eitaa logo
ره توشه معلمان
11.6هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
6.3هزار ویدیو
5.5هزار فایل
🔰جهت تبادل و هرگونه انتقاد و پیشنهاد @Yazahra8054 سایر کانالهای ما @yavarannamaz @yavaraneQoran1
مشاهده در ایتا
دانلود
3 بِسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیم حضرت موسی علیه السلام می رفت کوه طور و با خدا مناجات و گفتگو می کرد؛ یعنی گُل می گفت و گُل می شِنفت. دوست دارید یکی از این گفتگوها را بشنوید؟ خداوند متعالی به حضرت موسی فرمود : ای موسی! شخصی به مسافرت میره، وقتی می رسه کنار چشمه ای تا آب برداره. می بینه چشمه خشکیده! چون خیلی تشنه است در دشت دنبال آب می گرده، تپه ها رو بالا و پایین می ره ؛ اما هر چه می گردد، آبی پیدا نمیکنه. از شدت تشنگی زبانش به کامش چسبیده و لباش خشک شده و چشمش، آسمون رو دود می بینه و خودش را برای مرگ آماده میکنه؛ چون یک قطره آب هم نداره بنوشه. توی این لحظه اگر کسی یک لیوان آب بهش بدهد، چقدر خوشحال میشه؟ حضرت موسی فرمود : خدایا! خیلی خوشحال میشه. [به قولِ من حاضر تمامِ دنیا رو بده و اون یک لیوان آب رو بگیره.] خداوند فرمود : کسی که سال ها مخالفتِ من کرده و با من دشمنی کرده ؛ وقتی توبه میکنه و به آغوش من برمی گردد، منِ خدا از تشنه ای که به آب رسیده بیشتر خوشحال میشم. بهش میگم : ای بنده ی آلوده ام * در بر رویت بُگشوده ام چشم انتظارت بوده ام * از چه نمی آیی؟ بیا یک نوجوانی گفت : «من خیلی گناه کرده اَم و قلبم سیاه هست. من لیاقت گفتگو با خدا را ندارم.» گفتم : «همین رو به خودِ خدا بگو. برو وضو بگیر و رو به قبله بایست و بگو خدایا! من لایقِ محبت تو نیستم اما شنیدم به حضرت موسی گفتی که وقتی منِ آلوده به دامن تو برمی گردم خیلی خوشحال میشی آمده ام برای اینکه تو خوشحال بشی نماز بخوانم ؛ اَللّهُ اَکبر .... » به بی نمازها بگیم که خدا چقدر از توبه اون ها خوشحال میشه. 🆔 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/85983330C7210d6f841
4 بِسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیم نوجوان عزیز سلام تا حالا فُقرایی رو دیدید که هشتِ شون گِروی نُهِ شون باشه و آه در بساط نداشته باشند؟ حتی خونه ای برای زندگی نداشته باشند؟ «سَعد» یه همچین آدمی بود. در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رو سکوی مسجد زندگی می کرد. پیامبر خدا از فقرِ او آگاه بود و خیلی دلش به حال او می سوخت ولی پولی نداشت که به او بدهد. «سَعد» نماز های پنجگانه اش را اول وقت، در مسجد، پشت سر رسول خدا می خوند. جبرئیل علیه السلام نازل شد و دو دِرهم به پیامبر داد گفت : «به او بده. با این پول برکت به زندگیش میاد. بعد از مدتِ کمی وضع مالیش خیلی خوب میشه.» «سَعد» با اون دو درهم خرید و فروش کرد و هر چه می خرید به قیمت بهتر می فروخت. او به سرعت ثروتمند شد ولی حضورش در مسجد کمتر شد. پیامبر خدا دید نماز هایَش کمرنگ شده! و توی مسجد کمتر پیداش میشه! بهش فرمود : «ای سعد، ثروت تو را از عبادت باز ندارد!» سعد گفت : «جنسی به مشتری فروخته اَم و منتظر پولش هستم. پولی به فروشنده داده ام و منتظر جنس هستم.» حالا نماز هم می خونَم. دیر نمیشه!! «سَعد» از کسانی بود که وقتی ثروت به سوی او اومد عبادت را فراموش کرد. جبرئیل نازل شد و گفت : «یا رسولَ اللّه! کدوم حال سعد رو بیشتر می پسندی؟» پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند : «حال اولش رو ؛ چون ثروت دنیای زودگذر اون را از آخرت ماندگار بازداشته.» علت اینکه خدا به بعضی نمازخون ها ثروت نمی دهد به خاطر این استکه جَنبه اَش رو ندارند، ظرفیتش رو ندارند. پیامبر فرمود : «ای سعد دو درهمی که قرض دادم رو پس نمی دهی»؟ گفت : «دویست دِرهم پس میدم.» حضرت فرمود : «همان دو دِرهم را بده!» وقتی حضرت دو درهم را پس گرفت، دنیا از «سَعد» رو برگرداند. وضع مالی اَش به حالتِ اول برگشت و دوباره توی مسجد حاضر شد! خداوند در قرآن می فرماید : مردانِ خدا کسانی هستند که : « رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ » ثروت دنیا و خرید و فروش آنها را از یاد خدا باز نمی دارد. مواظب باشیم اگر ثروتمند شدیم نماز اول وقتِ مون آخر وقت و نمازِ مُفصّلِ مون، نمازِ مختصر و نوک کلاغی نشه، مثل «سَعد» نباشیم. 🆔 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/85983330C7210d6f841
5 بِسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیم سلام به شما دانش آموز عزیز! می خوام یه داستان براتون تعریف کنم : او فرمانده ی همیشه پیروز بود. در هیچ جنگی شکست را تجربه نکرده بود. وقتی به قلبِ سپاه دشمن می زد، تکاوران و جنگ آورانِ سپاهِ دشمن مثل گورخرانی که از جلویِ شیر پراکنده می شدند از جلویِ اون فرار می کردند! به پشت کمرش زره نمی بست! چون هیچ گاه فرار نمی کرد تا از پشت سر به او تیر یا نیزه بزنند. وقتی وسطِ جنگ بود کسی جرأت نمی‌کرد برود پُشتِ سر او قرار بگیره. وسطِ معرکه جنگ دیدند دست از شمشیر و جنگ کشیده، مقداری به آسمان نگاه می کنه و مقداری به سایه خودش در روی زمین! بعدش دوباره جنگ را شروع کرد و بعد از مدتی دوباره برگشت و باز به آسمان نگاه می کند و به سایه خودش! شاگرد مخصوص او «ابن عباس» است. او میگه از این کار آقا خیلی تعجب کردم. اسبم را کنارِ اسبش قرار دادم گفتم : «یا امیرالمؤمنین! اتفاقی افتاده؟» حضرت فرمودند : «دارم نگاه می کنم کی وقت نماز اول وقت هست تا نمازِ اول وقت از دستمون نرود» ابن عباس اینجا خشمگین شد. گفت : «یا علی! ما که بی نماز نیستیم. داریم برای خدا می جنگیم تازه شاید برای خدا جان بدهیم و شهید بشویم، نماز هم می خوانیم» [به قولِ من : الان فیلم که نگاه نمی کنیم، در رختخواب خُرّوپُف که نمی کنیم، بازی موبایل که نمی کنیم!] به وقتش نماز هم می خونیم. الان وسطِ معرکه صفین هستیم. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند : «نمازِ اول وقت [از جنگ برای خدا] مهمتر هست.» آقا اعتقاد داشتند سخن گفتن با خدا در نماز اول وقت، از جنگیدن و جان دادن برای خدا هم مهمتره. علتش این بود که پیامبر عزیزمون صلی الله علیه و آله فرمودند : یا علی! هیچگاه بدون دلیل نماز اول وقت رو به تأخیر نینداز. « فَإِنَّ فِی تَأْخِیرِهَا مِنْ غَیرِ عِلَّةٍ غَضَبَ اللَّه » اگر نماز را بدون دلیل، عقب بیندازید باعث خشم و غضب خدا میشه و حضرت اعتقاد داشت حتی جنگ نمی تواند علتِ عقب انداختن نماز اول وقت بشود. حضرت فرمودند : «به آنها بگویید برای اقامه نماز عقب نشینی کنند و ما هم عقب نشینی می کنیم.» اگر من و شما آقا امیرالمؤمنین علیه السلام را الگوی زندگی خودمون می دونیم باید دقت کنیم نمازِ اول وقتِ مون عقب نیفته.
