eitaa logo
رهروان ولایت
562 دنبال‌کننده
944 عکس
1.2هزار ویدیو
24 فایل
کانال فرهنگی خانواده
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خدای شهیدان آذر و دی ماه یادآور آموزشهای رزمندگان و غواصان قهرمان در عملیاتهای کربلای4 و 5 میباشد و گردان حبیب بن مظاهر به فرماندهی سردار عزیز آقاسید مجید سیدفاطمی در موقعیت شهید اوجاقلو از اول آذر ماه 1365 در هوای سرد استخوان‌سوز آموزش غواصی را گذراندند که یاد همه شهدا بخصوص معاون گردان سردار حسن کربلایی گرامی میداریم و خاطرات روزنوشت خودم را در آن ایام جهت یادآوری آن ایام الله تقدیم میکنم و اگر دلتان راهی عاشقان کربلا شد ثوابش را به روح پدر و مادرم تقدیم میکنم. اسماعیل وکیل زاده 30/8/1365: مرخصی گردان پایان یافت و با اتوبوس‌های ترمینال و شرکت واحد از تبریز به دزفول حرکت کردیم و شب را در پادگان اعزام نیروی همدان استراحت کردیم. 1/9/1365: ساعت 19 به پادگان شهید باکری دزفول رسیده، در حسینیه‌ی گردان حبیب جمع بودیم. چند تا چادر بر پا بود. اصغر علیپور در چادرش مراسم عزاداری بر پا کرد. با برادران حاج باقر،جعفرو حاج‌رضاداروئیان ، سیدیونس فاطمی، محمدمختاروند،صادق سبکدست،علی پاشایی،حسن وکیل زاده،تقی اکبرزاده،هادی نقدی، عبدالعلی ابراهیمی مطلق تا ساعت 12 شب نوحه‌خوانی و سینه‌زنی ادامه داشت. حاج رضا با سوز خاصی می‌خواند. مهمانان گردان سیدالشهدا پس از صرف چای رفتند. 2/9/1365: بحث رفتن به موقعیت همه را شاد کرد. با علی پاشایی جهت خرید لیوان و استکان به دزفول رفتیم و علی برای نیروهای دسته‌ی خود زنبوری (چراغ)، استکان، قند و شکر خرید و به پادگان برگشتیم. نماز مغرب و عشاء را با برادران فرج محمدقلی‌زاده، حسن حسین‌زاده، محمدباقر حلبی‌ساز به گردان امام‌حسین رفتیم. آقا مصطفی حامدپیشقدم مرا برای شام نگه داشت. شام را با برادران علی مولایی، یونس محمودزاده بنایی، یعقوب وحیدی، احمد یوسفی منیر و آقا مصطفی صرف کردیم. 3/9/1365: ساعت 2 بامداد با اتوبوس به مقصد موقعیت حرکت کردیم و ساعت 8 صبح کنار رودخانه‌ی کارون در روستای قجریه که موقعیت شهید اوجاقلو می گفتند رسیدیم. همه وقتی فهمیدند که ماموریت غواصی است، شادتر شدند و چادر‌ها را برپا کردند. 4/9/1365: ناهار مهمان تدارکات گروهان یک بودیم و با برادران بیوک باغبان‌زاده، مجید دادفرمان، اصغر علیپور، حسن وکیل‌زاده ناهار را خوردیم. سپس تویوتای تدارکات گردان، حامل لباس‌های غواصی آمد و همه خوشحال شدند. 5/9/1365: پس از نماز صبح و صبحانه به گروهان دو تعداد 65 دست لباس غواص دادند. سایز لبا‌س‌ها متفاوت بود. اکثر لباس‌ها یک‌سره بودند. چند ‌تا، دو تکه بودند که برادر مطلق، مختاروند، حاج‌رضا و حقیر برداشتیم. پوشیدن لباس‌ها خیلی سخت بود به‌ویژه یک تکه‌ها. بعد از ظهر افرادی که لباس غواصی داشتند، کنار رودکارون آماده‌ی تمرین بودند. مسئولیت آموزش به عهده‌ی نیروهای اطلاعات لشکر بود. و برادران کریم آهنج و سید داود حسینی طریقه‌ی پوشیدن لباس و فین‌زدن را یاد می‌دادند. هوا خیلی سرد بود. 6/9/1365: اکثر برادران نماز شب می‌خوانند و خیلی کم استراحت می‌کنند. قبل از ظهر فرصتی دادند تا نواقصات لباس را تکمیل نماییم. ناهارراسریع میل کرده غواصان ساعت دوظهر کنار کارون