بار دیگر ورق بزند و به اوزان و زبان آثار دقت کند، خود را در مقابل یک محدوده سنی میبیند که حافظ و مولوی و سعدی و اهلی و جامی و… میخوانند و کودکانه ترین شعرشان «پیش از اینها فکر میکردم خدا» متعلق به مرحوم قیصر امین پور است.
کتاب «مرغ همسایه غاز است» را میتوان به بوسهای تعبیر کرد که مادری مهربان، در حیاط مدرسه، بر گونه فرزند عزیزش مینشاند و فرزندش، که حس خود بزرگ پنداری میکند، از این بابت گلایهمند است که در مقابل هم سنهایش خوار و خفیف شده.
این نگاره، کتاب را از منظر انتخاب وزن و لحن مناسب سن نونهال و نوجوان نمیداند و از منظر مفاهیم هم به دردبخور مخاطب کودک. شاید نهایتا بتوان اثربخشی کتاب را پیشنیازی برای ورود کودکان به دوران نوجوانی و آمادگی ذهنی برای بحرانهای پیش رو دانست. یا نهایتا با آن به کودکان آموخت که خواهر و برادر نوجوانشان را چگونه درک کنند تا خیلی سر به سرشان نگذارد.
📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir
💢 تو نسوز، تو بمان
🔘 مرثیهای برای پرچم بیستاره
✍ #امین_شفیعی
⏰ مدت زمان لازم برای مطالعه: 55 ثانیه | معادل زمان لازم برای شمردن ستارههای پرچم بیستاره!
متن کامل را از اینجا بخوانید👇
آدرس: https://b2n.ir/768902
چه میکنند اینها؟ آه عزیز چه میکنند اینها با تو؟ با پرچم تو! با آن پرچم هماره در اهتزاز. چونان خونِ حیاتبخشِ رگانم سرخ؛ چونان چشمانِ سفیدیم سفید؛ چونان شبِ تارِ جهانسومیم پرستاره؛ و چونان… و چونان… آه چرا هیچ کجایم مثل پرچم تو آبی نیست؟
کاش لااقل چشمانم آبی بود! تا خورشید آن گونه از تخم چشمانم باز بتابد که از تخم چشمان مردمان تو ای آمریکای باریک تنم!
این که اینها لگدمال میکنند پرچم تو نیست! قلب من است که لگدمال میشود! این که اینها میسوزانند پرچم تو نیست! دماغ من است که میسوزد! این که اینها جر میدهند را دیگر بیخیال که بیش از این توان گریستنم نیست!
آه کائنات! آه بزرگکائنات! آه درهمپیچیده کائنانت! بیایید و تمام انرژیهای منفیتان را بکوبید در فرق سرشان! البته نه در سر آنها که موی طلایی دارند ها! که آنها جان جهان منند!
بکوبید در سر همان سیاه سوختگانی که مرگ بیمقدارشان زیر زانوی آن پلیس خوشتیپ را ارج ننهاده و این قائله را به پا ساختند.
مرسی کائنات بوس بوس.
📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir
💢 #شعر_طنز | تولد سر قبر
🔘 جشن تولد 50 سالگی قبرستان
✍️ #امین_شفیعی
🌐در سایت راه راه| b2n.ir/ghabr
«گذر کردم ز قبرستان کمی پیش»
بدیدم جمع مسئولان خوش فیش!
یکی شمع تولد فوت می کرد
یکی هم خامه میمالید بر ریش
به جای گریه و زاری سر قبر
به سرحد بناگوش آمده نیش
برای ثبت آن تدبیر کمیاب
یکی با دوربینش گشته آفیش
فقط کم بود استنداپ نماید
حسنْ ریوندی و فرهاد آییش
تمام زامبیان، ارواح، اجنه،
از این موجودها در خوف و تشویش
درِ گوش یکیشان گفتم این راز:
دو تُن شن در سرت! قدری بیاندیش!
برای عبرت است این سنگ بازار
که این جا آخرین تخت است و بالیش
برای پارتی و قرتی گری هم
برو آنتالیا یا لااقل کیش
اگر عمری بسازی کاخ و مرقد،
نخواهی برد اینجا یک کفن بیش!
«جهان دون است» این را گفته حافظ
نزاع از بهر آن زشت است! درویش!