6 بِسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیم سلام به شما نوجوان عزیز می خوام یه خاطره براتون تعریف کنم : یه جوانِ کاسب اومد پیش من گفت : حاج آقا مَسأَلةٌ ، یه سوال دارم. گفتم : بپرس. گفت : من سه تا «خوش» تو زندگی اَم دارم. 1. خوش انصاف هستم یعنی جنسِ مغازه را بهترین و کمترینِ قیمت بازار رو به مشتری میدم. 2. خوش اخلاق هستم، لبخند از لب هام نمی افتد و اوقات تلخی نمی‌کنم. 3. خوش قول هم هستم یعنی اگر بگم ساعت هشت جنس شما آماده است، هشتِ من هشت و ده دقیقه نمیشه. ولی اهلِ نماز نیستم. اشکالی داره؟! گفتم : این سه تا «خوش» که داری، پیامبر رو خوشحال میکنه؛ اما این داستان رو بشنو. طایفه ی «ثَقیف» یه طایفه جنگجو و دلاوری بودند. چهار هزار شمشیر ‌زن داشتند. در حالی که پیامبر در جنگ خندق فقط سه هزار جنگجو داشت. بزرگان این طایفه با کَبکبه و دَبدبه آمدن پیش پیامبر خدا که دینت رو به ما معرفی کن. حضرت فرمودند : «بت نپرستید و شراب نخورید» گفتند : قبول. فرمودند : «خمس بدید و زکات بدهید هر سال یک بار.» گفتند : قبول. فرمودند : «روزه بگیرید سالی یک ماه.» گفتند : قبول. هر شرطی پیامبر خدا گذاشتند، اون ها قبول کردند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند : «نماز بخوانید ؛ هر سال و هر ماه و هر روز... روزانه پنج بار.» گفتند : نماز رو بی خیال بشید! بقیه شروط شما رو قبول می کنیم و مسلمان می‌شویم و فردا چهار هزار شمشیر زن برای شما می آوریم. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند : بدونِ نماز اسلام شما را نمی پذیرم، چون خیری در دینی که نماز نباشد نیست. گفتند پس ما نماز می خونیم بدون رکوع و سجده! چون خَم شدن و به زمین افتادن را «ننگ» می دونیم. حضرت فرمودند : «ما خم شدن و به خاک افتادن در درگاه خدا رو «قشنگ» می دونیم و اگر نماز با رکوع و سجده را نمی پذیرید ما هم اسلام شما را نمی‌پذیریم. شما را بخیر و ما را به سلامت!» به جوون کاسب گفتم : «نماز نخواندن شما سبب ناراحتیِ پیامبر خدا میشه.» شما که این قدر ویژگی های خوب داری، پیامبر خدا را هم خوشحال کن و نماز بخوان. خوش انصاف و خوش اخلاق و خوش قول هستی، «خوشبخت» هم باش. آیه اول و دوم سوره مبارکه مومنون می‌فرماید : «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ» مؤمنون خوشبخت هستند. مؤمنون کسانی‌اند که نمازِ خوب و با توجه می خوانند. نوجوان عزیز! بدان که پیامبر خدا با نمازِ خوندن ما خیلی خوشحال میشه. 🆔 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/85983330C7210d6f841
7 بِسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیم سلام به شما نوجوان عزیز شمایی که در بهار زندگی اَت هستی؛ در دوره آرزوهای بزرگ و بلند! راستی سقفِ آرزوهای شما چیه؟ بعضی ها سقف آرزوشون این است : «بهترین لباس، شغلِ باکلاس، جیبِ پُر از اسکناس، بهترین همسر، یک ویلا تو رامسر، با ماشین باکلاس برن اونجا کباب بخورن!» این داستان رو گوش کنید : حضرت مریم سلام الله علیها یکی از چهار زن برتر جهان بود و مادر یک پیامبر الهی بود. فرشتگانِ خدا با او هم صحبت می شدند و بهش می گفتند : «خدا تو رو پاکیزه قرار داده و روح تو از تکبّر، حرص، حسادت و کینه به دور هست.» او عاشقِ عبادت بود. مریم یعنی بانوی عبادت کننده. بسیار با خدا صحبت می کرد با نماز. در پایان عمرش زمانی که حضرت عزرائیل علیه السلام جان او را گرفت حضرت عیسی علیه السلام کنارش نبود. وقتی آمد و دید مادرش از