برای آموزش حاضر بودند. بچه‌ها به چند تیم تقسیم شدند. فرمانده گردان آقا سیدفاطمی در کنار نیروهاست و نظارت به آموزش‌ها دارد. 7/9/1365: خبر بمباران پادگان شهید باکری دزفول و اندیمشک توسط عراق ناراحت‌مان کرد. آموزش با جدیت ادامه دارد. 8/9/1365: بعد از نماز صبح، جلسه‌ی قران در دسته‌ی علی پاشایی شروع شده بود،. فرمانده گروهان برادر مطلق برایم دلسوزی می‌کند که وضع جسمانی تو خوب نیست لذا غواصی را رها کن و من گفتم به لطف خدا با بچه‌ها هستم. امروز دو بار عرض کارون را بچه‌ها رفتند. موقع اذان مغرب بچه‌ها به نماز جماعت رفتند. بعد از شام در چادر فرمانده گردان عزاداری بود که حاج رضا داروئیان نوحه‌خوانی کردند. 9/9/1365: خبر اعزام 33 گردان با نام طلایه‌داران سپاه حضرت محمد (صل الله علیه واله) از تبریز خوشحال‌مان کرد ولی خبر شهادت علی مولایی، یعقوب علیزاده، بیوک احدی در بمباران پادگان دزفول ناراحت‌مان کرد. صبح آموزش ادامه داشت. ساعت 30/16 فرمانده گردان در مورد ماموریت و مهم بودن آن و آماده‌ی شهادت شدن، سخنرانی کردند. سپس برای کادر گروهان‌ها جلسه گذاشت. آقا سید تاکید به جدی گرفتن آموزش‌ داشتند و بعد از نماز مغرب و عشاء فرمانده گردان برای مسئولین تیم‌ها جلسه‌ی توجیهی گذاشتند. و شب در دسته‌ی دو گروهان 2 عزاداری بود و حاج‌رضا به حضرت ابوالفضل (علیه السلام) توسل کردند. 10/9/1365: فرماندهان تصمیم گرفته بودند گروهان‌ها به دو دسته تقسیم شوند و نیروهای دسته 3 را به دو دسته قبلی تقسیم کردند. چادر‌ها و نیروهای دسته‌ی 3 تقسیم شد. بعد از ظهر بچه‌ها دو بار
دو بار عرض کارون را فین زدند. یکی از فین‌هایم وسط راه پاره شد و با سختی به آن سوی ساحل رفتم. شب در دسته برادر فرج قلی‌زاده عزاداری بود که خبررسیدآب کارون طغیان کرد. همه برای جلوگیری آن بسیج شده تلاش می‌کردندتاجلوی ورودآب به گردان رابگیرند. 11/9/1365: ساعت 2 بامداد دوباره آب کارون طغیان کرد و به چادر‌ها ‌آمد. تدارکات گردان وسایل‌ها به‌ویژه لباس‌های غواصی که اهمیت زیادی داشت را جمع کردند. به علت مسدود شدن راه‌ها، ناهار نیامد و سیب‌زمینی پختیم. شنیده شد فرماندهان تصمیم گرفته بودند اگر جلوی آب گرفته نشود، موقعیت را عوض کنند. 12/9/1365: همت بچه‌ها در محکم کردن چادر‌ها و جلوگیری ازپیشروی آب موثربود، آموزش غواصی ادامه یافت ، حسنیه گردان نیز برپا گردید. نهار چلوکباب آوردند. شب جلسه امتحانات دبیرستان در حسینه‌ی گردان ولیعصر (عج) بود، با علی پاشایی به امتحانات اول دبیرستان رفتیم. برادراحد مقیمی مسئول ستاد تیپ جهت نظارت آمده بود وقتی من وعلی رادیدگفت:پاشیدبرویددر گردان تان عزاداری است، ورقه امتحان راناقص تحویل داده وبه عزاداری رفتیم. 13/9/1365: صبح دعای عهد را خواندیم و بچه‌ها به صبحگاه رفتند. بعد از صبحانه با برادران فتاح‌زاده، مجیدداد فرمای، محراب فطانت، یعقوب میرزایی، محمدعلی کفشدوز، اکبر و علی پاشایی، محمدکمالی، کاظم عبداله‌‌زاده در چادر دسته دو در مورد شهدا و خاطرات رزمندگان و علماءبخصوص ازارتباط مقدس اردبیلی باحضرت امام زمان(عجل الله )صحبت شد. سپس بیوک فتاح‌زاده به یاد شهدای بدر از کتاب پیام شهداء حاج آسایش، نوحه خواندند. ساعت 13 به آب رفتیم. هواپیماهای عراقی منطقه را بمباران می‌کردند ، حاج‌بهزاد پروین قدس با دوربین عکاسی چند عکس گرفتند. پرتاب گل از شوخی‌های آن‌روز بود. شب دعای کمیل در حسنیه‌ی گردان بود. شام را خود بچه‌ها درست کرده بودند. 