eitaa logo
رهروسعادت
206 دنبال‌کننده
507 عکس
464 ویدیو
1 فایل
در این کانال مباحث اخلاقی،دینی،خانواده، سیاسی و اجتماعی مطرح خواهد شد. ارتباط با مدیر: آماده دریافت نظرات شما هستم. @M_saeedi44
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺امیرالمومنین‌‌علیه‌السلام: به خدا قسم! ناز و نعمتِ زندگی از هیچ ملتی گرفته نشد؛ مگر به دلیل کیفر گناهانشان! خدا به بندگان خود ظلم نمیکند.🌺 📗نهج‌البلاغه، خطبه۱۷۸ 💥@rahro_saadat
🌹امام على عليه السلام :حُسْنُ الْخُلْقِ فى ثَلاثٍ: اِجْتِنابُ الْمَحارِمِ وَ طَـلَبُ الْحَلالِ وَ التَّـوَسُّعُعَلَى الْعِيالِ؛ خوش اخلاقى در سه چيز است: دورى كردن از حرام، طلب حلال و فراهم آوردن آسايش و رفاه براى خانواده. [بحارالأنوار، ج ۷۱، ص ۳۹۴، ح ۶۳] 💥@rahro_saadat
🌺امام رضا علیه السلام: من لَم يقدِر عَلى‏ ما يُكَفِّرُ بِهِ ذُنوبَهُ ، فَليُكثِر مِنَ الصَّلاةِ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ؛ فإِنَّها تَهدِمُ الذُّنوبَ هَدماً کسی که نمی تواند کاری کند که با آن گناهانش زدوده شود پس زیاد بر محمد و خاندانش صلوات بفرستد که آن گناهان را به خوبی از بین می برد.🌺 📚عيون الأخبار ج۱ ص۲۹۴ 💥 @rahro_saadat
شخصی تعریف می‌کرد: چند وقت پیش از تهران ‌سوار اتوبوس شدیم بریم اهواز. پیرزنی پشت سر راننده نشسته بود. اول جاده قم پیرزن به راننده گفت پسرم رسیدی بروجرد خبرم کن. راننده هم گفت باشه. رسیدیم قم، پیرزن پرسید نرسیدیم بروجرد؟ راننده گفت نه. نزدیکی های اراک دوباره پرسید: نرسیدیم؟ راننده گفت: یه ساعت دیگه می‌رسیم. نرسیده به بروجرد پیرزنه رو خواب برد و راننده هم یادش رفت بروجرد بیدارش کنه. تا اینکه رسیدیم نزدیکی خرم آباد و پیرزن از خواب بیدار شد. گفت: نرسیدیم بروجرد؟ راننده گفت: رسیدیم خیلی هم ازش رد شدیم. پیرزن خودشو زد به جیغ و داد و کولی‌بازی طوری که همه مسافران به ستوه اومدن. راننده هم اولین دوربرگردون دور زد سمت بروجرد. از بس پیرزن زبون به دهن نمی‌گرفت وُ دایم نِفرین می‌کرد مسافران هم هیچی نگفتن. خلاصه رسیدیم بروجرد! اول بروجرد راننده دور زد و به پیرزنه گفت: ننه رسیدیم با احتیاط پیاده شو. پیرزن گفت: برا چی پیاده بشم؟ کی گفته میخام اینجا پیاده بشم؟ من میخام برم اندیمشک. دکتر تو تهران بهم گفته هر وقت رسیدی بروجرد قرصات رو بخور. حالا بی‌زحمت یه لیوان اَب بده قرصامو بخورم. 😐😂 💥@rahro_saadat
🌹‌به ما یاد ندادن خودمون باشیم فقط ازمون خواستن بهترین باشیم. بهترین ماشین، بهترین خونه، زیباترین صورت، ایده آل ترین اندام، منطقی ترین ازدواج، بی نقص ترین رابطه، بالاترین نمره، میلیونی ترین درآمد. یه روز زیر بار این همه [ترین] له میشیم، شاید اون موقع بقیه بفهمن؛ [خودت] بودن بهتر از [ترین] بودنه🌹 💥@rahro_saadat
🥀آدم ها همه می پندارند که زنده اند برای آنها تنها نشانه ی حیات بخار گرم نفس هایشان است. کسی از کسی نمی پرسد آهای فلانی ! از خانه ی دلت چه خبر ! گرم است ! چراغش نوری دارد هنوز.!🥀 💥@rahro_saadat
🌼شادترین مردم لزوما بهترین چیزها را ندارند بلکه از هر چه سر راهشان قرار می گیرد. بهترین استفاده را می کنند.🌼 💥@rahro_saadat