دنیا رفته است، اشک ریخت و گریه کرد و او را به خاک سپرد. دوست داشت با مادرش صحبت کند. به خواستِ خدا روح مادرش رو در بهشت برزخی دید! بهشتی که پر از نعمت هایی هست که چشمی ندیده و گوشی نشنیده! گفت : «مادر! حالا که اینجا هستید آیا آرزویی هم داری که دوست داشته باشی به اون آرزوت برسی؟» گفت : بله! دوست داشتم که در دنیا باز هم زندگی کنم و در روزهای گرم و بلند تابستان روزه بگیرم، [روزه ای که خیلی‌ها آن را عذاب می دونند و از اون فرار میکنن] و شب های سرد و بلند زمستان تا صبح به قنوت، رکوع و سجده بپردازم. [شب هایی که بعضی ها وقتی برای دو رکعت نماز صبح می خواهند بلند شوند، احساس می کنند می خواهند قله دماوند رو جابجا کنند. یعنی اینقدر براشون سخته!] اون ها وقتی از دنیا رفتند و حقایق عالم رو دیدند، تازه ارزش و قدر صحبت کردن با خدا را متوجه می شوند. نوجوان عزیز! بدان که هر چقدر سقف آرزوهایت بلندتر باشه ارزش تو بیشتره. گر در طلبِ منزل جانی، جانی * گر در هوسِ لقمه نانی، نانی این نکته به رمز گویمت تا دانی * هر چیز که در جُستن آنی، آنی 🆔 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/85983330C7210d6f841
8 بِسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیم سلام به شما نوجوانِ عزیز امیدوارم که دلت شاد و لبت خندون باشه. راستی یه سوال : موقعی که غم و غصّه سراغت میاد یا بیمار و گرفتار میشی چه می‌کنی؟ بعضی از نوجون ها دیواری کوتاه تر از دیوار خدا پیدا نمی کنن. دِقّ و دلِ شون رو سر خدا خالی می کنند و ارتباطِ شان را با خدا قطع می کنند و دیگه نماز نمی خونند. حضرت یوسف علیه السلام بیشترین گرفتاری ها سراغش اومد. برای این که می‌خواست پاک بمونه و گناه نکنه به او تهمت زدن. اون رو داخل زندان انداختند و بیش از هفت سال در زندان بود. سال ها در فراق پدرش بود و در داخلِ زندان از فراق پدرش گریه می کرد. غذای نامناسب، نور نامناسب، تاریکیِ زندان مشکلات حضرت یوسف بود ولی حضرت یوسف می دانست که «فارِجُ الهَمّ» که غم و غصّه رو از دل می برد و «کاشِفُ الهَمّ» که ناراحتی رو برطرف می کنه خداست و در هر حال باید به درگاه خدا برود. ارتباطش رو با خدا قطع نکرد، بلکه بیشتر هم نماز خواند و مناجات کرد. بعد از چندین سال که در زندان بود یک روز جبرئیل علیه السلام نازل شد و گفت : ای یوسف! دعایی به تو می آموزم که بعد از نمازهایت بخوان تا خدا گرفتاری اَت رو برطرف می کنه. او هم آن دعا رو چند روز یا چند هفته خوند. بعد از مدتی پادشاهِ مصر خوابی دید که فقط تعبیر کننده خواب حضرت یوسف علیه السلام بود. بعد از اینکه تعبیر خواب پادشاه را بیان کرد او دستور داد تا یوسف را از زندان بیرون بیاروند. حضرت یوسف فرمود : به شرطی بیرون میام که زلیخا و زنانِ دیگر قصر به پاکیِ من شهادت بدهند. اون ها به پاکی اَش شهادت دادن. به این ترتیب حضرت یوسف علیه السلام که به نون شبش محتاج بود از زندان بیرون اومد و شد رئیس خزانه داری مصر و تمام ثروت مصر زیر دستش قرار گرفت. البته او در راه خدا استفاده می‌کرد و خدا مقدماتِ وصال او با پدرش رو فراهم کرد. اون دعا این هست : «اللّهُمَ اجْعَلْ لِی فَرَجاً وَ مَخْرَجاً وَ ارْزُقْنِی مِنْ حَیْثُ أَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَیْثُ لاَ أَحْتَسِبُ» خدایا برایم گشایش و برون‌رفتی از مشکلات قرار بده و از اون جایی که فکرش را می کنم و از اون جایی که فکرش رو نمی کنم روزی اَم را زیاد قرار بده. ما هم مانند حضرت یوسف این دعا رو برای رفع گرفتاری و افزایش رزق و روزی بعد از نماز ها مون بخونیم. 🆔 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/85983330C7210d6f841