14/9/1365: انار خوردن در روز جمعه مستحب است و اگر کسی به شهر می‌رفت انار می‌خرید برای روز جمعه نگه می‌داشتند و این از برنامه‌های دسته علی پاشایی بود. صبح انار خوردیم سپس بچه‌ها به آب رفتند. این روز کمبود نان بود و هیچ‌کس سیر نبود. ساعت 21 برای رفتن به آموزش غواصی حرکت کردند. آقای مطلق به من ‌گفت هوا خیلی سرد است به آب نیا. گفتم؛ ان‌شاءالله مشکلی پیش نمی‌آید. زحمات محمد چرتاب که دکتر چرتاب می‌گفتیم، در آمپول زدن ب 12 و ب‌ کمپلکس اثر بخش بود. 15/9/1365: بعد از نماز، تلاوت قران در دسته‌ی دو بود. سپس کنترل ، کمبود امکانات و لباس‌ها یادداشت شد. دو گوسفند به هر گروهان داده بودند بچه ها قربانی کرده و ناهار وحدت درگردان خوردیم. بعد از نماز جماعت ظهر و عصر به آب رفتیم. شب در گردان عزاداری و توسل به حضرت رقیه(سلام الله) شد. 16/9/1365: معمولاً اذان صبح را بیوک باغبان‌زاده می‌داد. دیر کرده بود. رفتم اذان صبح را دادم. حسن کربلایی ساعتی بعدبه شوخی گفت ازفردا تو اذان بده که باصدای بلندگو بیدارشدم وباصدای توخوابم آمد.آب سرد بود ولی ایمان بچه‌ها زیاد بود،آموزش سخت شده بود. با عبدالواحد محمدی و حسن زنوزی درباره‌ی عملیات بدر صحبت می‌کردیم. دسته‌ها با طنابی که به تعداد نیروهای خود حلقه زده بودند، حرکت می‌کردند. حوادث‌ سیاسی تبریز و دستگیری تعدادی از پدران شهدا، علی پاشایی را خیلی ناراحت کرده بود و باهم صحبت می‌کردیم. ساعت 21 به آب رفتیم و از هشت کیلومتر بالاتر از اسکله که، دهکده بود رها شدیم وحرکت ستون m شکل بود. ساعت دو بامداد به چادر‌ها رسیدیم. 17/9/1365: کمبود امکانات باعث خلاقیت‌ها شده بود چون وزنه سربی برای غواصان کم بود از آجر‌ و سنگ به جای آن استفاده کردند. حرکت با اشنوگل در آب گل‌آلود کارون سخت بود. شب در گردان عزاداری به حضرت علی‌اصغر (علیه السلام) توسل شد. 18/9/1365: هوای استخوان‌سوز خوزستان و استقامت نیروها در آموزش. علاوه بر صبح، شب نیز به دهکده رفتیم تا از آن‌جا به آب بیفتیم. حسن عبدی گوگانی، مهدی موحدی، حمید فرید علیقلی‌پور از نیروهای اطلاعات با نیروهای گردان آمدند. فرمانده گردان داخل آب حرکات حتی صدای نفس‌های نیروها را کنترل می‌کردند. 19/9/1365: تحویل سلاح به نیروها توسط تسلیحات گردان. بعد از ظهر حرکت حرکت با اشنوگل بود و مراحل سخت آموزش بود. حرکت قایق‌ها داخل کارون و ایجاد موج آب و از سویی هواپیماهای عراقی در تلاش برای بمباران بودند که ستون دسته 2 به زیر قایق رفت و بیوک فتاح‌زاده و داود زارع و احمدزاده آب زیادی خوردند. فتاح‌زاده را داخل قایق گذاشتیم و با حاج صارمی و خانپور به اورژانس بردیم. داخل قایق نفس مصنوعی می‌دادیم، ولی او عروج کرد. 20/9/1365: آموزش‌ها تخصصی شده بود و تنظیم با وزنه‌ها و تجهیزات صورت می‌گرفت. تدارکات اکثر شب‌ها با خرما پذیرایی بچه‌ها بودند. حسن می‌گفت: این‌ها ما را عادت داده‌اند وقتی از آب بیرون می‌آییم، دهان‌مان را بازکنیم و خرما بخوریم. وقتی از آب به خط