شبیه کودکی لوس است دنیا
که هرشب می کند در پوشکش جیش
📍 سایت راه راه | @rahrahtanz_ir
💢 #طنز | اصلاح سعدی
🔘 نیاز به اصلاح در کتب درسی
✍️ #امین_شفیعی
با توجه به تاثیر منفی حکایات سعدی بر فرهنگ دیپلماسی کشور ایران، توصیه می شود اصلاحات زیر را در کتب درسی اعمال فرمایید.
⭕️ دو چیز طیره عقل است، دم فروبستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی
تاثیرات منفی:
افت سواد سیاسی دانش آموزان
انتظار رفتار معقول از مدیران
عدم درک پیچیدگی های رفتار سیاسی و دیپلماسی
عدم درک خنده ها و سکوت های نا به جای مسئولین
جایگزین پیشنهادی:
وقتی که به من میگی جون من بسته به جونت
منو آروم میکنه اون صدای مهربونت
نمیدونم که چرا
دوباره دیوونه میشی
خراب و ویرونه میشی
⭕️ بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند
تاثیرات منفی:
جلوگیری از عادی سازی روابط بین المللی
دخالت بی جا در کشتار ملت هایی که به ما ربط ندارد
جایگزین پیشنهادی:
به من چه سرخی میخک تو مهتاب
به من چه رقص نیلوفر توی آب
قفس بارونه کابوس کبوتر
به من چه کوچه باغ شعر سهراب
⭕️ بازرگانی را شنیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده و خدمتکار…
👈 ادامه را در سایت راه راه بخوانید: b2n.ir/064688
📍 سایت راه راه | @rahrahtanz_ir
🔴 پربازدیدهای سایت راه راه در هفته گذشته:
🏅صدای چی بودی تو؟
✍️ #رضا_عیوضی
از اینجا ببینید: b2n.ir/268693
🏅 اصلاح سعدی
✍️ #امین_شفیعی
🌐 در اینجا بخوانید: b2n.ir/064688
🏅 عقلانیت دماغی
✍️ #فرزانه_صنیعی
🌐 در اینجا بخوانید: b2n.ir/115435
📍 سایت راه راه | @rahrahtanz_ir
🔸 نگاهی به برنامههای طنز نوروزی تلویزیون / 2
🔹پایتخت۶ / معمولی های غیرمعمول
✍️ #امین_شفیعی
🌐 در سایت راه راه: https://b2n.ir/e35909
تولد طنز «معمولیها» در تلوزیون را احتمالا باید در آثار رضا عطاران جستجو کرد؛ بعد از اغراقهای عجیب مهران مدیری در «طنز زن ذلیل» و اغراقهای فتحعلی اویسی در «طنز ادا».
پایتخت را میشد ادامهی هوشمندانهای دانست از طنز «معمولیها» طنزی که نه مثل مدیری «پخمهای در سرزمین رندان» بود که هنوز هم ول نمیکند این ژانر را و نه مانند فتحعلی اویسی «اغراق در ادا». روایت از اتفاقات تخیل آمیز فاصله گرفته بود. کشمکش های داستان خیلی دور اتفاقهای شاذ شکل نمیگرفت. در یک کلمه میتوان گفت همه چیز معمولی بود. یک کارگر ساده زحمت کش یک طرف قصه بود و یک زن دانشجو خانواده دوست آن طرف. یک راننده کامیون فیلسوف در کنار آن ها بدنه شخصیت های یک مجموعه به یاد ماندنی را شکل دادند. حالا دیگر وقت اضافه و کم شدن شخصیت های دیگر بود. شخصیت های معمولی. همانقدر معمولی که شخصیت های اصلی داستان.
جالبتر آن جا بود که هر چه برای این خانواده اتفاق می افتاد هم معمولی بود! از غیر مجاز سازی گرفته تا سفر به ترکیه و… هر چه بود مرکز همزادپنداری و نوستالوژی بازی خانواده ها بود با هر چه در جریان سریال اتفاق می افتاد.
در پایتخت ۶ اما نمی دانم درگذشت بابا پنجعلی پدر معمولی خانواده باعث و بانی بود یا سیروس الوند نویسنده! که دیگر هیچ چیز معمولی نبود! از نقی که حالا مجلسی آدم شده بود و ارسطو که حبس کشیده سینه سوخته! که دوباره سعی می کردند با اغراق، با حاشیه و با نقیضه سازی مخاطب را قلقلک بدهند! که انسجام خانواده های معمولی بسته بود به مو، که روی همه معمولی ها بدجوری غیر معمولی توی روی هم باز شد.