💐در حیرتم از خلقت آب، اگر با درخت همنشین شود، آنرا شکوفا می کند. اگر با آتش تماس بگیرد، آنرا خاموش میکند. اگر با ناپاکی ها برخورد کند، آنرا تمیز میکند. اگر با آرد هم آغوش شود، آنرا آماده طبخ می کند. اگر با خورشید متفق شود، رنگین کمان ایجاد می شود. ولی اگر تنها بماند، رفته رفته گنداب می گردد. دل ما نیز بسان آب است، وقتی با دیگران است زنده و تأثیر پذیر است، و در تنهایی مرده و گرفته است. "باهم" بودنهایمان را قدر بدانیم.💐 💥@rahro_saadat
🌹همیشه یادمان باشد در ارتفاعی معین، دیگر هیچ ابری وجود ندارد. اگر آسمان زندگی‌مان ابری‌ است، به این دلیل است که هنوز آن‌قدر بالا نرفته‌ایم.🌹 💥@rahro_saadat
🎊انعکاس چیزی باش، که می‌خواهی در دیگران ببینی ! اگر عشق می‌خواهی، عشق بورز. اگر صداقت می‌خواهی، راستگو باش. و اگر احترام می‌خواهی، احترام بگذار.🎊 👤مهاتما گاندی 💥@rahro_saadat
🌼عقلی که روی آن را نفْس گرفته، خوب کار نمی‌کند. همیشه گمان می‌کردم اگر روزی انسان به اجبار در مجلس گناهی وارد شود و دلش با خدا باشد، نفس را بر او اثری نیست. روزی، در زمستانی سرد وارد یک فضای گرمی شدم، دیدم سریع عینکم را بخار گرفت و دیگر چیزی ندیدم. آن روز فهمیدم محیط تا چه اندازه روی نفس تأثیر دارد. اگر انسان وارد محیطی از گناه شود، خواسته یا ناخواسته مثل عینکِ که بخار آن را فراگرفت، نفس هم رویِ عقل را می‌پوشاند و دیگر جز نفس چیزی را نمی‌بیند.🌼 💥@rahro_saadat
🥀توی بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم. روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشان ‌دادن که باید پایش را بعلت عفونت می بریدیم. دکتر گفت که اینبار من نظارت می کنم و شما عمل می کنید... به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم و دکتر گفت: برو بالاتر! بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر!! بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر!!! تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت که از اینجا ببر... عفونت از این جا بالاتر نرفته! لحن و عبارت «برو بالاتر» خاطره بسیار تلخی را در من زنده می كرد خیلی تلخ. دوران کودکی همزمان با اشغال ایران توسط متفقین در محله پامنار زندگی می کردیم. قحطی شده بود و گندم نایاب بود و نانوایی ها تعطیل. مردم ایران و تهران بشدت عذاب و گرسنگی می کشیدند که داستانش را همه میدانند. عده ای هم بودند که به هر قیمتی بود ارزاق شان را تهیه می کردند و عده ای از خدا بی خبر هم بودند که با احتکار از گرسنگی مردم سودجویی می کردند. شبی پدرم دستم را گرفت تا در خانه همسایه مان که دلال بود و گندم و جو می فروخت برویم و کمی از او گندم یا جو بخریم تا از گرسنگی نمیریم. پدرم هر قیمتی که می گفت همسایه دلال ما با لحن خاصی می گفت: برو بالاتر...  برو بالاتر... !!! بعد از به هوش آمدن پیرمرد برای دیدنش رفتم. چقدر آشنا بود... وقتی از حال و روزش پرسیدم گفت: بچه پامنار بودم.‌.. گندم و جو می فروختم... خیلی سال پیش... قبل از اینکه در شاه عبدالعظیم ساکن بشم... دیگر تحمل بقیه صحبت‌هایش را نداشتم. خود را به حیاط بیمارستان رساندم. من باور داشتم که «از مکافات عمل غافل مشو، گندم از گندم بروید جو ز جو»؛ اما به هیچ وجه انتظار نداشتم که چنین مکافاتی را به چشمم ببینم...🥀 👤دکتر مرتضی عبدالوهابی (استاد آناتومی دانشگاه تهران) 💥@rahro_saadat