عراقی‌ها زدیم، دهان‌مان را باز خواهیم کرد و عراقی‌ها خرمایی خواهند داد که هسته‌اش از پشت سرمان بیرون آید. 21/9/1365: روحانی گردان حاج‌آقا جداری عالی و سیدرضا موسوی لباس غواصی پوشیده بودند و با بچه‌ها به آب می‌افتادند و روحیه می‌دادند. سیدرضا به دسته‌ی علی‌پاشایی ملحق شده بود. مشکل امروز پاره شدن بند عینک بعضی‌ها بود. لذا با دو انگشت بینی خود را گرفته بودیم. دو نفر از نیروهای گروهان یک که غواص نبودند لباس غواصی پوشیده و عکس گرفته بودند که موجب ناراحتی برادر فرج قلی‌زاده شده بود. نزد آن‌ها رفت. دوربین عکاسی را گرفت و فیلم را بیرون آورد. 22/9/1365: سیدرضا موسوی که دیر به آموزش رسیده بود امروز در غواصی آب زیادی خورد. با سیدحسن صمیمی، فطانت، داود زارع، مهدی محمدی به بهداری رفتیم تا پماد یا آمپولی بدهند. برخی از دوستان سرما خورده بودند. شب داخل آب بودیم که باران رحمت پروردگار نازل شد. 23/9/1365: حمید الهیاری مهمان دسته دو بود و از خاطرات والفجر 8 روایت می‌کرد. شب حاج‌رضا داروئیان به حضرت ابوالفضل (ع) توسل کردند. 24/9/1365: ایوب نصیراوغلی اصرار داشت به دسته‌ی پاشایی برود. گفتم؛ کمی صبر کن. حاج‌آقا جداری در مورد فشار قبر صحبت کردند. شب مسئولین دسته در چادر فرماندهی گردان جلسه داشتند. 25/9/1365: بعد از صبحانه در چادر حاج‌رضا داروئیان با سید فقیه، رسول ضیایی، رضا موسی‌خانی و امیر خردمند برای چای دور هم بودیم. حاج‌رضا از برخورد گروهان با برخی از بچه‌ها ناراحت بود. ساعت 9:30 صبح، جلسه‌ی کادر گردان بود که اسرافیل اکبرزاده مرا صدا کرد و به جلسه رفتیم و به منطقه‌ی عملیات کربلای 4 توجیه شدیم. با سارخانی نزد حاج علی‌اصغر زنجانی رفتم تا عزاداری امشب را که هماهنگ شده بودیم را به‌خاطر جلسه‌ی کادر گردان در شب، لغو نماییم و از حاج علی‌اصغر عذر خواستم. 30/21 جلسه شروع و ابراهیم اصغری در مورد عکس‌های هوایی و شناسایی خود، توضیحاتی دادند. فرمانده گردان آقا سید به مسائل ریز هم توجه داشتند و توجیه می‌کردند. 26/9/1365: فرمانده گردان هر روز با دقت نظارت می‌کرد امروز هم کمی با ما صحبت کردند. عصر برادر مطلق گفتند قرار است دسته‌ها مجدداً 3 تا بشوند لذا اصرار می‌کرد که دسته‌ی 3 را بپذیریم ولی گفتم من توان ندارم. گفت: علیرضا سارخانی و حبیب رحیمی را معاون کن، گفتم؛ وضع جسمانی‌ام خوب نیست. توان ندارم. 27/9/1365: بیشتر وقت بچه‌ها برای تنظیم وزنه‌ها بود که تجهیزات و سلاح به وسایل اضافه شده بود. برخی در حال نوشتن وصیت نامه بودند. بعد از نماز مغرب و عشاء در حسینیه‌ی گردان ولیعصر (عج) دعای کمیل را ابراهیم اصغری از بچه‌های اطلاعات می‌خواندند. خیلی باحال بود. وسط دعا گفت معلوم نیست هفته‌ی آینده چه کسانی نزد امام حسین (ع) هستند و ... فهمیدیم که عملیات خیلی نزدیک است با خوشحالی به چادر اصغر علیپور آمدم. او نیز از بلندگو استفاده می‌کرد و حاج‌رضا هم در حسینیه‌ی گردان حبیب می‌خواند. 