دو قسمت پایانی داستان که طنز های خود را هم به جوک های غیر معمولی توییتر داد تا قرص های خودکشی را دانه دانه در حلق خاندان معمولی کنند که یک دهه مخاطب ایرانی را با خود خنداندند و گریاندند.
📍 سایت راه راه| @rahrahtanz_ir
🔹امام جمعه تراز لواسان
🔸کشف یک استعداد عالی برای امامت جمعه لواسان
✍️#امین_شفیعی
🌐 در سایت: https://b2n.ir/x01199
با عنایت به حسن درایت لحاظ شده در برکناری امام جمعه عدالتخواه، مستدعیست در تکمیل درایت لحاظ شده، برای یک بار هم که شده به حرف ما عقلای قوم گوش داده و جناب آقای حسن آقامیری را به عنوان امام جمعه منطقه لواسان معرفی فرمایید.
اصلیترین دلیل، آشنایی با لایف استایل منطقه مورد بحث است. شما باید کسی را امام جمعه لواسان کنید که حال پا برهنههای آن منطقه را درک کرده حداقل یک عکس با شلوارک داشته باشند. اینگونه مردم منظقه نیز با ایشان قرابت بیشتری را احساس می کند.
دلیل دوم شناخت درست ادارات کشور است. نام برده در سخنرانیهایش بارها ثابت کرده که تسلط کافی بر شرایط اداری کشور دارد. حال آن که امام جمعه قبل در حالی نمازجمعه را محلی برای مطالبهگری کرده بود که حتی نمیدانست جمعهها همه جا تعطیل است و اصلا برای چه کسی داشت مطالبهگری میکرد؟ واضح است که ایشان باید در روز شنبهای، یکشنبهای، دوشنبهای چیزی مطالبه کنند و هرگز مطالبهشان را به آخر هفته ها که زمان مرخصی و مسافرت کارمندان است موکول نکنند.
دلیل سوم و مهمترین دلیل فرصتی است که در نمازجمعه لواسان برای جذب و توبه زالوصفتان محترم و انگلهای محترم اقتصادی فراهم است. شما فرض کنید مثلا مهدی هاشمی یا حسین فریدون که در دوران مرخصی از زندان به سر میبرند هرگز جذب یک امام جمعه مطالبهگر میشوند؟ مشخص است که خیر! اما میتوان با یک نماز جمعه رحمانی همه این رانتخواران گرانقدر را به نمازجمعه جذب کرد تا با اخلاق ورزشکاری آقای آقامیری بالکل دگرگون گردند.
📍 سایت راه راه| @rahrahtanz_ir
💢ضایع شدن یک پهلویهراس
✍️ #امین_شفیعی
🌐 در سایت راه راه: https://b2n.ir/a92197
متاسفانه در سالهایی که شاهنشاه محمدرضا پهلوی، بانو فرح پهلوی و ربع مشغول خدمترسانی به مردم بودند، عدهای هنرمندنما با سیاهنمایی و نفرتپراکنی مشغول پروژه پهلوی هراسی در میان مردم عامه بودند. اما این پروژه بارها و بارها با عدم همراهی و مخالفتهای مردمی روبهرو شد؛ چرا که مردم از خدمات شاهنشاه، ملکه و ربع، و بخصوص ربع، رضایت مطلق داشتند و به هیچ عنوان خام صحنهآرایی خطرناک پهلوی هراسان نمیشدند.
به عنوان مثال یک پهلویهراس در شعر خود به کیفیت نامطلوب آب مناطق بندری، دور بودن راههای دسترسی و فقدان امکانات جادهای مناسب، وجود فرهنگ ازدواج اجباری در این مناطق و ناتوانی پسران در فراهم آوردن شرایط ازدواج اشاره میکند. اما پس از خواندن هر مصراع، با پاسخ دندان شکن مردم بومی مواجه میشود؛ با گفتن جملاتی به معنی «چقدر خوب!» و «خیالم راحت شد».
این پهلویهراس در مصرع اول میگوید: «آب بندر شوره» که مردم بلافاصله پاسخ میدهند: «اوفی اوفی!» یعنی ما از کیفیت آب بندر راضی هستیم! پهلویهراس که اولین پروژه نفرتپراکنانه خود را شکست خورده میبیند، در ادامه می گوید: «راه بندر دوره» و مردم مجددا با پاسخ دندانشکن «اوفی اوفی» نقشه شوم او را ناکام میگذارند.