9 بِسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیم سلام به شما نوجوان عزیز می خوام دو تا داستان برات تعریف کنم. دو تا داستان از دو درخواست که دو با پاسخ تلخ همراه است! حضرت موسی علیه السلام با عصایش به دریا زد. آب ها شکافته شد با یارانش به سرعت از آن عبور کردند. فرعون هم با لشکریانش آنها رو در دریا تعقیب کردند. وقتی حضرت موسی و یارانش به خشکی رسیدند عصایش رو دوباره به آب ها زد و به امر خدا آب ها به حالت اول برگشت، در حالی که فرعون و لشکریانش هنوز داخل دریا بودند. فرعون در حالِ غرق شدن، شروع کرد به دست و پا زدن و گفت : «الان به خدایِ موسی ایمان آوردم.» جبرئیل علیه السلام یه مُشت گِل و لای به دهان او کوبید و گفت : «الان!؟ الان، دیگه فایده نداره.» از آقا امام رضا علیه السلام پرسیدند : چرا ایمان آوردنِ او فایده نداشت و خدا توبه اش را نپذیرفت؟ حضرت فرمودند : به خاطر این که پرده کنار رفته بود و او در لحظه آخر عُمرش ، عذاب آخرتش را دیده بود. در آن لحظه توبه دیگه فایده ندارد. در آیه صدِ سوره مؤمنون آمده ؛ گروهی هستند که وقتی می خواهند از این دنیا بروند، در لحظه ی آخر مَلکُ المَوت رو که می بینند ، می گویند : «خدایا ما رو به دنیا برگردون تا کارهایی که خوب انجام بدهیم. اما این پاسخ تلخ رو می شنوند که هرگز!!» پیامبر عزیزمون صلی الله علیه و آله در تفسیر این آیه فرمودند : این گروه بی نمازها هستند که درخواست می‌کنند به دنیا برگردند تا نماز بخونن. [به قولِ من روزانه به جای هفده رکعت حاضرند صد و هفتاد رکعت نماز بخونند] ای که دستت میرسد کاری بکن * پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار خدا بهشون میگه من چه هیزم تری به شما فروخته بودم که هر چی صداتون زدم گفتم : « حَیَّ عَلَی الصَّلاة * حَیَّ عَلَی الصَّلاة » ، بیاید با من گفتگو کنید، روی تان رو برگردوندید و با من قهر کردید. اگر کسی صدای بنده رو می شنوه که تا حالا اهل نماز نبوده، بداند هنوز هم دیر نشده و هنوز پرده کنار نرفته است. برود وضو بگیرد و بیاید به درگاه خدا بایستد و بگوید : «خدایا ! من دیر آمدم اما آمده ام.» من آمده ام گدایِ این در گردم * مشمولِ عطا و لطف داور گردم با دستِ تهی آمدنم عیبی نیست * عیب است که با دستِ تهی برگردم یادمون باشه خدا خیلی مهربون هست. مهربون تر از اون چیزی که فکرش رو بکنیم. هیچگاه دستِ خالی رو دستِ خالی بر نمی گردونه. هیچ گاه امیدواری رو نا امید نمی کنه. 🆔 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/85983330C7210d6f841
10 بِسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیم سلام به شما نوجوان های عزیز یکی از سوالاتی که شما زیاد از ما می پرسید این که چرا باید نماز بخونیم؟ این داستان رو گوش کنید : آخوند کاشی رضوان الله علیه یکی از علمای بزرگ هست. نماز خوندنش با نماز خوندنِ ما خیلی فرق می کرد. از ابتدا تا انتهای نمازش از دنیا دل می بُرید و به خدا می رسید. نمازش پُر از یاد خدا بود. رکوع و سجده و قنوتش طولانی بود. وقتی نمازش شروع می‌شد مثلِ کودکی بود که چندین روز هست مادرش رو ندیده و در آغوش مادرش پریده و شروع میکنه به گریه کردن. آن چنان در نمازهایش گریه می کرد که پیراهنَش از اشکِ چشمش خیس می شد. وقتی می خواست وضو بگیرد آداب را رعایت می‌کرد و آرام