28/9/1365: امروز قرار است مانور برگزار شود. ساعت 30/19 با کمپرسی به دهکده حرکت کردیم. باران می‌بارید و برخی لیز می‌خوردند. حاج رحیم صارمی می‌گفت؛ این‌که دعا می‌کنیم خدایا لذت عبادت را به ما بچکان، حال این عبادت است. با سید داود حسینی، محمد مختاروند و فریدون نعمتی راه می‌رفتیم. هوا خیلی سرد بود. ساعت 23 داخل آب شدیم. بین راه آقا سیدفاطمی و حاج‌رحیم را دیدیم که حرکت نیروها را کنترل می‌کردند، سردی هوا به تن مجروحین مثل شلاق بود. 29/9/1365: راز و نیاز‌های بچه‌ها جلوه‌ی خاصی داشت. اکثر شب‌ها به نماز شب بیدار می‌شدند. امروز وصیت‌نامه‌مان را نوشتم و به برادرزاده‌ام حسین‌آقا دادم. بعد از نماز مغرب و عشا در حسینیه‌ی گردان مراسم است. حاج رضا اشعار حاج صمد قاسمپور در مورد غواصان والفجر هشت را خواندند سپس فرمانده گردان آقای سید فاطمی صحبت‌های عاشورایی کرد که شب عاشورای امام حسین (ع) را تداعی می‌کرد. گریه‌ی رزمندگان عاشق شهادت بلند می‌شد. سپس حاج‌صادق کمالی و حاج‌بیوک آسایش نوحه‌خوانی کردند. غلام‌حسین جباری را دیدم که به یکی می‌گوید؛ اگر شهید شدی، سلام مرا به برادرانم برسان. 30/9/1365: آماده برای حرکت بودیم. با علی پاشایی، حسن وکیل زاده، غلام‌حسین اکبری و حسین زکی به آب رفتیم و چند عکس هم گرفتیم. بعد از ظهر فرمانده گردان توجیه کردند. سپس عزاداری و سینه‌زنی شد و حاج رضا خواندند. ساک‌ها را به تعاون گردان دادیم. امین شریعتی فرمانده لشکر در گردان ولیعصر (ع) سخنرانی کردند و حاج ولی‌اله نوحه خواندند. ساعت 12 شب سوار کانکس‌ها شدیم و حرکت. 1/10/1365: احد مقیمی، جواد علی‌پور در سوار شدن نیروها به کانکس‌ها کمک می‌کردند. واقعاً سخت بود چند ساعت داخل کانکس ایستادن و ... صبح خود را در نخلستانی در نزدیکی خین دیدم. داخل‌ سوله‌های کوچک استراحت کردیم. برخی بالای نخل‌ها می‌رفتند و خرما می‌خوردند. موقع
. موقع مغرب سیدفاطمی کادر گروهان را به سنگرمان فراخواندند و در مورد این‌که ب شکل (خاکریز) کوچک است، توضیح دادند و از خواب سفیدگری که آقا مهدی باکری را دیده‌اند، خبر دادند. سپس مسئولین دسته نزد فرمانده لشکر جهت جلسه رفتند. 2/10/1365: ساعت 3 بامداد گردان‌های حضرت قاسم (ع) و سید الشهدا (ع) به جای ما آمدند و ما با وسایل سنگین همراه‌مان، جلوتر حرکت کردیم. داخل کانال نماز صبح را خواندیم. داخل کانال که آب بود در کیسه خواب، استراحت داده شد. هواپیما‌های عراقی "خوشه منور" زدند. برخی جاها نیز بمباران شد. نگرانی بچه‌ها از لو رفتن عملیات بیشتر شد. ساعت 10 صبح با کادر گروهان به توجیه مسیر حرکت در اروندرود و به دیده‌بانی نهر خین رفتیم. حسن کربلایی ما را توجیه کرد. تنگه را خوب رویت کردیم. پتروشیمی عراق نمایان بود. سپس به اتاق بچه‌های اطلاعات دیگر لشکر‌ها وارد شدیم. نان و پنیر خورده و چای دم کردیم که رسیدند و بین حاج‌رضا و آن‌ها درگیری لفظی شد. آن‌ها راست می‌گفتند. حلالیت خواستیم. علی پاشایی، فرج قلی‌زاده و آقاسید جهت هماهنگی به لشکر ثارالله رفتند. شب علی آمد و گفت منطقه‌ی رهایی احتمالاً لو رفته چون عراقی‌ها تیراندازی کردند و .... 3/10/1365: ساعت 3 نیمه شب بیدار کردند و به جلو حرکت کردیم. به تدبیر مسئول تدارکات وسایل را پشت تویوتا گذاشتیم و پیاده رفتیم در خط مقدم در سنگرهای دو در دو متری جا گرفتیم. 