پهلوی هراس دست روی عواطف جوانان گذاشته میگوید: «دخت بندر حوره» و باز هم جوابی جز «اوفی اوفی» نمیگیرد و به عنوان آخرین تیر ترکش خود میگوید: «عشق بندر زوره». اما اهالی بومی حتی از فرهنگ ازدواج اجباری نیز راضی هستند و پاسخی جز«اوفی اوفی» نمیدهند و پهلویهراس که همه چیز را از دست رفته میبیند، تلاش میکند با اشاره به سختیهایی که در مسیر عشق «دخت هاجرو» کشیده مسیر افکار عمومی را از رفتار زشت خود منحرف کند.
این رفتار هوشمندانه و مترقی مردم بومی، پاسخگوی تمام کسانی است که حکومت پهلوی را حکومتی خودفروخته و بی عرضه خطاب میکنند.
📍 سایت راه راه| @rahrahtanz_ir
💢جوکر یا دلقک؟
✍️ #امین_شفیعی
🌐در سایت راه راه: https://b2n.ir/t27296
طبیعتا مثل هر ایرانی زباندوست دیگری وقتی با اسم مجموعه جوکر روبرو میشوی از خود میپرسی چرا یک اسم انگلیسی انتخاب شده؟ چرا انقدر تعصب ما روی زبان فارسی کاهش پیدا کرده؟ طبیعتا اولین اسمی که برای جایگزین به ذهنت میرسد دلقک است. اما انصاف را وسط میگذاری و میپذیری که این کلمه بار معنایی خاصی دارد که هم ممکن است مخاطب نپذیرد هم بعضی از شرکت کنندگان. کمی بیشتر به ذهنت فشار میآوری و به کلمه تلخک میرسی. حالا میروی کلمه تلخک را جستجو میکنی و بدون شک با اولین حکایتی که روبهرو میشوی این است:
سلطان محمود غزنوی به تلخک گفت: تو با این جامه یک لا در سرما چه میکنی که من با این همه جامه میلرزم؟
گفت : ای پادشاه تو نیز مانند من کن تا نلرزی.
گفت : مگر تو چه کردهای؟
گفت : هر چه داشتم را در بر کردهام!
حالا چند قسمت از جوکر را تماشا میکنی. نه! اقعا؟ گویی جریانی که سالهاست فضای طنز مملکت را کامل قرق کرده، فرصت نمایاندن خود خودش را پیدا کرده است! گویی همه با هم در یک لحظه و یک مکان از قید و بند قضاوتهایی نظیر «طنز سخیف»، «لودهگری» و… رها شدند و حالا میتوانند با خیال راحت طنز را از مفهوم اصلی خود که «نقد نیشدار» است تهی کنن؛ چرا که طنز در این مسابقه توانایی شکستن مقاومت حریف را ندارد و اتفاقا هر چقدر سخیفتر و لودهتر باشی و هرچقدر رفتاری بیمحتواتر و اصطلاحا «سمیتر» نشان بدهی شانس پیروزی بیشتری داری!
حالا هرچند داری به حال طنز و تاریخچه هنر در ایران زار میزنی اما اتفاقا خوشحال میشوی! خوشحال از این که نام تلخک، آلوده این جلفبازیها نشد؛ تلخکی که اتفاقا خیلی هوشمندانه و زیرکانه بزرگترین نقدهای اجتماعی را در لایههای شوخ طبعیش پنهان میکرد. اتفاقا میبینی چقدر نام جوکر به این کپی برابر اصل میآید. تازه خدا را هم شکر میکنی که پدیده ممیزی باعث شده تا جوکرهای این معرکه به سقف آرزوهای خود نرسند! که مانند نمونههای خارجی برابر هم عریان نشوند و یکسری کارهای حقیقتا حال به هم زن را انجام ندهند. که به پوشیدن عرقگیر و زیرشلواری برای خنداندن هم اکتفا کنند!
📍 سایت راه راه| @rahrahtanz_ir
🔸️تماشای فجر تماشایی؛ بررسی طنز در بسته تلویزیونی فجر تماشایی
✍ #امین_شفیعی
《..امسال اما شبکه تماشا بخش عمدهای از آنتن خود را به یک بسته کامل از برنامههای سالهای انقلاب کرده است و حالا بینندگان میتوانند هم ساعاتی در خاطرات دهه شصت و هفتاد سیر کنند و هم برنامههایی را در تلوزیون های رنگی بزرگ خود ببینند که روزگاری در تلوزیون های کوچک سیاه و سفید میدیدند..》
🔹️متن کامل این یادداشت را در سایت راه راه بخوانید:
🌐 yun.ir/xsp4t3