آرام وضو می گرفت و دعایِ صورت، دست و مسح سر و پا رو آرام آرام می خوند. یک بار کنارِ حوض مسجدِ داشت وضو می گرفت. دید یک مردی آمد و با عجله شروع کرد به وضو گرفتن. هنوز آخوند وضویَش تموم نشده بود که این مرد به سرعت به سوی مسجد رفت. آخوند وقتی وضوش تموم شد و قدم زنان به سمت مسجد آمد، متوجه شد ایشون نمازش رو تموم کرده و جلوی درِ مسجد قرار گرفته و می خواد بره بیرون! آخوند بهش گفت : «الان، چه کار می کردی؟» یه نگاهی کرد و گفت اگر بگم نماز می خواندم اول دعواست و میگه این چه نمازی می خوندی؟ تو چقدر بی ادبی درِ محضر خدا! به همین خاطر گفت : هیچ کاری نمی کردم! آخوند بهش گفت : «اون جا داشتی شالاپ شلوپ می کردی و اینجا بشین پاشو می کردی، چه می کردی؟» گفت : آخوند نماز رو شما می خونی. من فقط یه وضو گرفتم و اومدم دو رکعت نماز بخونم و به خدا بگم : «من یاغی نیستم! گفتی بیا من اومدم. حالا هم نمازم رو خوندم و کار دارم و می خوام برم.» دانش آموز عزیز! ببین رفتارش زشت بود، اما گفتارش زیبا بود و آخوند کاشی را تحت تأثیر قرار داد. این عالم بزرگوار رفت توی فکر... در طول چندین ماه، بارها و بارها هر موقع ازش می‌پرسیدند که «آخوند! حالت چطوره؟» می گفت : «من یاغی نیستم!» شما پرسیدید : «چرا نماز بخوانیم؟» جوابش این است : نماز بخوانیم چون ما سربازِ خداییم. تمام دارایی ما از خداست. روزیِ ما دست خداست. مرگ و زندگی ما دست خداست. این خدای مهربون به ما گفته روزانه بیست دقیقه بیا با من صحبت کن. سه تا وضو بگیر که میشه سه دقیقه‌ و هفده رکعت نماز بخون که میشه هفده دقیقه. ما هم باید سربازان خوبی باشیم برای این خدا و بگوییم چشم. در مقابل دستور خدا بی ادب نباشیم، یاغی نباشیم.
11 بِسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیم سلام به شما نوجوانِ عزیز یه سوال : اگر قرار باشه آخرین جمله عُمر شما از تلویزیون پخش بشه چی می گی؟ روی اون جمله فکر کردی؟ این داستان رو گوش کن : پیامبر اکرم در آخرین دقایق عُمر ، سرشون رو سینه امیرالمؤمنین علیه السلام بود. همه توجه‌ها به لب های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود که آخرین سفارش، آخرین سخن حضرت چیه! حضرت فرمودند : «نماز! نماز!» اون قدر کلمه نماز رو تکرار کردند تا روحشون از خاک به افلاک پَر کشید. امیرالمؤمنین با فرقِ شکسته داخل بستر، منتظر شهادت بودند. همه فرزندان دور حضرت حلقه زدند. تمام توجهات به لبانِ حضرت بود تا آخرین سفارش و آخرین صحبت حضرت را بشنوند. حضرت فرمودند : «اَلصَّلاة، اَلصَّلاة، اَلصَّلاة» نماز! نماز! نماز! لحظاتِ احتضار آقا امام صادق علیه السلام بود. هر لحظه ممکن بود مرغِ روحشون پرواز کنه. چشمانِ شون را باز کردند‌ و فرمودند : فامیل و اقوامم رو بگید سریع بیایند چون کاری با اون ها دارم. با سرعت آنها رو جمع کردند. همه دور آقا نشستند و تمام توجه شان به لبانِ حضرت بود که چه مطلب مهمی می خواهند بگویند. حضرت فرمودند : فکر نکنید چون از اقوامِ من هستید، اگر در روز قیامت گرفتاری و مشکلات داشته باشید، با شما پارتی‌بازی می کنیم. این خبرها نیست! هر کدوم از شما که نمازش رو سبک بشماره و براش کم اهمیت باشه، به شفاعتِ ما امامان نمی رسه و دستش از شفاعت ما کوتاه میشه. گویم ز امام صادق این طُرفه حدیث * تا شیعه ی او به لوحِ دل بِنگارد فرمود که بر شفاعتِ ما نرسد * هر کس که نماز را سبک بشمارد بیاییم به آخرین سفارش پیامبر، امیرالمؤمنین و امام صادق علیهم السلام بیشتر فکر کنیم.