28 نفر در یک سنگر. از جزیره‌ی ماهی آتش می‌آمد. نماز صبح را خواندیم. برای خوابیدن جا نبود. سیدرضا موسوی از قیامت و نعمات بهشتی و مقام شهید صحبت می‌کردند. ساعت 05/10 صبح، برادر مطلق دسته‌ها را توجیه به عکس هوایی کرد. ناهار پنیر و نان بود. ساعت 16 لباس‌های غواصی را پوشیدیم که متوجه شدم دوربین، فیلمبرداری می‌کند. سپس جهت وداع، توی سنگرها رفت و آمد بود. حاج‌رضا و دوستان شوخی می‌کردند. موقع اذان مغرب با لباس غواصی نماز خواندند. با افتادن خمپاره 60 برادر محمد کمالی و فخر ذاکر شهید شدند و صادق کمالی زخمی شد. گروهان 3 به آب افتاده بود و ما نیز پشت سر آن‌ها بودیم. نیروهای لشکر‌های دیگر از جلوی ما عبور می‌کردند که عراق فهمید و قلع و قمع کرد. بدن‌ها چند تکه می‌شد و در وسط آب بالا می‌رفت. آتش دشمن و منور‌هایش غوغا می‌کرد. دستور عقب‌نشینی داده شد. چون بیرون کانال موانع بود، با نظم عقب آمدیم و تعدادی از زخمی‌های غواصِ لشکر‌های دیگر به سنگرهای‌مان آمدند و پانسمان شدند. 4/10/1365: نماز صبح را زیر آتش شدید دشمن و با نگرانی از نیروهای گردان ولیعصر (عج) اقامه کردیم. لباس‌های شخصی‌مان را آوردند و عوض کردیم. البته فرمانده گردان گفتند؛ آماده باشید تا دستور بعدی بیاید. بمباران و آتش خیلی زیاد شده بود. شب بعد از نماز، دعای کمیل را زمزمه می‌کردیم. 5/10/1365: نیمه شب بیدارمان کردند از کانال‌ها به عقب حرکت کردیم. نماز صبح را بین راه با امامت حاج‌‌آقا جداری با جماعت چند نفره خواندیم. سپس سوار کمپرسی شده و 30/8 صبح به موقغیت گردان در، اوجاقلو رسیدیم. وسایل‌ها را از تعاون گرفتیم. اسرافیل اکبرزاده به نوبت موهای سرمان را اصلاح می‌کرد. با سیدحسین صمیمی آب گرم کردیم. موقع شستن سرها فهمیدیم آب با نفت مخلوط شده و بوی نفت می‌دهیم. هوا خیلی سرد بود. 6/10/1365: لباس‌های غواصی را تحویل نیروها دادند. تصمیم فرماندهان شروع آموزش از 8 دی می‌باشد که بدون اشنوگر است. همه خیال می‌کنیم سر کار گذاشته‌اند. 7/10/1365: فرمانده گردان در مورد عملیات کربلای 4 تحلیل ارائه نمودند و گفتند که مصلحت الهی را پذیرا باشیم. بیان فرمودند باید برای آموزش‌های جدید آماده باشید. تاکید کردند بعد از ظهر آیت‌الله ملکوتی در لشکر سخنرانی کردند. علی پاشایی نیز نامه‌ای نوشته بود در مورد اتفاقات تبریز و گلایه‌هایی نموده بود که به حاج آقا دادند. 8/10/1365: سخنرانی امین شریعتی در لشکر. ساعت 14:30 گردان 48 ساعت به مرخصی رفت. با اصغر علی‌پور، حسن وکیل‌زاده، علی پاشایی، حبیب رحیمی، مختاروند و... به پادگان شهید باکری دزفول رفتیم. 9/10/1365: صبح زود با اصغر، حسن، حبیب، علی، اکبر، غلامحسین، حسن حسین‌زاده، حسن زکی به دزفول رفتیم و صبحانه سرشیر و نوشابه خوردیم. به تبریز تلفن کردیم و شب در هتل دز دو اتاق اجاره کردیم و تا پاسی از شب صحبت کردیم. 10/10/1365: صبحانه را با سرشیر، نوشابه و عسل در هتل صرف کردیم. سپس با اتوبوس‌های گردان به موقعیت شهید اجاقلو حرکت کردیم. سید حسین و سید ابراهیم فقیه را دیدیم و احوال‌پرسی کردیم. شام را در چادر اصغر نان و پنیر خوردیم. 11/10/65: قلی‌حلبی ساز به علت آسم در بیمارستان اهواز بستری شد بود. لذا ناراحت بودیم. حاج‌آقا جداری در نماز جماعت بیعت گرفتند که تا فرماندهان نیاز دارند، آمده‌ایم و برای آموزش‌های جدید آماده هستیم. شب در دعای کمیل به حضرت زهرا (س) توسل شد. شام، سیب‌زمینی پخته بودند. خ
