غربزده های خود تحقیری که فکر می کردند با #سفر_خارجی و #تولد_فرزند شان در کشور خارجی می توانند تابعیت مضاعف دریافت کنند، حالا که فهمیدند نمی توانند در مشاغل حساس منصوب شوند ، به دنبال تغییر قانون هستند.
عجب رویی دارند این جماعت، هنوز هم حاضر نیستند تابعیت خارجی اشون را باطل کنند و به جای ابطال تابعیت خارجی خودشون و خانواده اشون به دنبال تغییر قانون هستند.
قانون برای عموم جامعه است شما خودتون را با قانون تطبیق بدهید.
البته تیم دانشگاه هاروارد آمریکا هم در گزارششون قبل از انقلاب این جماعت را خوب شناخته بود.
در سال ۱۳۳۶ «گروهی تحت عنوان «گروه مشاوران دانشگاه هاروارد» به دعوت و درخواست ابوالحسن ابتهاج، رئیس وقت سازمان برنامه ایران و با کمک مالی بنیاد فورد در آمریکا بهمنظور ارائه کمک فنی به این سازمان در تهیه برنامه عمرانی سوم ایران (حدفاصل سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۶) که اولین برنامه عمرانی جامع در کشور بود، به ایران میآیند اما بهدلیل فراهم نبودن شرایط مناسب برای ادامه کار، در سال ۱۳۴۱ ایران را ترک میکنند. این گروه یکسال بعد از ترک ایران، در سال ۱۳۴۲ گزارشی درباره روند کاری خود در ایران منتشر و تحلیل خود را درباره چرایی شکست برنامهریزی توسعه در ایران ارائه میدهند.:
«نزدیک به تمام سمتهای عالی سازمان برنامه را فارغالتحصیلان خارج از کشور (عمدتا آمریکا) پر کردند و از طبقه مرفه بودند. این افراد به علت چند سال زندگی در خارج از کشور، رنگوبوی فرهنگهای بیگانه را گرفته بودند و در جریان این غربت فرهنگی آنها ارتباط خود را با فرهنگ سنتی قطع کردند و علاوهبر آن عنصر بومی فرهنگ برای آنها به عنصر بیگانه تبدیل شده بود. ... آنها هیچ همدردی ملموسی با جامعه ایرانی نداشتند. آنها تعهد کامل به بازسازی و نوسازی و اصلاح امور در ایران نداشتند. آنها با کارهایی چون حفظ تماس خود با وطن جدیدشان، آمادگی برای جذب فرصتهای شغلی در خارج از کشور، علاقهمندی به تحصیل فرزندان خود در خارج از کشور و حتی عدهای به #تولد فرزندشان در خارج از کشور تمایل دارند تا از مزیتهای شهروندی آن کشور بهرهمند شوند، کار خود در ایران را موقتی میدانستند... در بهترین شرایط کسانی که مقامهای مهم را در دست داشتند، بیش از آنکه به مملکت خود تعلق خاطر داشته باشند به خانواده و طبقه خود تعلق خاطر داشتند. تحصیلکردگان خارج از کشور از گذشته خود تنها علایق خانوادگی و طبقاتی را حفظ کرده بودند.»
«مشاوران هاروارد علاوهبر اینکه تحصیلکردههای خارج از کشور را مناسب قرارگیری در مناصب عالی سازمان برنامه برای برنامهریزی اقتصادی ایران مناسب نمیدانستند، برعکس تحصیلکردههای بومی ایرانی را شایسته حضور در چنین منصبهایی میدانستند و درباره چرایی آن مینویسند: «علایق طبقاتی و تعلق خاطر به خارج از کشور، تصورات آنها را بههم نریخته بود. چون آنها ریشه در ایران داشتند، معرف روح کشوری بودند که ما بهجز از طریق آنها هرگز با آن آشنا نمیشدیم. اگر در بین روشنفکران، کسانی باشند که به غیر از دلمشغولی به هدفهای شخصی، روحیه ایثار و فداکاری برای یک هدف ملی داشته باشند، به احتمال زیاد باید آنها را در این گروه جستوجو کرد.»»