وردیم. 12/10/1365: از آقاسید فاطمی اجازه گرفتم با علی پاشایی به عیادت قلی به اهواز بروم. سوار ماشین گردان اباعبدالله شدیم که در راه پنچر شد. با تعویض سه ماشین به بیمارستان رسیدیم. هر چه پول همراه‌مان بود را خرج کردیم و ساعت 30/16 در سه‌راه خرمشهر سوار ماشین آقای کبیری شده و به ترابری رفتیم و از آن‌جا، با وسیله‌ی دیگری به مقر آمدیم. شب در چادر سوره‌ی حمد می‌خواندند. 13/10/1365: در آب کارون آموزشِ بدون اشنوگر می‌دیدند و حرکت در داخل آب و باتلاق. شب حاج‌آقا مصلح در گردان ولیعصر (عج)، بیعت از نیروها گرفت. 14/10/1365: نیروها در آموزش جدید، انگیزه پیدا کرده بودند و تلاش می‌کردند و منتظر عملیات آینده بودند. 15/10/1365: در آب کارون آموزش می‌دیدیم که 15 نفر از نیروهای گردان‌های جدیدالورود کنار آب آمدند و تماشاگر بودند. بچه‌ها خجالت می‌کشیدند. بعد از ظهر به مراسم شهیدان گردان امام‌حسین (ع) به آن گردان رفتیم. تلاوت قران و نوحه‌خوانی بود. آقامصطفی پیشقدم خیلی متواضع بودند و به ما لطف کردند. شب در گردان جلسه فرماندهان گروهان بود و شایعه‌ی مرخصی رواج یافته بود. 16/10/1365: بعد از نماز صبح، فرماندهان گروهان جهت توجیه به منطقه رفتند. بعد از ظهر حاج‌رحیم صارمی گفت وسایل‌هایتان را آماده کنید شاید شب حرکت شود. بعد از نماز مغرب و عشاء فرمانده گردان سخنرانی عاشورایی کردند و روحیه دادند. البته ساعت 15 امروز به علت انفجار نارنجک چند نفر زخمی شدند. 17/10/1365: سخنرانی برادر کاشانی برای نیروهای لشکر و حال و هوای عملیاتی گردان. 18/10/1365: ساعت 2 نیمه‌شب با مینی‌بوس‌ها به شلمچه حرکت کردیم و ساعت 30/6 صبح به خط رسیدیم و در سنگرها مستقر شدیم. سیدرضا موسوی به حمد و سوره بچه‌ها گوش می‌داد. قبل از ظهر به خط و ماموریت از دیده‌بانی توجیه شدیم. داخل سنگرهای اجتماعی که نیروها بودند، اکثراً آب بود. لذا پل شناور داشتند. راز ونیاز و نوشتن وصیت‌نامه از کارهای بچه‌ها بود. شب پس از نماز جماعت در سنگر و پوشیدن لباس‌ها وداع با دوستان شد و با بدرقه و دعای آقای سیدفاطمی و حسن کربلایی، وارد آب شدند. 19/10/1365: عملیات به لطف خدا شروع و نیروها پس از عبور از موانع‌های متعدد در زیر آتش، خط دشمن را فتح کردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
22.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️نماهنگ اذان نگو بلال 🔹با نوای مجید بنی فاطمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺روضه حضرت فاطمه زهرا(س) از زبان شهید رئیسی آنقدر برای مادرش گریه کرد تا سوخت ... 🏴
25.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دل خوش و حس خوب از کجا میاد؟!🤔 ببینیم و بشنویم👆😌 حال دلتون همیشه خووووب 🎵دکتر عزیزی 🆔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه حضرت زهرا(سلام الله علیها) زیاد گوش کردیم ولی هیچ کدوم مثل همین دو دقیقه حاج آقای قرائتی نمیشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویری از مدیحه‌سرایی حاج محمود کریمی در ایام فاطمیه سال ۱۳۸۲
🔸پدر چه کند که مربی خوبی برای‌ خود باشد؟ شرط اول این است که دل همسرش را بدست بیاورد. ✔️ این سنگ اول است. 🔹هر کس توانست همسر خودش را قانع کند به اینکه خدمت‌گزار اوست، به او عشق می‌ورزد و برای سعادت او آرزوی توفیق دارد؛ آن وقت است که می‌تواند نقشۀ تربیتی فرزندان خودش را ترسیم کند. ✨هر جا پدری در تربیت موفق نشد، مشکل در عدم همکاری با مادر بود! 🔖آیت الله حائری شیرازی ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ویدیو تشییع پیکر شهدای گمنام در تبریز 🔹 همزمان با سراسر کشور در سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مراسم تشییع شهدای گمنام دوران هشت سال دفاع مقدس در تبریز آغاز شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها از نگاه هوش مصنوعی 😭 🆔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پنجره متفاوتی از سومین شب مراسم عزاداری ایام شهادت حضرت فاطمه‌زهرا (س) در حسینیه امام خمینی(ره) 🔴
15.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شبهه/اجازه بدید مردم خودشون حجاب را انتخاب کنند!! 👌پاسخ رهبر معظم انقلاب را بشنوید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـ ـ ـ ـ ـ ــــــ « 🌼🌸🌼 » ـــــ ـ ـ ـ ـ ـ  ִֶָ ◁▷ ╭┈───🦋 ⃟⃟⃟ ⃟✨ ╰┈➤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏠 | عطر سیب از کربلای ضاحیه ❤️ شب گذشته؛ لحظاتی از نوحه‌سرایی حاج محمود کریمی در مراسم عزاداری شب شهادت حضرت فاطمه‌ی زهرا(س) 🔍صفحه ویژه حسینیه امام خمینی(ره)👇 💻 khl.ink/hoseineiemamkhomeini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه‌خوانی سیدمجید بنی‌فاطمه در شام شهادت حضرت زهرا (س) در حسینیه امام خمینی(ره)
جــــــــــــــــــــــــــه شد لطفاً جهت مشاوره وثبت نام به آیدی خانم بابایی مراجعه فرمایید. 👇👇👇 @faday_i
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 🏴اونی که بین خلائق خدا نادره مادره... 🏴 🖤نوحه طوفانی و فوق العاده زیبای حسن عطایی به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) امین یاوران
19.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🖤 مادر سلام علیکم و قلبی لدیکم 🔥نوحه زیبای شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) 🎙شاهکار امیر کرمانشاهی امین یاوران
⭕️ مرکز فرهنگی رسانه‌ای هاتف برگزار می‌کند: 💠 مسابقه بزرگ کتابخوانی 🔹 با موضوع منطق مقاومت 🔸 همراه با جوایز ارزنده: 🌟 سه نفر اول: پلاک طلای یک گرمی 💥۶۰ نفر بعدی: مبلغ ۵ میلیون ریال ⏰ زمان برگزاری مسابقه: جمعه ۲۳ آذر ۱۴۰۳ از ساعت ۲۰ تا ۲۰:۳۰ ✅ شرکت در این مسابقه فقط در زمان اعلام شده مقدور می‌باشد و بعد از آن، امکان شرکت در مسابقه وجود ندارد. 🏆 تاریخ برگزاری قرعه کشی: یکشنبه ۲ دی همزمان با سالروز ولادت 🌺حضرت زهرا سلام الله علیها ، بصورت لایو زنده تصویری در کانال مسابقه ♨️برای شرکت در مسابقه و دریافت فایل pdf کتابچه منطق مقاومت، کافیست 👈🏻فرم ثبت نام را پر کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یک راهکار برای افرادی که فکر می‌کنند در زندگی زناشویی به آن‌ها خیانت شده است - به طور غیر مستقیم به همسرتان بگویید/دکتر عزیزی 🎥 🆔
20.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اولین کلیپ مداحی که با تصاویر هوش مصنوعی ساخته شده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸یاد بگیریم چطوری حرف بزنیم! 🎥 آیت‌الله فاطمی‌نیا رحمة الله علیه 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